﷽
❀
#امام_زمان_عج_مناجاٺ
پرونده ای سیاه تر از هر چه که سیاه
آورده ام مقابل چشمان پادشاه
راهم جداست ، از همه ی خوبها ، "بَدَم"
یک بدتر از همه ، که فتاده درون چاه
یک دربدر به پشت درِ هر که جز شما
یک بی پناهِ دربدرِ یک پناهگاه
توصیف زشتی ام که نگنجد در این غزل
ختم سخن ، "مجسمه ی آدمی تباه"
یک عمر ، با خیالِ زرنگی تباه شد
در پیش چشمِ کوه ، شدم "آب ، زیرِ کاه"
کار عزیزهای شما چله های عشق
کار منِ سیاه ، ولی ، چله ی گناه
تازه به این نتیجه رسیدم که بی شما ...
یک عمر ، رفته است به روی سرم کلاه
باور بکن که خسته شدم از خودِ خودم
بشنو تو اعترافِ مرا ، کردم اشتباه
آماده ام که گوش ، بپیچانی ام ، وَ بعد ...
با دست لطف تو بشوم خوب و سر به راه
جایی میان لشکر خوبان به من بده
حتی شده برای سیاهی آن سپاه
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــــــ