.
غروبِ حرم
آیینه جز به آه مکدّر نمیکنم
لب را به جز به خونِ جگر، تر نمیکنم..
صدبار خواندهام خبر داغ و تازه را
جانم به لب رسیده و باور نمیکنم
حافظ کجاست تا غزلی تازه رو کند
من بی مرورِ روضه، شبی سر نمیکنم
شیراز... قتلگاه... غروب حرم... اذان...
«گفتم کنایتی و مکرّر نمیکنم»
دور ضریح، خون... دم در، خون... مسیر، خون!
چشمم به خون نِشسته و سر بر نمیکنم
میگفت حافظانه، شهیدی به شاه شهر:
«من ترک خاکبوسی این در نمیکنم»
در حیرت، آه میکشم، آه از غمی چنین
شیراز را مباد دگر ماتمی چنین
در شهر راز، روضهای آوازه کرده است
این زخم، داغ فاطمه را تازه کرده است
شیراز، نه! صدای اذان در افق شکست
در هایوهوی فتنه، حرامی، قُرُق شکست
الله اکبر... از تو چه پنهان، محرّم است
«باز این چه شورش است که در خلق عالم است»
آیینهها به خاک، پر و بال دیدهاند
شاهِ چراغ را ته گودال دیدهاند...
الله اکبر... ای دل غافل! اذان ماست
این هایوهوی فتنه، همه، امتحان ماست
آشوب خام بیجگران، خوان داغ شد
بیحرمتی به خیمۀ شاهِ چراغ شد..
نام علی به مأذنه آمد، شفق گرفت
خیرالعمل، شهادت خون داد و حق گرفت
دارد اذان به ساعت دیدار میرسد
دل، بد مکن که یار به اصرار میرسد
حیّ علی الفلاح! گلوله شتاب کرد
«با ما به جام بادۀ صافی خطاب» کرد
با داغ روی داغ، چه سازم که سر شود
«ترسم که اشک در غم ما پردهدر شود»
عریان شود که فتنه و تکفیر یکدلند
«آری شود ولیک به خون جگر شود»
در غربتیم و آه پی آه میکشیم
«باشد کز آن میانه یکی کارگر شود»
شاهِ چراغ! جان مرا هم قبول کن...
«آری به یُمن لطف شما خاک زر شود»
من شک نمیکنم که فقط مُردنی چنین
«مقبول طبع مردم صاحبنظر شود»
ما اصلاً آمدیم بگوییم واجب است
«سرها بر آستانۀ او خاک در شود»
ای جان زخمخوردۀ ما! مرهم توایم
شیراز! شهر راز! شریک غم توایم
جانا! قسم به خون شهید و به داغ تو
سوگند میخوریم به شاهِ چراغ تو
مُردارِ فتنه مانده به هر کرکسی که هست
باید تقاص پس بدهد هر کسی که هست
#احمد_بابایی
#شاه_چراغ
#شهدای_حرم_شاهچراغ
https://eitaa.com/joinchat/2348744791Cd1e41b0233
─┅─⊱✾♡✾⊰─┅─
کانال اشعار عاشقان حضرت ابالفضل(ع)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#حضرت_زینب_س_شام
شب گرچه روی نیزه، سرِ آفتاب بُرد
زینب به فتح شام، سپاه شهاب برد
پس درسهای مادر او بی نتیجه نیست
از زخم بی حساب، نباید حساب برد
با دست بسته، خسته، غریبانه خطبه خواند
کاخ یزید را وسط گریه، آب برد
آنسان که تیر و نیزه و تیغ از تن حسین...
آن چوب خیزران هم از لب تشنه، ثواب برد
وقتی که چشم آل علی بر غرور اوست
نتوان که صبر از دل عُلیاجناب برد
جای مدافعان حرم ضجّه میزنیم
ناموس مرتضی که به بزم شراب برد!؟
راضی به بغض دختر احمد نمیشویم
ما بی تفاوت از غمتان رد نمیشویم
✍ #احمد_بابایی