#حضرت_معصومه_علیها_السلام
#ورود_به_قم
ای جنّ و انس و حور و ملک، سائل درت
خورشید، شمعِ روی ضریح مطهّرت
جدّت بُوَد امیر عرب، جدّه فاطمه
باب الحوائجت پدر و نجمه مادرت
دخت امام، اخت امام، عمۀ امام
آئینهدارِ امّ ابیهاست منظرت
ای مهلقا که خواهر خورشید هشتمی
صد آفتاب با خجلی گشته اخترت
حتّی گر انتظار پدر، مانعت نبود
کفوی نداشتی که شود عِدل و همسرت
تو کیستی که همچو شه کربلا حسین
باشد حرام، آتش دوزخ به زائرت!
آوردهام پناه به کویت، ردم مکن
جان جواد، میوۀ قلب برادرت
عمریست بین مشهد و قم در شُدآمدیم
جانم به آن مسافرت و این مجاورت!
فرداست در تلاطم امواج سیّئات
حبل المتین ما همه، نخهای چادرت
این عرصه نیست جای ظهور مقام تو
باشیم و بنگریم کراماتِ محشرت
زهرا که جای خود، به خدا جرم خلق را
بخشند روز حشر، به خدّامِ محضرت
تنها نه اهل قم سر خوانت نشستهاند
خلق جهان مدام بَرَد فیض از درت
شد ماجرای عشق حسینیّ و زینبی
تکرار در حکایت تو با برادرت
تو زینب امام رضا، او حسین تو
جز قرب او نبود تمنّای دیگرت
دل کندی از دیار، به امّید وصل یار
مهلت نداد اجل که رسی نزد دلبرت
این را دگر حدیث و حکایت نیاز نیست
حتماً رضا گرفت به دامان خود، سرت
گویند ناله کردی و غش کردی از فراق
تا شد نهان برادرت از دیدۀ ترت
روز سلامتی اگر این است حال هجر
پس چه کشید عمۀ محزون مضطرت!
قلب تو از فراق برادر کباب شد
امّا سرش نگشت جدا در برابرت...
#علیرضا_قاسمی
┄┅✵﷽✵┅┄
#مدح
#حضرت_معصومه_علیها_السلام
#سروده_رقیه_سعیدی_کیمیا
࿇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
اختــری باصفــاتر ازخورشید
دختـــری از تبـــــار آییــــنه
عطـــر ناب بهشــت تو مثـــلِ
جمکـــران امیـــــرِ آدینــــــه
دست تو چشمه سار بخشنده
کوثری دیگـــر از بهشت خـدا
عطـــر یاس مدینـــه می آید
از گلستـــان بـارگــاه شـــما
بــر مقـــام تقـــدست بانـــو !
آسمــان هم به سجده افتاده
با طلـــوع تبــسم تـو نســیم
نغمــهٔ عاشقـــانه ســــر داده
دل به دست نســیم دادم تا
برســاند به دســت با کَــرَمت
چون که دورم از آستان شما
هستــم اینگــونه زائر حَرَمت
دل خشکیــدهٔ کــویـریِ مـــن
هست مثــل کویر تشنــهٔ قم
در تمنـای فصــل باران است
تا شــود مثــل خوشـهٔ گنـدم
شبنمــی از زلال چشــم تــرم
نذر دریایی از کرامت توست
وقتی الگــوی دختــران باشـی
صحبت ازعفت ونجابت توست
حس و حال حریم تو رضویست
که مـــرا تا دیــار مشهـــد بــرد
بــاز مثـــل کبــــوتـر جَلـــــدی
سمت گلدستــه ها و گنبــد برد
نـا خـــودآگاه روی لبهـــایـــم
یا انیــس النفــوس جاری شد
زیر انوار هشتمـــین خورشیــد
نقش شمس الشموس جاری شد
الســــلامُ علیـــک یا سلــــطان
خـــواهرت زود حاجتـم را داد
تا به خــود آمـــدم شــدم زائـر
در دلم شـــوق کــربــلا افتـــاد
من شنیـــدم که کربــلا رفتــــن
هسـت آقا ، فقط به دست شما
کاش می شد که ای امام رئوف
کــربــلای مـــرا کنـــی امضــــا
࿇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
✍رقیه سعیدی(کیمیا)