#شب_چهارم_محرم
#روضه_حضرت_عبدالله_بن_حسن_علیه_السلام
متن روضه 1
🔸ای عمو تا نالۀ هَل مِن مُعینت را شنیدم
زبانحال باب الحوائج عبدالله بن الحسن...
🔸ای عمو تا نالۀ هَل مِن مُعینت را شنیدم
🔸از حرم تا قتلگه با شور جانبازی دویدم
قربون غریبیش برم...
مثل باباش امام حسن خیلی غریب بوده...
روضه ی جانسوزی داره...
دل هر شیعه ای رو آتیش میزنه...
آخه روضه ی این آقازاده گره خورده به روضه ی اربابمون حسین...
🔸آنچنان دل بُرد از من بانگ هَل مِن ناصِر تو
عموی غریبم حسین...
🔸کآستینم را ز دست عمّهام زینب کشیدم
ابی عبدالله یتیمان برادر رو خیلی دوست داشت...
خیلی مواظبشون بود...
مخصوصا عبدالله اش رو ...
صدا زد خواهرم... زینبم ...
مواظب عبدالله ام باش...
خواهرم مواظب یادگار برادرم باش...
زینب جان این نانجیبها رحم ندارن...
دیدی قاسمم شهید کردن...
علی اکبرم قطعه قطعه کردن...
روی دستهام علی اصغرم رو پرپر کردن...
خواهرم اینا رحم ندارن... زینب
مواظب یادگار حسنم باش...
دستهاش رو گذاشت توی دست عمه...
🔸دست او در دست های عمّه بود
🔸گوش او پر از صدای عمّه بود
اما...
🔸شیون زن ها دلش را پاره کرد
🔸دید شه تنهاست فکر چاره کرد
دستش به دست عمه جانش زینبه...
بالای تل زینبیه...
یکدفعه نگاه کرد دید عمو جانش حسین داخل گودی قتلگاه است...
دور تا دور عمو رو گرفتن...
شمشیرها بالا میره پایین میاد...
دیگه طاقت نیاورد...
دوان دوان...
به سمت گودی قتلگاه
🔸دست او از دست عمّه شد جدا
🔸می دوید و بر لبش واویلتا
هی صدا میزد ای وای...
آقای غریبم حسین...
🔸می دوید و گاه می افتاد او
🔸از جگر فریاد می زد ای عمو
(وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُ عَمِّي)
به خدا از عموم جدا نمیشم.
تا رسید کنار ابی عبدلله دید یه نانجیبی هم شمشیر به دست...
داره نزدیک میشه...
خودش رو انداخت روی عمو جانش حسین...
نمیذارم آقام رو به شهادت برسونی...
نانجیب شمشیر بلند کرد ...
یاصاحب الزمان...
عبدالله دست رو جلو آورد ...
مبادا شمشیر به بدن عمو اصابت کنه
نانجیب آنچنان با شمشیر بر دست عبدالله زد...
دیدن دست به پوست آویزان شد...
صدای ناله اش بلند شد...
يَا عَمَّاهُ
(روضة الواعظين ص ٢٠٨)
عموجان حسین به دادم برس...
خدا...حالا ابی عبدالله چکار کنه...
لحظات آخره...
عبدالله اش رو در آغوش گرفت...
به سینه چسباند...
داره نجوا میکنه. ..
اما حرمله ملعون هم کمین کرده بود...
یاصاحب الزمان....
نانجیب تیر از کمان رها کرد...
(فَرَمَاهُ حَرْمَلَةُ فَذَبَحَهُ)
سادات منو ببخشید...
دونفر تو کربلا رو سینه ی حسین...
جان دادن...
یکی ششماهه اش علی اصغر بود...
یکی هم عبدالله بن الحسن...
دیدن عبدالله داره روی سینه حسین دست و پا میزنه...
هر کجا نشستی صدا بزن یا حسین...
🔸ضربۀ محکم یک تیغ که پایین آمد
🔸نذر لبخند عمو کرد یتیمی پر خویش
🔸آخرین تیر خودش را به کمان حرمله برد
🔸گردنش شد سپرش باهمۀ حنجر خویش
الا لعنت الله علی القوم الظالمین
-
#شب_چهارم_محرم
#روضه_حضرت_عبدالله_بن_حسن_علیه_السلام
متن روضه 1
🔸ای عمو تا نالۀ هَل مِن مُعینت را شنیدم
زبانحال باب الحوائج عبدالله بن الحسن...
🔸ای عمو تا نالۀ هَل مِن مُعینت را شنیدم
🔸از حرم تا قتلگه با شور جانبازی دویدم
قربون غریبیش برم...
مثل باباش امام حسن خیلی غریب بوده...
روضه ی جانسوزی داره...
دل هر شیعه ای رو آتیش میزنه...
آخه روضه ی این آقازاده گره خورده به روضه ی اربابمون حسین...
🔸آنچنان دل بُرد از من بانگ هَل مِن ناصِر تو
عموی غریبم حسین...
🔸کآستینم را ز دست عمّهام زینب کشیدم
ابی عبدالله یتیمان برادر رو خیلی دوست داشت...
خیلی مواظبشون بود...
مخصوصا عبدالله اش رو ...
صدا زد خواهرم... زینبم ...
مواظب عبدالله ام باش...
خواهرم مواظب یادگار برادرم باش...
زینب جان این نانجیبها رحم ندارن...
دیدی قاسمم شهید کردن...
علی اکبرم قطعه قطعه کردن...
روی دستهام علی اصغرم رو پرپر کردن...
خواهرم اینا رحم ندارن... زینب
مواظب یادگار حسنم باش...
دستهاش رو گذاشت توی دست عمه...
🔸دست او در دست های عمّه بود
🔸گوش او پر از صدای عمّه بود
اما...
🔸شیون زن ها دلش را پاره کرد
🔸دید شه تنهاست فکر چاره کرد
دستش به دست عمه جانش زینبه...
بالای تل زینبیه...
یکدفعه نگاه کرد دید عمو جانش حسین داخل گودی قتلگاه است...
دور تا دور عمو رو گرفتن...
شمشیرها بالا میره پایین میاد...
دیگه طاقت نیاورد...
دوان دوان...
به سمت گودی قتلگاه
🔸دست او از دست عمّه شد جدا
🔸می دوید و بر لبش واویلتا
هی صدا میزد ای وای...
آقای غریبم حسین...
🔸می دوید و گاه می افتاد او
🔸از جگر فریاد می زد ای عمو
(وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُ عَمِّي)
به خدا از عموم جدا نمیشم.
تا رسید کنار ابی عبدلله دید یه نانجیبی هم شمشیر به دست...
داره نزدیک میشه...
خودش رو انداخت روی عمو جانش حسین...
نمیذارم آقام رو به شهادت برسونی...
نانجیب شمشیر بلند کرد ...
یاصاحب الزمان...
عبدالله دست رو جلو آورد ...
مبادا شمشیر به بدن عمو اصابت کنه
نانجیب آنچنان با شمشیر بر دست عبدالله زد...
دیدن دست به پوست آویزان شد...
صدای ناله اش بلند شد...
يَا عَمَّاهُ
(روضة الواعظين ص ٢٠٨)
عموجان حسین به دادم برس...
خدا...حالا ابی عبدالله چکار کنه...
لحظات آخره...
عبدالله اش رو در آغوش گرفت...
به سینه چسباند...
داره نجوا میکنه. ..
اما حرمله ملعون هم کمین کرده بود...
یاصاحب الزمان....
نانجیب تیر از کمان رها کرد...
(فَرَمَاهُ حَرْمَلَةُ فَذَبَحَهُ)
سادات منو ببخشید...
دونفر تو کربلا رو سینه ی حسین...
جان دادن...
یکی ششماهه اش علی اصغر بود...
یکی هم عبدالله بن الحسن...
دیدن عبدالله داره روی سینه حسین دست و پا میزنه...
هر کجا نشستی صدا بزن یا حسین...
🔸ضربۀ محکم یک تیغ که پایین آمد
🔸نذر لبخند عمو کرد یتیمی پر خویش
🔸آخرین تیر خودش را به کمان حرمله برد
🔸گردنش شد سپرش باهمۀ حنجر خویش
الا لعنت الله علی القوم الظالمین
-
#روضه_حضرت_عبدالله_بن_حسن_علیه_السلام
متن روضه 1
•-----🖤═✾🌺✾═🖤-----•
😭ای عمو تا نالۀ هَل مِن مُعینت را شنیدم
زبانحال باب الحوائج عبدالله بن الحسن...
😭ای عمو تا نالۀ هَل مِن مُعینت را شنیدم
💔از حرم تا قتلگه با شور جانبازی دویدم
قربون غریبیش برم...
مثل باباش امام حسن خیلی غریب بوده...
روضه ی جانسوزی داره...
دل هر شیعه ای رو آتیش میزنه...
آخه روضه ی این آقازاده گره خورده به روضه ی اربابمون حسین...
❤️آنچنان دل بُرد از من بانگ هَل مِن ناصِر تو
عموی غریبم حسین...
💔کآستینم را ز دست عمّهام زینب کشیدم
ابی عبدالله یتیمان برادر رو خیلی دوست داشت...
خیلی مواظبشون بود...
مخصوصا عبدالله اش رو ...
صدا زد خواهرم... زینبم ...
مواظب عبدالله ام باش...
خواهرم مواظب یادگار برادرم باش...
زینب جان این نانجیبها رحم ندارن...
دیدی قاسمم شهید کردن...
علی اکبرم قطعه قطعه کردن...
روی دستهام علی اصغرم رو پرپر کردن...
خواهرم اینا رحم ندارن... زینب
مواظب یادگار حسنم باش...
دستهاش رو گذاشت توی دست عمه...
✋دست او در دست های عمّه بود
😭گوش او پر از صدای عمّه بود
اما...
😭شیون زن ها دلش را پاره کرد
💔دید شه تنهاست فکر چاره کرد
دستش به دست عمه جانش زینبه...
بالای تل زینبیه...
یکدفعه نگاه کرد دید عمو جانش حسین داخل گودی قتلگاه است...
دور تا دور عمو رو گرفتن...
شمشیرها بالا میره پایین میاد...
دیگه طاقت نیاورد...
دوان دوان...
به سمت گودی قتلگاه
✋دست او از دست عمّه شد جدا
😭می دوید و بر لبش واویلتا
هی صدا میزد ای وای...
آقای غریبم حسین...
😭می دوید و گاه می افتاد او
💔از جگر فریاد می زد ای عمو
(وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُ عَمِّي)
به خدا از عموم جدا نمیشم.
تا رسید کنار ابی عبدلله دید یه نانجیبی هم شمشیر به دست...
داره نزدیک میشه...
خودش رو انداخت روی عمو جانش حسین...
نمیذارم آقام رو به شهادت برسونی...
نانجیب شمشیر بلند کرد ...
یاصاحب الزمان...
عبدالله دست رو جلو آورد ...
مبادا شمشیر به بدن عمو اصابت کنه
نانجیب آنچنان با شمشیر بر دست عبدالله زد...
دیدن دست به پوست آویزان شد...
صدای ناله اش بلند شد...
يَا عَمَّاهُ
(روضة الواعظين ص ٢٠٨)
عموجان حسین به دادم برس...
خدا...حالا ابی عبدالله چکار کنه...
لحظات آخره...
عبدالله اش رو در آغوش گرفت...
به سینه چسباند...
داره نجوا میکنه. ..
اما حرمله ملعون هم کمین کرده بود...
یاصاحب الزمان....
نانجیب تیر از کمان رها کرد...
(فَرَمَاهُ حَرْمَلَةُ فَذَبَحَهُ)
سادات منو ببخشید...
دونفر تو کربلا رو سینه ی حسین...
جان دادن...
یکی ششماهه اش علی اصغر بود...
یکی هم عبدالله بن الحسن...
دیدن عبدالله داره روی سینه حسین دست و پا میزنه...
هر کجا نشستی صدا بزن یا حسین...
🗡🔪ضربۀ محکم یک تیغ که پایین آمد
😭نذر لبخند عمو کرد یتیمی پر خویش
😭آخرین تیر خودش را به کمان حرمله برد
💔گردنش شد سپرش باهمۀ حنجر خویش
الا لعنت الله علی القوم الظالمین
روضه حضرت عبدالله ابن حسن علیه السلام _شب پنجم محرم93_حجت الاسلام میرزامحمدی2.mp3
2.89M
#شب_پنجم_محرم
#روضه_حضرت_عبدالله_بن_حسن_علیه_السلام
#شب_جمعه
روضه شب جمعه و شب پنجم محرم ، گریز به روضه حضرت زهرا و امام حسن مجتبی .....
#شب_پنجم_محرم
#روضه_حضرت_عبدالله_بن_حسن_علیه_السلام
#شب_جمعه
“السلام علیکم یا أئِمَّةَ البَقیع”
اول بریم مدینه،بلدی مادرش فاطمه رو از مدینه تا کربلا همراهی کنی
این مادر تو سن جوانی ام نمیتونست راه بره
اگه گریه کن حسین و حسنی زهرا رو یاری کن
امشب کربلا خیلی کار داره فاطمه
▪️دلم میخواد یه شب مدینه باشم
▪️زائر اون شکسته سینه باشم
▪️دلم میخواد پشت بقیع بشینم
▪️قبر غریب مادر رو ببینم
▪️دلم میخواد تو کوچه ها بمیرم
▪️انتقام مادرم رو بگیرم …
کدوم کوچه های مدینه....
▪️تو اون کوچه که فاطمه زمین خورد
▪️همونجا که یاس مدینه پَژمُرد
▪️میگن...
ان شاء الله که راست نباشه
▪️میگن تو کوچه چادرش خاکی شد
▪️رو صورتش یه لاله حکاکی شد
▪️میگن تو کوچه مجتبی باهاش بود
▪️از اون کوچه تا به خونه عصاش بود
*خیلی سفارش این عبدلله بن حسن رو ، ابی عبدالله به خواهر کرد
خواهر ، خیلی مراقب یتیم برادرم باش.
هرجا زینب میرفت ،این بچه یتیم و با خودش میبرد
از صبح که خطبه خواند دل تو دل یتیم امام حسن نبود
مگه من چیم کمتر از بچههای عمه جانمه.
مگه من از بچههای مسلم چیم کمه.
عمو به همه ی اونا اجازه داد” چرا به من اجازه نمیده جونمو قربونش کنم
این شهید،شهید گودال حسینه،از اینجا عُلقِهٔ ابی عبدالله به این نازدانه معلوم میشه
تو همه ی این رفت و آمد های بنی هاشم و اصحاب عقیله بنی هاشم مواظب یتیم امام حسنه
اما امان از ساعتی که نوبت خود حسین شد
روضه این آقازاده گره خورده به روضه خود حسین
یعنی امروز یه چَشمت باید بره تو گودال برای نیمی از مصائب عاشوراش الان باید گریه کنی
خسته شد ارباب ما،بعضی ها مثل مرحوم شیخ جعفر نوشتن،زخم هاش که به هفتاد و دو تا که رسید از نفس افتاد
“فَوَقَفَ یَسْتَرِیحُ سَاعَةً”
یه لحظه خواست استراحت کنه
یه ظالمی چنان با سنگ به پیشانی آقا زد
مرحوم شیخ مفید مینویسد با تیر زدند به پیشانی،این دست و آورد خون پیشانی رو بند بیاره نتونست بند کنه
”این لباس عربی رو بالا زد …”
یا الله
تاسفیدی صَدرُالحسین نمایان شد
یه وقت دیدن حرمله زانو زد
”آخ چنان با تیر سه شعبه …
حسین ….
روضه رو از همین جا مسیرشو عوض کنم
بگذار امروز همه برای یتیم امام حسن گریه کنند
مدینه که نتوانستند برای امام حسن گریه کنند
جلوی چشم ابی عبدالله و قمر بنی هاشم بدن امام حسن رو تیر بارون کردند
چقدر سخت گذشت فقط حسین میدونه و خدای حسین
دیگه نتونست طاقت بیاره
افتاد رو زمین
همه محاصره اش کردند
دیگه نگم چطوری میزدنش
فقط همین قدر بگم
از زیر اون تیغ و تیر و نیزه دید عمو داره فریاد میزنه
"هَلْ مِنْ مُسْتَغِیث …
”باریک الله”
تا زینب صدای استغاثه ی برادرو شنید ، بند دلش پاره شد
اومد بالای بلندی همون جایی که کربلا میری بهش میگن تل زینبیه”
دید آنچه را که نباید ببینه
دست یتیم امام حسن رو گرفته
یه لحظه دید همه داداش رو محاصره کردن،
یه لحظه از این آقازاده غافل شد دو دستش و گذاشت رو سرش
هی میگفت یا غِیٰاثَ المُسْتَغِیثِین...
”تادست عبدالله از عمه جدا شد پا برهنه دوید سمت گودال
یه وقت شنید حسین میگه خواهرم نگذار بیاد
اما اومد ….
”وقتی رسید دید شمشیرزن ها عمو رو میخوان با شمشیر بزنند ، دستشو جلو آورد
یازهرا…
”این نوه ی توست خانم،
یاد اون روزیکه چهل نفر امامت رو میبردن”
دست یداللّٰهیت رو جلو آوردی
آخ دیگه نگم چی شد
” وَکانَ سَبَبُ وَفاتِها اَن قُنْفُذَ لَکَزَها بِنَعْلِ السیْفِ …
یا زهرا.....
====================
حجتالاسلام میرزامحمدی