#متن_روضه
روضه ورود کاروان اسراء به شام
هیئت احرار الحسین علیه السلام #محرم_۹۶
*
شامیان من داغ دارم، هل هله کمتر کنید ۲
بخدا نمیزارم اینجور بشینید... (امام زمان)
خارجی نه، زاده، پیغمبرم، باور کنید
اگه برام داستان درست نمیکنید، اگه فردا حرف برام در نیاد، یه کار ازتون میخوام، به خدا برا روضه است، کسی خجالت نکشه من دارم میگم، میخوام همه باهم دست بزنید میخوام شعر بخونم، صدا دستتونو بشنوم میخونم، دست بزن، عیب نداره بزن،
کف زدن،( بزن)
کف زدن پای سر (دست بزن)
کف زدن پای، سر، فرزند زهرا، خوب نیست (دست)
دست زدن، دست زدن، پای سر ، فرزند زهرا خوب نیست
آقا، تو هی دوتا میزنی قطع میکنی، هی داد میزد، اینا میخندیدن
کف زدن پای سر، فرزند زهرا ، خوب نیست
نا مسلمانان، حیا، از دخت پیغمبر، کنید
یه روضه بگم، از کربلا به شام ، هیچ جا نشده بود به اینا احترام بزارن، سادات، یا باید مثل سید اجازم بدید، یا پاشید برید بیرون، عمامه برداشت، یعنی واویلا، یعنی من اجازه دارم هر روضه ای، هیچ کس احترام نذاشت، الا دم دروازه، تو شلوغیا و خنده ها، یکی گفت سلام آقا، یهو آقا برگشت علی بن الحسین، دید تو شلوغیا یکی دستشو آورده، سلام آقا، آقا لبخند زد، تو مارو میشناسی؟ گفت آره آقا، باباتم میشناسم، جون بخواه، چه بلایی سرت آوردن؟ گفت ببینم، ازت خواسته ای بگم آره، گفت یه پارچه بیار، آفتاب، زنجیرارو سوزونده، این زنجیرا رو گردنمه، گردنم سوخته، (ای وای، اگه بعدیشو بگم، همه دستا کار میکنه) گفت سَهل، پول داری؟ آقا تو اسارت پول چکارت؟ گفت میخوام بدم، به این، نیزه دارها ، (گوشتو بگیر)، میخوام اینقدر به بهونه سرها ، وسط ناقه، اینقدر نچرخند، بین عمه ها، آه، بگیریدش، مگه سید اولاد زهرا، خودشو میزنه؟ نزن بچت داره میبینه، وای چه روضه ای اومد تو سرم، نزن، بچه اش داره میبینه، نزن، نزن، این پسرِ، این پسرِ، نزن، دخترش، دخترش داره میبینه، آه، پیش سه ساله، رو سینه اش نرو ، حسیــــــــــن، حسیـــــــــــن
باشه، دست تو مستمع رو میبوسم، الان خوشهالم، روضه ثابت گرفتم، دیونه هامو پیدا کردم، آره، هر کدوم شما تو یه هیئت میدیدمتون، اما حالا دور هم جمع شدیم، پسرش داشت میدید باباش خودشو میزنه، از این ور میزد، میگفت نزن، خودشو میزد، میگفت نزن، اون بچه میدونی چکار میکرد، میزد هی خودشو، پاتو وردار، پاتو وردار، یَومٌ عَلی صَدرِ المُصطَفی، یَومٌ عَلی، وَجهِ الثُری، رو زمین افتاده، کمک، کمک، کمک، آخ کمک اومدن، اما به حسین نه ، کمک سنان، کمک شمر، کمک خولی، حسیـــــــــــن، حسیــــــــن
آه، آه، اگه پا به پات، گریه نمیکردم نمیخوندم، بخونم یا نه؟، روضه بگم برا اینم، یه ساعت داره میزنه، از اول روضه داره میزنه، اما خون نیومد، الان یکم خون اومد
در حیرتم، چگونه، به رویش، عدو زده
تو رو خدا نزنید، تو رو خدا نزنید، به پا من نیفت، کاش یکی به پا اون می افتاد، نزن، زینب به پاش افتاد، اومد تو گودال، آه، دیگه نمیخونم، تو حسین بگو من نخونم، تو حسین بگو، به جان مادرم هنوز روضه نخوندم، حسیــــــــــن، حسیــــــــــن
بسه، باشه، فقط یه دونه بگم، هنده اومد تو مجلس، یه عبایی پوشیده بود، یه قبایی پوشیده بود، (بخونم یا نه)، اومد تو مجلس، طلا هاشو بسته، گردنبندشو انداخته،( بزار بخونم، بزار بخونم، تو گلوم میمنه وا)، یه وقت رسید، عمه های تو رو دید، گفت اینا که حجاب دارن، پس میگفتید اینا خارجی اند، بزرگتون کجاست، اومد جلو زینب، خانم اینطور بود، میدونست هنده ببینه میشناسه، گفت دستتو بردار، دستتو بردار ببینم، دستشو برداشت، واویلا، دیدن چادرشو برداشت، عباشو برداشت، یکی هنده رو بگیره، گفت زن یزید محجبه، دختر علی، با پارچه؟
حسیـــــــــــن، حسیــــــــن، حسیـــــــــــن
#روضه_ورود_به_شام
#روضه_امام_سجاد
#روضه
#مرگ_بر_آمریکا
#انتقام_سخت
1_1686367006.mp3.mp3
13.77M
#روضه_اسارت_اهلبیت_علیهم_السلام
#روضه_ورود_به_شام
#شب_جمعه
السلام علیک یا ابا عبدالله
از دم دروازه تا مجلس یزید چندان راهی نبود....
حجتالاسلام میرزامحمدی
@Asheghane_hazrat_zeynab
#روضه_اسارت_اهلبیت_علیهم_السلام
#روضه_ورود_به_شام
#شب_جمعه
السلام علیک یا ابا عبدالله
از دم دروازه تا مجلس یزید چندان راهی نبود
همه نوشتند صبح علی الطلوع واردشون کردند
اما غروب بود که به مجلس یزید رسیدند
آنقدر جمعیت آمده
مرحوم عمادالدین طبری شیعی در کامل بهائیش مینویسه
۵۰۰ هزار نفر آمده بودند
اگه یک هزارم این جمعیت ، به سر ابی عبدالله سنگ زده باشند ، اونم اینجوری اهل بیت رو وارد کردند
مُکَشَّفاتِ الوُجُوه
مرکب ها بدون محمل و جهازه
جار زدند زنها با سر و روی برهنه وار بشند
یه لحظه تصور کن
زنهای رقاصه و آوازه خوان ، کنار زینب و سکینه چه می کنند
آنقدر ازدحام جمعیت مانع حرکته
بعضیا از پشت بام خانه هاشون ، آتش دارند می ریزند
دست این زن و بچه بسته است
یا صاحب الزمان
چقدر سر و روشون سوخت
کوچه ها رو یکی پس از دیگری دارند طی میکنند
من نمیدونم مسیر رو نانجیب جوری قرار داد که حتما اهل بیت از محله یهودی ها عبور کنند
اینا بعد از ماجرای خیبر
اومده بودند شام، اینجا ساکن شده بودند.
بلندترین نیزه ماله ابی عبدالله بود
رسیدن توی این محله
یه پیرزن عجوزی یهودی
توی بالکن منزلش نشسته بود ، چشماش هم به زور می دید
پرسید چه خبره
وقتی گفتند اینها خارجی اند
معرفی کردند
گفتند این سری که بر بلندترین نیزه نصبه
سر حسین بن علیه
گفت کدوم علی
همون فاتح خیبر
پیرزنه گفت من توی خیبر بودم
یادمه علی با ما چه کرد.
سر پسرش رو به من نشون بدید
این أمّ الحَجّاب نانجیب ، چنان سنگ بزرگی برداشت
از اون بالکن منزل به سمت سر ابی عبدالله....
که بچه ها دیدند سر بلافاصله از روی نیزه افتاد زمین
(آهان
شب جمعه آخر محرم
همه شهدای مدافع حرم ، سردار حاج قاسم سلیمانی فیض ببره)
بی خود نبود وقتی سر رو آوردند توی خرابه
نازدانه اش گفت
عَمّتی ما هذا الرأس
این سر دیگه قابل شناسایی نبود
حسین.....
بأبی المستضعفُ الغریب یا أباعبدالله
▪️از شهر شام بدم میاد
▪️از ازحام بدم میاد
آخ بابا
▪️از شهر شام بدم میاد
▪️از ازدحام بدم میاد
▪️از اونی که مار می برد
▪️توی بزم آب بدم میاد
▪️از اضطراب بدم میاد
▪️از بزم شراب بدم میاد
▪️حالا تو از زیر چشام خوشت میاد
▪️از اینکه دندون ندارم از خنده هام خوشت میاد
حسین.....
▪️ز خانه ها همه بوی طعام می آمد
▪️ولی به جان تو بابا ، گرسنه خوابیدم
به قصد زیارت
به قصد فرج
ناله بزن یا حسین.....
حجتالاسلام میرزامحمدی
@Asheghane_hazrat_zeynab