شب غریبان سحر ندارد
سکینه امشب پدر ندارد
غریب حسین جان، غریب حسین جان
بهار زینب خزان ز آه است
گهى دو چشمش به نور ماه است
گهى نگاهش به قتلگاه است
غریب حسین جان، غریب حسین جان
نسیم صحرا شده معطرز عطر روى على اکبر
کجاست عمه، کجاست مادر
غریب حسین جان، غریب حسین جان
بگو خلایق ز غم خروشند
بگو به اطفال لبن ننوشند
بگو به سادات کفن نپوشند
غریب حسین جان، غریب حسین جان
کبوتران را ز لانه بردند
زوادى خون نشانه بردند
رباب دلخون پسر ندارد
غریب حسین جان، غریب حسین جان
در میان دشمن
اى خدا شب شده و من چه کنم؟
یکتن و این همه دشمن چه کنم؟
اهل کوفه همه پیمان شکنند
خوب نمک خوار و نمک دان شکنند
صبح با من همگى پیوستند
شب در خانه برویم بستند
صبح من شمع و همه پروانه
شب بیگانه تر از بیگانه
صبح بر دامن من چنگ زدند
شام از بام مرا سنگ زدند
طوعه امشب تو مرا خانه بده
مرغ بر بسته ام و لانه بدهمه محفل زینب، ببین مشکل زینب
محیط غم و اندوه، شده منزل زینب
ز هجر تو به جز غم، نشد حاصل زینب
کنار بدنت شد، زبان دل زینب
حسین جان کفنت کو؟ لباس بدنت کو؟
به سوی تو دویدم، به مقتل چو رسیدم
ز بالای بلندی چه گویم که چه دیدم
خودم ناله زهرا در آن لحظه شنیدم
که می گفت در آنجا: الا نخل امیدم
حسین جان کفنت کو؟ لباس بدنت کو؟
سراپا همه دردم، نظر کن رخ زردم
ز هجر گل رویت قرین غم و دردم
میان همه گل ها به دنبال تو گردم
تنت را چو بدیدم، چنین زمزمه کردم
حسین جان کفنت کو؟ لباس بدنت کو؟
ز حالی که تو داری سرشکم شده جاری
ز جا خیز که گشته کنون، گاهِ سواری
پرستوی مهاجر چرا بال نداری؟
نوشته به خط خون به گل های بهاری
حسین جان کفنت کو؟ لباس بدنت کو؟
به هرجا که برفتم، سراغ تو گرفتم
پس از داغ تو دیگر، من آسوده نخفتم
عجب نیست ز داغت گر از پای بیفتم
عدوی تو مرا زد در آن لحظه که گفتم:
حسین جان کفنت کو؟ لباس بدنت کو؟
#شام_غریبان_حسین_علیه_السلام_
شب غریبان سحر ندارد
سکینه امشب پدر ندارد
غریب حسین جان، غریب حسین جان
بهار زینب خزان ز آه است
گهى دو چشمش به نور ماه است
گهى نگاهش به قتلگاه است
غریب حسین جان، غریب حسین جان
نسیم صحرا شده معطرز عطر روى على اکبر
کجاست عمه، کجاست مادر
غریب حسین جان، غریب حسین جان
بگو خلایق ز غم خروشند
بگو به اطفال لبن ننوشند
بگو به سادات کفن نپوشند
غریب حسین جان، غریب حسین جان
کبوتران را ز لانه بردند
زوادى خون نشانه بردند
رباب دلخون پسر ندارد
غریب حسین جان، غریب حسین جان
در میان دشمن
اى خدا شب شده و من چه کنم؟
یکتن و این همه دشمن چه کنم؟
اهل کوفه همه پیمان شکنند
خوب نمک خوار و نمک دان شکنند
صبح با من همگى پیوستند
شب در خانه برویم بستند
صبح من شمع و همه پروانه
شب بیگانه تر از بیگانه
صبح بر دامن من چنگ زدند
شام از بام مرا سنگ زدند
طوعه امشب تو مرا خانه بده
مرغ بر بسته ام و لانه بدهمه محفل زینب، ببین مشکل زینب
محیط غم و اندوه، شده منزل زینب
ز هجر تو به جز غم، نشد حاصل زینب
کنار بدنت شد، زبان دل زینب
حسین جان کفنت کو؟ لباس بدنت کو؟
به سوی تو دویدم، به مقتل چو رسیدم
ز بالای بلندی چه گویم که چه دیدم
خودم ناله زهرا در آن لحظه شنیدم
که می گفت در آنجا: الا نخل امیدم
حسین جان کفنت کو؟ لباس بدنت کو؟
سراپا همه دردم، نظر کن رخ زردم
ز هجر گل رویت قرین غم و دردم
میان همه گل ها به دنبال تو گردم
تنت را چو بدیدم، چنین زمزمه کردم
حسین جان کفنت کو؟ لباس بدنت کو؟
ز حالی که تو داری سرشکم شده جاری
ز جا خیز که گشته کنون، گاهِ سواری
پرستوی مهاجر چرا بال نداری؟
نوشته به خط خون به گل های بهاری
حسین جان کفنت کو؟ لباس بدنت کو؟
به هرجا که برفتم، سراغ تو گرفتم
پس از داغ تو دیگر، من آسوده نخفتم
عجب نیست ز داغت گر از پای بیفتم
عدوی تو مرا زد در آن لحظه که گفتم:
حسین جان کفنت کو؟ لباس بدنت کو؟
#شام_غریبان_حسین_علیه_السلام_