eitaa logo
{عـــاشــــقان ظـــهور}[³¹³]
847 دنبال‌کننده
23هزار عکس
10.2هزار ویدیو
201 فایل
•《﷽》• ❀حࢪف‌دلٺ‌ࢪابگوبێ‌آنڪہ‌ڪسےهویٺت ࢪابشناسڊ↯♥️ https://abzarek.ir/service-p/msg/1664157 ❀پاسخ ڼأشڹٲسمون📮⛱↯ ❥ @Nashenas_Zohor ❀شرایط‌وٺبلیݟاٺ↯💰 ❥ @Sharayet_Zohor ❀﴿ڪانال‌وقف‌ِآقامون امام زمانه🫀🙂﴾ ⁅ᗘ@Asheghan_zhoor
مشاهده در ایتا
دانلود
من‌فراموشت‌نڪࢪدم! فقط‌گـاهـۍ‌ازڪثࢪت‌گنـاه خجالٺ‌میڪشم.. صدات‌بزنم‌حاجۍ((:💔 ⁦•
4_6025830006662367690.mp3
1.78M
آدم‌ از قله کوه‌ِ اورست پرت‌ بشه پایین؛سقوط‌ کنه . . بهتر‌ست از اینکه از چشمان‌ِ "مهدی" سقوط‌ کنه :)💔 🙂💔
•زندگی قرار نیست آسون تر شه 🍐🌸. › تویی که باید قویتر شی 🍐🌸. ›
خدایا هرچی خیره و ما نمیدونیم لطفا.... [🌿❤️]
∞♥️∞ " وَ بِجَنابِڪَ اَنْتَسِبُ فَلا تُبْعِدني... " {وچه‌خوشبختم‌من‌ڪه‌تو‌رادارم..} (عج‌)جـــــــانم✨ ♥️|↫ ‌ 🖐🏻|↫
وصل شیرین نشود، گر نبود دردِ فرآق نمکِ عشق بجُز، رنج و غم هجران نیست •اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج•
{عـــاشــــقان ظـــهور}[³¹³]
❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️🎒 ❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️🎒 ❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️🎒 ❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️ ❤️🎒❤️🎒❤️🎒 ❤️🎒❤️🎒❤️ ❤️🎒❤️🎒 ❤️🎒❤️ ❤️🎒 ❤️ #عی
❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️🎒 ❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️🎒 ❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️🎒 ❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️ ❤️🎒❤️🎒❤️🎒 ❤️🎒❤️🎒❤️ ❤️🎒❤️🎒 ❤️🎒❤️ ❤️🎒 ❤️ ❤️ ✍ می شود یکم درباره مادر و پدر واقعیم بگی؟ عزیزم اونها تا زمانی که تو به دنیا امدی پنج تابچه داشتن یعنی تو ششمین بچشون بودی اسم اون خانم اگر اشتباه نکنم مهسا بود فامیلشون رستمی بود دیگر چیزی درباره اشون نمی دونید؟؟ و اینکه خانه آنها داخل شهر مشهد بود راستشو بخوای ما فردا داریم می ریم اون ها را پیدا کنیم وای باور نمی شود ای کاش زود تر فردا بشه😍 سریع رفتم و بقیه چیزهام را جمع کردم از خوشحالی نمی توانستم بخوابم یهو دیدم سارا بهم پیام داد سلام سلام سارا خوبی؟ ممنون چه خبرا؟ هیچی واقعا؟ سارا..... جان فردا می خواهیم بریم مشهد نائب الزیاره باشی ها:) حتما چرا انقدر یهویی؟ قراره بریم خانواده ام را پیدا کنیم وای عزیزم😍 فردا قبل رفتن بیا خانه ما کارت دارم حتما سارا جان فعلا من باید برم یا علی یا علی مدد توی ذهنم این فکر بود که سارا فردا چه کارم دارد؟ یهو خوابم برد. وقتی چشم هام باز شد ساعت 5:20 بود بلند شدم و رفتم تا برای نماز صبح وضو بگیرم امیرعلی هنوز از دست من ناراحت بود. از اخمش معلوم بود. برادر عزیز من صبح به این خوبی چرا اینقدر عصبانی هستی☺️ سکوت کرد و جواب نداد. ..... بابا داشت بقیه وسایلش را جمع می کرد تابان جان عزیزم می شود بیاید اینجا. چشم پدر جان. عزیزم دیشب باهات بد برخورد کردم ببخشید خیلی ناراحت بودم. نه بابا این چه حرفیه☺️ نویسنده:سادات بانو✍ 🌹