#بستر_شهادت
#غربت_امیرالمؤمنین_علیه_السلام
🩸حکایت جانسوز "بیت الأحزان" ...
🩸اصحاب سقیفه، بیرحمی را به کجا رسانند ...
در نقلها آمده است:
بعد از اعتراض همسایهها مولا علی علیهالسّلام آمده و به حضرت زهرا سلاماللهعلیها فرمودند:
ای دختر رسول خدا! پیرمردهای مدینه از من خواستهاند که از تو بخواهم یا شب گریه کنی یا روز.
🥀 فاطمه زهرا سلاماللهعلیها فرمود:
«یا اباالحسن! من چندان در میان این مردم نمیمانم. به زودی از میان این مردم میروم؛ یا علی! به خدا قسم من شب و روز میگریم تا اینکه به پدرم ملحق شوم.»
حضرت امیر علیهالسلام فرمود: «ای دختر رسول خدا! تو صاحب اختیاری؛ هر چه میخواهی همان را انجام بده»
🥀 از آن به بعد، موقعی که صبح میشد، فاطمه زهرا سلاماللهعلیها ، دست حسن و حسینش را میگرفت و از مدینه خارج میشد و در نزدیکی بقیع و قبور شهدا، مشغول گریه می شد.
و إِذَا وَهَجَتْها الشَمسُ تَفيَّأَتْ بِظِلِّ أَراكَةٍ هُناك؛فَبَلَغَ ذلكَ الرَجُلَين فَقَطَعاها
🔻و وقتی که نزدیک ظهر شده و آفتاب سوزان میشد، به سایه درختی که در آنجا بود، پناه میبردند و آن جا میگریستند. اما وقتی که خبر آن درخت خشکیده و گریههای فاطمه زهرا و حسنین «علیهمالسلام» به گوش اولی و دومی رسید، آن دو آمدند و آن درخت خشکیده را نیز قطع کردند.
🥀 روز دوم که فاطمه زهرا همراه حسنین «علیهمالسلام» آمدند، دیدند که آن درخت را قطع کردند. پس در آن روز نشستند و زیر آفتاب سوزان گریه کردند.
نزدیک غروب وقتی که امیرالمؤمنین علی علیهالسلام به دنبال آن ها آمد. وقتی که حال آن ها اینگونه را دید،نگاه بی رمقی به طرف آسمان انداخت و فرمود:
أَللّهمَّ أنتَ شاهدُ كُلِّ نَجوَى و مَوضعُ كُلّ شَكوى؛اللهمَّ إنّكَ تَرىٰ ما يُفعلُ بِآلِ نَبيّك و صَفيّك.
▪️خدايا تو شاهد هر نجوایی و شنونده هر شکوایی؛خدا تو خوب میبینی که این قوم چه بلاها بر سر عترت رسولت میآورند!
ثُمّ صَنعَ ظِلالًَا مِن جَريدِ النَخلِ و سمّاهُ ب«بيت الأحزان».فجَعلَتْ تخرجُ إليه.
🔻سپس امیرالمومنین علیه السلام از آن به بعد با چوبه نخلی یک سایبانی برای آن ها درست کرد تا زیر سایه آن گریه کنند و نام آن را " بیت الاحزان " گذاشت.
فَاتَّفقَ المنافقوُن و هَدَّمُوه،فَجعَلتْ تَخرُج إلى مَقابر الشُهداء و تُبكي.
▪️اما باز منافقین دست به دست هم دادند و آن را نیز خراب کردند. دیگر از آن روز به بعد، فاطمه زهرا همراه حسنین «علیهمالسلام» بر سر قبور شهدا در بقیع می رفت و در آن جا تا شب گریه و زاری میکرد.
🥀 و وقتی که شب فرا میرسید، حضرت امیر علیه السلام میآمد و فاطمه زهرا سلام الله علیها را به منزل خود باز میگرداند.
📚الزهراء عليهاالسّلام في السنة و التاريخ و الأدب؛ ص ٥٤٢
📚 موسوعة الکبری،ج۱۴ ص۱۸۹، به نقل از مجالس الاحزان(نسخه خطی)
📚بحارالانوار ج۴٣ ص١٧۴(با کمی اختلاف)
✍ظاهرا زهرا به احمد، جان به جانان میرود
پشت پرده باطنا قرآن به قرآن میرود
بین محرابش که مشغول عبادت میشود
نور زهرایی او تا عرش رحمن می رود
خادمان خانهاش خیل ملائک میشوند
این کرامت ها مگر از یاد سلمان می رود؟!
حرف حیدر که وسط باشد هزینه میدهد
با تمام هستی اش زهرا به میدان می رود
ننگ بر دنیا و بر اهلش که ناموس خدا
وقت گریه کردنش تا بیت الاحزان میرود
دست در دست پسرهایش به سختی فاطمه
بر مزار حمزه با چشمان گریان میرود
بانویی که قامتش مثل رسول الله بود
در میان چادرش حالا چه پنهان میرود
از فضای خانه مولا مشخص میشود
دارد عمر یاس حیدر رو به پایان میرود ...
🏴#هرگونه کپی- بدون نام- لینک شرعا-حرام است
https://eitaa.com/joinchat/2791768652Cb8d2e997c1
#بستر_شهادت
🩸حضرت زهرا سلاماللهعلیها با دیدن پیراهن رسول خدا صلیاللهعلیهوآله از هوش رفتند...
در روایتی امیرالمومنین علیهالسلام فرمودند:
من رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را در لباسش غسل دادم؛ بعد از دفن آن حضرت ، فاطمه زهرا سلاماللهعلیها پیاپی از من میخواست تا پیراهن پدرش را به او نشان بدهم؛ تا اینکه در نهایت روزی پیراهن رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را به او نشان دادم؛
فإذٰا شَمَّتهُ غُشِیَ عَلَیها؛ فَلَمّا رَأَیتُ ذٰلکَ غَیَّبتُهُ.
🥀 همینکه او آن پیراهن را گرفت، بوی رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را از آن استشمام کرد و در همانجا غش کرد و بر روی زمین افتاد؛ من که این صحنه را دیدم، دیگر آن پیراهن را از دید او پنهان کردم.
📚احقاق الحق،قاضی نورالله،ج۱۰ ص۴۳۶
✍ پیراهنی که نه خونی بود و نه زخمی، با دیدن آن، فاطمه زهرا سلاماللهعلیها از هوش رفتند ... وای از روزی که پیراهنِ عزیز از دست رفتهای، زخمی و خونی هم باشد...
🩸... نيمههای ظهر بود که زینب کبری سلاماللّهعلیها به همسر خويش «عبدالله» فرمود:
«بستر مرا در حياط به زير آفتاب قرار بده.» عبدالله گوید:
او را در حياط جاي دادم كه متوجه شدم چيزي را روي سينه خويش نهاده و مدام زير لب حرفي ميزند. به او نزديك شدم ديدم پيراهن حسين عليهالسلام را كه خونين و پاره پاره است، بر روي سينه نهاده و مدام ميگويد:
«حسين، حسين، حسين!... »
لحظاتي نگذشت که دیگر روح مطهرش از این عالم مفارقت نمود .
📚مصائب و کرامات حضرت زینب علیهاالسلام،عزیزی،ص۱۶۷
🗓 شعلهٔ آه مرا هر دلی اِدراک کند
دود آن رَخت عزا بر تن افلاک کند
یوسفی بود مرا پیرهنی باقی ماند
تا که تشریح غم سینه صد چاک کند
جان اگر هم بدهم پیرهنش را ندهم
کاش یارم به همین جامه مرا خاک کند
دست از چاک گریبان نکشیدم بی او
کاش دستش برسد اشک مرا پاک کند
سر او را که شکستند شکستم سَرِ خود
آیینه میشکند جامه اگر چاک کند
#فاطمیه_۱۴۰۲
.
#زبانحال_حضرت_زینب سلام الله علیهم
#امام_علی علیه السلام
#بستر_شهادت
این دو روزه چون سه ماهه مادرم لاغر شدی
حضرت خیبر شکن ،هم سطح با بستر شدی
چشمهای نیمه بازت را به روی من نبند
مادرم را خواب میبینی مگر،باشد بخند
دور لبهایت زبانت را نچرخان جان من
شیر آوردم برایت نوش جان مهمان من
بد زده نامرد زخم تو نمی آید به هم
مثل زخم بازوی مادر سرت کرده ورم
آن غلافی که به کوچه بازوی مادر شکست
تیغِ آن در کوفه آمد بر سر حیدر نشست
قاتلت با طعنه می خندید بر احوال من
گفت بدجوری زدم ،بیهوده دست و پا نزن
مادرم ای کاش امشب بود تا کاری کند
مثل ایام اُحد از تو پرستاری کند
با تکان دست و پایت دست و پا گم کرده ام
آن کفن هایی که مادر داد را آورده ام
می روی از هوش می گویی کلامی بی صدا
کربلا یا کربلا یا کربلا یا کربلا
چادرم را از چه می بوسی تو با گریه چنین
با تماشای وقارم پای می کوبی زمین
مَحرمان جمعند دور دخترت گریه نکن
بازهم وا می شود زخم سرت گریه نکن
تا ابوفاضل کنارم هست در آرامشم
چادرم را روی زخم صورت تو می کشم
از ازل بین حسین و قلب من ، احساس بود
مادرم هم روی گیسوی حسین حساس بود
هر چه می خواهی بگو ، بازی نکن با جان من
با تماشای حسین حرف جدایی را مزن
وای اگر روزی ببینم زیر پا افتاده است
زیر زانوهای قاتل از صدا افتاده است
شک ندارم آنکه اموال حرم را می برد
بعد ِ پیراهن می آید معجرم را می برد
کوفیان با ما دمِ دروازه بد تا می کنند
بر سربازار زینب را تماشا می کنند
نان و خرماهای تو روزی ز خاطر می رود
پیش پای دخترت زینب تصدق می شود
#قاسم_نعمتی
.
.
#نوحه
#بستر_شهادت
#شب_بیست_و_یکم_رمضان
نوحه شهادت #امام_علی (ع)
اولین مظلوم عالم بین بستر
نوحه خوانش گشته زهرای مطهر
می رود مولای خوبان
گشته زینب موپریشان
آه و واویلا ازاین غم
عرش حق درماتم حبل المتین است
درسما این نوحه ی روح الامین است
شد رها از درد و غمها
می رود او سوی زهرا
آه و واویلا ازاین غم
استخوانی درگلو خاری به دیده
مثله حیدر کس چنین داغی ندیده
ای زحق محروم علی جان
اولین مظلوم علی جان
آه و واویلا ازاین غم
#ابوذر_رئیس_میرزایی (بهار)✍
👇
.
🎙 #نوحه از #حاج_محمود_كريمى
🗓 در #شب_بیستم_ماه_رمضان_۱۴۰۴
📍 #حرم_امام_علی "علیهالسلام"
🏷 #امام_علی (ع)
توو بستر و چشمبهراه زهرا
همش میگه فاطمه کجایی
همش میگه فاطمه بیا که
میخواد سحر شه، شب جدایی
برای دلداری زینب، میگه این دست سرنوشته
باید آروم بگیری بابا؛ دیگه از من سنّی گذشته
آی مردم! آی مردم
از دستتون پیر شد علی
از زندگی سیر شد علی
آخر زمینگیر شد علی
از همهجا میرسن یتیما
توو دستشون کاسههای شیره
هرچی فرشته توو آسمونه
توو خونهی حضرت امیره
یتیمای نون و رطبها
تووی کوچه، بیتاب و خسته
مرد بیدار نیمهشبها
تووی بستر، چشماشو بسته
آی مردم! آی مردم
میون این شهر شما
شکسته شد شیر خدا
ای روزگار بیوفا
میرم از این شهر بیوفایی
ای اهل عالم! خدانگهدار
تموم اشکاتو زینب من
برای کربوبلا نگهدار
اشکای تو امون نمیده تا بخونم شهادتینو
باید که تو طاقت بیاری تا ببینی روز حسینو
زینب جان! زینب جان
ببین پریشونه حسین
بمون پای خون حسین
جون تو و جون حسین
#نوحه_امام_علی
#بستر_شهادت
.👇