eitaa logo
{عـــاشــــقان ظـــهور}[³¹³]
843 دنبال‌کننده
23هزار عکس
10.2هزار ویدیو
201 فایل
•《﷽》• ❀حࢪف‌دلٺ‌ࢪابگوبێ‌آنڪہ‌ڪسےهویٺت ࢪابشناسڊ↯♥️ https://abzarek.ir/service-p/msg/1664157 ❀پاسخ ڼأشڹٲسمون📮⛱↯ ❥ @Nashenas_Zohor ❀شرایط‌وٺبلیݟاٺ↯💰 ❥ @Sharayet_Zohor ❀﴿ڪانال‌وقف‌ِآقامون امام زمانه🫀🙂﴾ ⁅ᗘ@Asheghan_zhoor
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ★تبادلات گسترده گل نرگس«یکشنبه»★
داشتم وسایلمو جمع میکردم که و رویا، با شدت وارد اتاق شدن . تعجب کردم و پرسیدم : چتونه ها چیشده ؟! رویا مثل رادیوی خراب گفت : بدو بیا که بدبخت شدیم ! با ناباوری و کمی گفتم: درست بگو ببینم چی شده رویا؟ جانان که تازه فهمید الان کجاس ؛ زمزمه کرد : بیا که و پسرعموت دعواشون شده ! با این جمله مثل فنر از جام پریدم و بلند گفتم : چییییییییی !!! و مسیح وای !😱❌❌ شال مشکیمو انداختم رو سرمو دوییدم سمت در و تندی بازش کردم و خودمو پرت کردم سمت اسانسور که هر چی میزدم بالا نمیومد پس شدم از راه پله ها برم با سرعت دو خودمو رسوندم پایین که.....😱😱❌❗https://eitaa.com/joinchat/3439329417C09f8b662c4 ظرفیت محدود💢❌
هدایت شده از ★تبادلات گسترده گل نرگس«یکشنبه»★
داشتم وسایلمو جمع میکردم که و رویا، با شدت وارد اتاق شدن . تعجب کردم و پرسیدم : چتونه ها چیشده ؟! رویا مثل رادیوی خراب گفت : بدو بیا که بدبخت شدیم ! با ناباوری و کمی گفتم: درست بگو ببینم چی شده رویا؟ جانان که تازه فهمید الان کجاس ؛ زمزمه کرد : بیا که و پسرعموت دعواشون شده ! با این جمله مثل فنر از جام پریدم و بلند گفتم : چییییییییی !!! و مسیح وای !😱❌❌ شال مشکیمو انداختم رو سرمو دوییدم سمت در و تندی بازش کردم و خودمو پرت کردم سمت اسانسور که هر چی میزدم بالا نمیومد پس شدم از راه پله ها برم با سرعت دو خودمو رسوندم پایین که.....😱😱❌❗https://eitaa.com/joinchat/3439329417C09f8b662c4 ظرفیت محدود💢❌
هدایت شده از ★تبادلات گسترده گل نرگس«یکشنبه»★
داشتم وسایلمو جمع میکردم که و رویا، با شدت وارد اتاق شدن . تعجب کردم و پرسیدم : چتونه ها چیشده ؟! رویا مثل رادیوی خراب گفت : بدو بیا که بدبخت شدیم ! با ناباوری و کمی گفتم: درست بگو ببینم چی شده رویا؟ جانان که تازه فهمید الان کجاس ؛ زمزمه کرد : بیا که و پسرعموت دعواشون شده ! با این جمله مثل فنر از جام پریدم و بلند گفتم : چییییییییی !!! و مسیح وای !😱❌❌ شال مشکیمو انداختم رو سرمو دوییدم سمت در و تندی بازش کردم و خودمو پرت کردم سمت اسانسور که هر چی میزدم بالا نمیومد پس شدم از راه پله ها برم با سرعت دو خودمو رسوندم پایین که.....😱😱❌❗https://eitaa.com/joinchat/3439329417C09f8b662c4 ظرفیت محدود💢❌
هدایت شده از ★تبادلات گسترده گل نرگس«یکشنبه»★
داشتم وسایلمو جمع میکردم که و رویا، با شدت وارد اتاق شدن . تعجب کردم و پرسیدم : چتونه ها چیشده ؟! رویا مثل رادیوی خراب گفت : بدو بیا که بدبخت شدیم ! با ناباوری و کمی گفتم: درست بگو ببینم چی شده رویا؟ جانان که تازه فهمید الان کجاس ؛ زمزمه کرد : بیا که و پسرعموت دعواشون شده ! با این جمله مثل فنر از جام پریدم و بلند گفتم : چییییییییی !!! و مسیح وای !😱❌❌ شال مشکیمو انداختم رو سرمو دوییدم سمت در و تندی بازش کردم و خودمو پرت کردم سمت اسانسور که هر چی میزدم بالا نمیومد پس شدم از راه پله ها برم با سرعت دو خودمو رسوندم پایین که.....😱😱❌❗https://eitaa.com/joinchat/3439329417C09f8b662c4 ظرفیت محدود💢❌