خیلی قشنگه
مخصوصا دخترااااااااااا
لطفا بخووووووووونید
داداشم منو دید تو
خیابون.. با یه نگاه تند بهم فهموند برو خونه تا بیام..
خیلی ترسیده بودم.. الان میاد حسابی منو تنبیه میکنه..
نزدیک غروب رسید.. وضو گرفت دو رکعت نماز خوند
بعد از نماز گفت بیا اینجا
خیلی ترسیده بودم
گفت آبجی بشین
نشستم
بی مقدمه شروع کرد یه روضه از خانوم حضرت زهرا خوند حسابی گریه کرد منم گریه ام گرفت
بعد گفت آبجی میدونی بی بی چرا روشو از مولا میپوشوند
از شرم اینکه علی یدفعه دق نکنه
آخه غیرت الله
میدونی بی بی حتی پشت در هم نزاشت چادر از سرش بیفته!
میدونی چرا امام حسن زود پیر شد
بخاطر اینکه تو کوچه بود و نتونست کاری برا ناموسش کنه
آبجی حالا اگه میخوای منو دق مرگ نکنی
تو خیابون که راه میری مواظب روسری و چادرت باش
یدفعه ناخداگاه نره عقب و یه تار موت بیفته بیرون
من نمیتونم فردای قیامت جواب خانوم حضرت زهرا رو بدم
سرو پایین انداخت و شروع کرد به گریه کردن..
اومد سرم رو بوسید و گفت آبجی قسمت میدم بعد از من مواظب چادرت باشی
از برخوردش خیلی تعجب کردم.. احساس شرم میکردم
گفتم داداش ایشاالله سایه ات همیشه بالا سرمه.. پیشونیشو بوسیدم...
سه روز بعد خبر آوردن داداشت تو عملیات والفجر به شهادت رسیده
بعدا" لباساشو که آوردن دیدم جای تیر مونده رو پیشونی بندش...
سربند یا فاطمه الزهرا.س..
حالا هر وقت تو خیابون یه زن بی چادر رو میبینم... اشکم جاری میشه..
پیش خودم میگم حتما" اینا داداش ندارن که....
..یا زهرا.س
به نیابت از همه گذشتگان مخصوصا شهدای عزیزمون بخوانیم باهم:
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یااَباعَبْدِاللَّهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَلاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
اللَّـهُمَّ صَل عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد
.
|⇦•چیزی نخواست از من...
#توسل به امیرالمؤمنین علی علیه السلام و حضرت زهرا سال ۱۴۰۱به نفس حاج میثم مطیعی
●━━━━━━───────
چیزی نخواست از من، تا لحظهی آخر
حتی همون، لحظه که داشت، میسوخت کنارِ در
شرمنده ام، من تا ابد، از اون چشای تر
چیزی از اینکه زمین خورده، به من نگفت
از اینکه تو کوچهها سیلی، زدن نگفت
درد دلهاشو به هیچکس جز، حسن نگفت
یه بار نگفت، از اون همه غم
نگفت نگفت، از قامتِ خم
که میدونست، شرمنده میشم
«نرو نرو سپاه حیدر، پر از غمه نگاه حیدر»
خیلی مدارا کرد، با فقر من هم ساخت
پای دل، حیدر نشست، با این همه غم ساخت
اما یه بار، شِکوه نکرد، با روزیِ کم ساخت
بخشید رختِ عروسی شو هم، برا خدا
با دستاش نونِ تازه میپخت، برای ما
تنها لبخندش رو میبخشید، به مرتضی
یه بار نگفت، علی بریدم
این آخرا، نگفت خمیدم
یه شکوه هم، ازش ندیدم
«نرو نرو سپاه حیدر، پر از غمه نگاه حیدر»
با بودنِ زهرا، خونه بهشتم بود
حتی اگر، که قلب من، لبریزِ از غم بود
حتی اگر، که قامِتش، از غصهها خم بود
یک دفعه هم توو کوچه من رو، صدا نکرد
اما دستم رو یک لحظه هم، رها نکرد
حتی واسه عذاب این شهر، دعا نکرد
خدا ببین، دلم شکسته
دلم از این، ستم شکسته
که قدِّ همسرم شکسته
کاشکی میشد بمونی زهرا
آخه هنوز جوونی زهرا
دستم به بازوش خورد
آتیش گرفت جونم
#شاعر: رضا یزدانی
*آخه امیرالمؤمنین به بچهها گفته بود آرومگریه کنید، مردم صدامونو میشنون، شاید دوباره بیان شما روهم بزنن، بچه ها آستین به دهان گریه می کردند. یه وقت دیدن علی دست از غسل کشید، اسماء داره نگاه میکنه، امیرالمؤمنین برگشت روبه دیوار هی دستِ مُشت کرده به دیوار میزنه. علی! بلند گریه نکن... آخه نگاه کن این بازوی ورم کرده و کبود رو ببین ....*
وقتی صدای در میپیچه توخونه
حس میکنم، باز خونه رو آتیش میسوزونه
*هرکی میاد در خونه ی ما، بچه ها میترسن، هر کی در میزنه بچه ها همدیگه رونگاه میکنن، میگن اینا یه ذره در میزنن بعد در رو میشکنن، بعد در رو می سوزونن.....*
حس میکنم افتاد رو خاک مادر، غریبونه
*آقای مهربونم، آقای کریمم، اون شب چه اتفاقی
افتاد؟ اون روز چه اتفاقی افتاد؟...*
«این کودکت چه دیده که زار میزند
هی دستِ مشت کرده به دیوار می زند
به هر جا مادری از شوق دست طفل خود گیرد
در اینکوچه گرفته طفل دست مادر خودرا
*چی گفت امامحسن؟ ...*
اون روز شکست انگار توکوچه غرور من
خیلی گریه کردیم با یادش من و حسن
آخه یه زن رو پیش بچه اش نمی زنن
ای بی حیا ببند چشاتو
پایین بیار اینجا صداتو
از رو چادر بردار پاهاتو
*اینجا اومدن داخل خونه ی حضرت زهرا پا روچادر حضرت گذاشتن، گذشت و گذشت، زید بن اَرقم میگه: کوفه نشسته بودم عُبیدالله ملعون نشسته بود سرِ ابی عبدالله رو براش آوردن، اول بلند شد سر رو برداشت گذاشت روی زمین. گفتم: خدایا! میخواد چیکار کنه؟ یهوقت پاش رو بلند کرد گذاشت روی صورت امامحسین، صدا زد :حسین! چه زود پیر شدی؟ یه وقت یکی گفت پا تو بردار من خودم دیدم پیغمبر این لبها رو میبوسید... *
#روضه_امیرالمومنین_علیه_السلام
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
❣﷽❣
⛅️ #سینه_زنی_امام_زمان_عج
⛅️ #آقای_مقدم #سنگین
آروم آروم داره مرگم میرسه
ولی من هنوز یه بار ندیدمت
جمعه ها قرار گذاشتیم که میای
یه دفعه سر قرار ندیدمت
یه موقع اگه ندیده بمیرم
به نگاهت نرسیده بمیرم
وای وای وای
یه موقع غبار خاک پای تو
روی چشمم نکشیده بمیرم
وای وای وای
نرسه اگه یه وقت بهت صدام
یه موقع اگه به چشم تو نیام
وای وای وای
وقت مرگم اگه رو بگردونی
من بخوامت تو بگی که نمیخوام
وای وای وای
دل بیقرارم آروم ندارم
کجاس نگارم
⛅️...یابن الحسن کجایی
⛅️من آمدم گدایی...
مادرم تورو ندید و پر کشید
رفیقم رفت و یه بار تورو ندید
آرزوم تویی میترسم که بگم
مُرد ولی به آرزوشم نرسید
عمر من نبینمت رفته به باد
اگه جون من به کار تو نیاد
وای وای وای
ترسم اینه عاقبت یه روز بیاد
دل تو یکی شبیه من نخواد
وای وای وای
به خودت نگاه کنی کی میمونه
به بدیم نگاه کنی چی میمونه
وای وای وای
غیر این که دوست دارم ببینمت
مگه اصلا چیزی میمونه
وای وای وای
صبر و قرارم طاقت ندارم
تنها نذارم
⛅️...یابن الحسن کجایی
⛅️مُردم از این جدایی...
بی قرارم بی قرارت میشینم
سر راهِ انتظارت میشینم
یا شاید پاتو گذاشتی رو چشم
تا بیاد جونم به کارت میشینم
از غروب جمعه ها بدم میاد
وقتی میگن دیگه امروز نمیاد
وای وای وای
این که هر روز به خودم دارم میگم
آقاجونت تورو دیگه نمیخواد
وای وای وای
اگه من پیرشم و اون وقت تو نیای
واسه خاک پات جوونا رو بخوای
وای وای وای
بدتر از همه میترسم آخرش
وقت مرگم تو به دیدنم نیای
وای وای وای
هستی کنارم چشمی ندارم
ببینه یارم
⛅️...یابن الحسن کجایی
⛅️بسه دیگه جدایی...
🌹هدیه به حضرت معصومه سلام اللہ علیها (صلوات)🌹
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
.
.
#پیر_نابینا
📋 پیرمرد نابینا
#بیست_و_سوم_رمضان
#روضه_امام_علی (ع)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسن و حسین بردن باباشون رو دفن کردن، از تشییع که برمیگشتن دوتایی چه حالی داشتند این دوتا داداش...
یکی از این طرف، یکی از اون طرف؛ شبانه توو دل سحر، داره هی قصهها تکرار میشه. حسن که حرف نمیزنه، توو خودشه، اما حسین دست گردن حسن میندازه؛
_داداش یادته یه شبی هم توو مدینه این حالو داشتیم؟! حسن جان یادته چه زندگی خوبی داشتیم؟! چه مادری، چه بابایی، دیدی چی کار کردن؟!
حسن جان یادته، اون شب چه دلی داشت بابام وقتی بدن مادر رو تنهایی بلند کرد روو دست گرفت.
یادته بابا سر به دیوار گذاشته بود هی میگفت فاطمه جان حلالم کن...
توو همین لحظاتی که این دوتا داداش باهم حرف میزنن، توو دل سحر دارن برمیگردن از تشییع، توو همین حین یهو دیدن از توو خرابهای صدای ناله میاد؛ صدای نحیف ضعیف. یکی هی داره میگه: رفیقم، حبیبم، عزیزم، چرا امشب نمیای به من سر بزنی؟!
تا صدا رو شنیدن، تا دیدن صدای ناله داره میاد خودشونو رسوندن اونجا ببینن صاحب صدا کیه؟!
(امشب ناله بزن آقا بیاد ببینه صاحب این صدا کیه.)
سریع حسن و حسین اومدن کنار این پیرمرد نشستن، دیدننابیناست، چشماش نمیبینه؛ هی دست سرش میکشیدن؛
چی شده آی پیرمرد؟! چی میخوای؟! گرسنته؟! تشنته؟!
گفت: چه قدر شماها صداهاتون شبیه اون آقاییه که هرشب میاومد به من سر میزد، الان دو سه شبه نیومده، دلم خیلی هواش و کرده.
_چی میگفت؟
_شبا میومد لقمه دهنم میذاشت، سرم و رو پاهاش میذاشت، نوازشم میکرد، قربون صدقهم میرفت، باهام حرف میزد. آخرشم که میخواست بره باهام حرف میزد، قصه میگفت.
یادمه هرشب بهم میگفت:
خوش به حالت که نمیبینی. کاش منم کور بودم نمیدیدم.
_چرا آقا این حرفا رو میزنی؟!
_ آخه آی پیرمرد من یه چیزایی با چشمام دیدم ...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#شب_بیست_و_سوم_رمضان
.
#روضه_امام_علی
#وصیت
#شهادت_امام_علی
چشمای بی رمقش رو باز کرد،فرمود :حسن جان ؛بگو همه از اتاقم بیرون برن،فقط بچه های فاطمه بمونن،همه از اتاق بیرون رفتن،
چشمای بی رمق رو باز کرد،یه وقت ببینه عباسم دستاشو رو سینه اش گذاشته،عقب عقب داره از اتاق خارج میشه،زبان یارا نمی ده،دیگه نیرویی تو جان امیرالمؤمنین علیه السلام نیست،با دست اشاره کرد،تو کجا می ری،عزیز دلم،پسرم،بیا بنشین کنارم بابا،نشست مؤدب و دو زانو،عرضه داشت باباجان،فرمودید:بچه های فاطمه،من مادرم ام البنین ِ،کنیز زهراست،من خودم غلام بچه های فاطمه ام،فرمود:عباس جان با دل من این جور نکن،پسرم وصیت دارم باهات،دست حسین رو گرفت،تو دست عباس گذاشت،آی مردم،امام صادق علیه السلام فرموده:هر شب ماه رمضون شب زیارتی ابی عبدالله است،این شب ها هرچی می تونی برا حسین گریه کن،معولاً کوچیکتر و دست بزرگتر میسپارند،اما اینجا برعکس شد،فرمود:عباس جان حسینم رو دست تو سپردم،نکنه حسینم رو تنها بگذاری،تیر خلاص رو بزنم،این دست دیگه از دست حسین جدا نشد،تا کجا،کنار علقمه،لشکر دیدن حسین پیاده شد،یه چیزی رو از رو زمین برداشت،هی میبوسه،هی به چشماش میکشه،راوی میگه گفتم:حسین ورق قرآن پیدا کرده،جلو رفتم،دیدم دست قلم شده ی عباس،حسین……….
#روضه_امیرالمومنین_علیه_السلام
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
.
#روضه_امیرالمؤمنین علیه السلام و حضرت رقیه سلام الله علیه ویژهٔ شبهای قدر اجرا شده #شهادت_امام_علی ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۱به نفس حاج مهدی سلحشور
●━━━━━━───────
امامحسن و امامحسین از تشیع جنازه ی بابا که برگشتن، غریبانه، نیمه ی شب گذرشون افتاد به خرابه دیدن صدای جانسوزی از خرابه میاد.. یه پیرمردی داره ناله میزنه گریه میکنه: خدایا! امشب آقای من رو نفرستادی؟ غمخوار من رونفرستادی؟ سنگ صبورم رونفرستادی؟ امامحسن وامام حسین علیه السلام همدردی کردن باهاش...
پیرمرد! چه کسی رو داری میگی؟ وقتی نشانه ها رو داد، با پیرمرد نشستن، باهم شروع کردن گریه کردن...
فرمودن: این نشانه هایی که میدی نشانه های بابای غریب ما علی است. پیرمرد شروع کرد گریه کردن. گفت: این آقا هرشب میومد به من سر میزد خودش لقمه درست می کرد تو دهانم میذاشت...
آقای من! مولای من! مرام شما این بود به بیچاره ها سر می زدید. مرام شما این بود به خرابه نشین ها سر می زدید. غم خوار خرابه نشین ها بودید. شما که مرده و زنده ندارید حتما توخرابه ی شام هم اومدی آقاجان...
اون وقتی که صدای دردانه ی حسین بلند شد، عمهجان این سر مُنوّر را کمکم میکنی که بَردارم؟ شامیان ای حرامیان دیدید که من راست گفتم پدر دارم...*
گفت: ای پدر جان! عجب دلی دارم
ای پدرجان عجب سری داری
گیسویم را به پات میریزم
تا ببینی چه دختری داری
هر بلایی که بود یا میشد برسر زینبِ تو آوردند
قاری من! چرا نمیخوانی چه به روز لب توآوردند؟
*گفت: بابا جان! بذار برات درد و دل کنم ... وقتی چشم تو را دور دیدند. وقتی دیدند بابا ندارم، برادر ندارم، عموندارم، غریب گیر آوردن..*
دستی از پشت خیمه ها آمد
لاجرم راه چاره ام گم شد
در هیاهوی غارتِ خیمه
ناگهان گوشواره ام گم شد
*وقتی بین راه که این سرهارو حمل میکردن، این نانجیبها در یکی از این منازل اتراق کردند زن وبچه یه طرف، سرها یه طرف. ایننانجیبها به مِی گُساری مشغولند...
میگه دیدم نیمه ي شب یه بچه ی سه، چهار ساله ای آروم آروم با دست و پاش اومد سمت نیزه ای که سر ابی عبدالله بالا نیزه است... از پایین داره التماس می کنه به سرِ بالای نیزه... گفت: بابا! یا تو بیا پایین، یا من و ببر پیش خودت...
میگه دیدم یه وقت نیزه خمشد سر اومد توي دامن این بچه، سر رو شناخت رفت سمت سر، اما چه کرده بودن با این سر...
وقتی تو خرابه سر رو گذاشتن مقابلش با تعجب نگاه کرد گفت: عمه جان! "هذا رَأسُ مَن؟" این سر کیه عمه جان؟ تا گفت این سر بابات حسینه..."وضعت فمها على فمه الشّریف " این لبهارو گذاشت به لبهای بابا.. یه وقت زینب نگاه کرد دید سر یه طرف... سه ساله یه طرف...*
ــــــــــــــــــ
اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#ماه_رمضان
#حاج_مهدی_سلحشور
#شب_قدر
#روضه_امیرالمومنین_علیه_السلام
#روضه_حضرت_رقیه_علیه_السلام
#روضه_امام_علی
#پیرنابینا
#پیر_نابینا
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
@babolharam_net14010203eheyat-salahshor-roze.mp3
زمان:
حجم:
2.72M
|⇦•ای پدر جان !عجب دلی داری
#روضه_امام_علی علیه السلام و #حضرت_رقیه یلام الله علیه ویژهٔ شبهای قدر اجرا شده ۱۴۰۱ به نفس حاج مهدی #سلحشور
.
#روضه_شهادت_امام_علی
#امام_علی
#شب_هفت_امام_علی
#روضه_شب_هفت_امام_علی
بیابان نجف را غم گرفته
درانجام فاطمه ماتم گرفته
کجا بردن علی را مخفیانه
غریبانه غریبانه شبانه
یتیمان نیمه شب بابا کجا رفت
ابر مرد جهان تنها کجا رفت
دوباره داغ زینت گشته تازه
که از از خانه شده بیرون جنازه
✨✨✨✨✨✨✨
سلام ما به علیُ نماز آخر او
به حال زار و نیازُ به دیده تراو
سلام ما به سجودش که رنگ خون دارد
سلام ما به رخ غرق خونُ اطهرت او
سلام ما به پریشانی حسینُ حسن
سلام ما به دل پر از آه دختر او
امشب ناله دارا کجا نشستند
اونایی که آرزوی زیارت قبرامیرالمومنین ع رو دارن کجا نشستن
عزبزایی که سحرهای نجف و دیدن، اشکهای نیمه شب زائرای حرم مولا علی را دیدن، میدونی چه خبر امشب، شب هفتم شهادت مولا امیرالمومنین ع ،امشب باید حال و هوای خونه امیرالمومنین از در و دیوار کوفه بپرسی، امشب در و دیوار مسجد کوفه از غربت علی دم میزنه اگه چشماتو باز کنی میبینی کنار محراب مسجد کوفه جای مولا این شبا خالیه اونایی که رفتن کوفه و مسجد کوفه رو زیارت کردن میدونن قدم به قدمش جای قدمهای مولاست، قدم به قدمش بوی امیرالمومنین میده،بوی غربت میده ،بوی بی کسی میده بوی دردهای ۲۵ ساله رو میده
با چاه های کوفه درد دل میکرد
✨✨✨✨✨✨✨
الا ای چاه یارم را گرفتن
گُلم عشقم بهارم را رفتن
میان کوچه ها با ضرب سیلی
همه دار و ندارم را گرفتند
اونایی که اشک چشماشون جاری شد تا نام مولا آمد قدر خودتونو بدونید،این سوز دل و از دعای پدر و مادر داری،اگه دعای مادر پشت سرت نبود این اشک نداشتی،
امشب می خوام یه لحظه بریم تو خونه امیر المومنین ع
نمیدونم این چند روز کسی به بچه های عزادار و بی بابای علی سر زد یا نه. کسی دست نوازش به سر یتیمای علی کشید یانه
یتیمی بد دردیه اونایی که پدر از دست دادن میدونن، اگه سِنی هم ازت گذشته باشه، وقتی که بابا از دست میدی انگار حس می کنی همه دنیا رو از دست دادی، ان شاالله پدر از دست داده تو مجلسمون نباشه
آخ داغ بابا خیلی سخته، همه دلخوشی دختر به باباست، دختری که بابا نداره انگار پشت و پناه نداره
امشب نمیخوام ببرمت در خانهٔ غم زده مولا رو بزنی،کی درو به روت باز میکنه، صاحب اعضای مجلس بابا دخترشه، اگه امام حسین امشب درو به روت باز کنه حاله اشکُ که رو صورتت ببینه،برات کربلاتو امضا میکنه،
امشب جوون دارا کجا نشستن
اونایی که مریض دارن گرفتارن کجا نشستن
مادری که جوان داری میگی جونم گرفتاره جونمو دعا کن
انشب حرف دلتو به امام حسین بگو،
آخه دعای مادر با سوز دل، دعای مادر با اشک چشم اثر داره،
امشب نمیخوام قسم بدم به غربت مولا، امشب نمیخوام بگم به فرق شکافته، امشب نمیخوام بگم به دردهای قلب مولا،
فقط به نماز آخرش قسمش می دم
شب هفت امیرالمومنین امشب برا جوانای بی مادر دعا کن،جوانایی که مادر ندارد،
جوانی که مادر نداره پشت و پناه نداره، جوانی که مادر نداره دل خوشی ندارم، جوانی که مادر نداره مثل مرغ بی بال و پر می مونه،
یه لحظه دلتو ببرم کوفه
تا صدای ناله قد قتل المرتضی بلند شد
حسنین دویدن سمت مسجد زیر بععلای بابا رو گرفتند آوردن تا نزدیکیهای درِ خونه،
یه وقت امیرالمومنین صدا زد حسنم بابا حسینم بابا زیر بغلامو رها کنید بزارید خودم وارد خونه بشم
چرا بابا، فرق سر شکافته شده خون از بدن تون رفته،
صدا زد بابا آخه تو این خونه من دختر دارم نمی خوام زینب منو با این ضع ببینه زینبم طاقت نداره
میخوام بگم یا امیرالمومنین آقا جان دلت طاقت نیاورد زینبت فرق شکافته ببینه
میخوام بگم آقا کجا بودی کربلا
الهی برادر داری خدا برات نگه داره چه کشید زینب کربلا
میخوام بپرسم مگه میشه خواهر برادرو نشناسه
یه خواهر دلسوخته اومدگودی قتلگاه
شمشیر شکسته هارو کنار زد
نیزه شکسته هارو کنار زد یه بدنی دید بی سر عریان قطعه قطعه
صدا زد ای کشته،آیا تو حسین منی،تو عزیز برادر منی
🍂حسینم به کجایی که مُردم زجدایی
هر چه قدر ناله داری به سوز دل زینب کبری س صدای نالتو بلند کن بلند بگو یا حسین یا حسین یا حسین
🌸ذکر ماهست دائم الاوقات
🌸به شهسوار عرب علی مرتضی
#روضه_امام_علی
#روضه_بعد_از_شهادت_امام_علی
#روضه_امیرالمومنین_علیه_السلام #بیست_و_هفتم_رمضان
#بعد_از_شهادت_امام_علی
.
|⇦•غریبانه و دل شب...
#روضه وتوسل به امیرالمومنین علیه السلام اجرا شده #شب_بیست_و_دوم ماه مبارک رمضان به نفسِ حاج مهدی سماواتی
●━━━━━━───────
امشب شبِ اون آقای مظلومی است که بدنش رو دل شب غریبانه امام حسن و امام حسین علیهم السلام برداشتن، عقب جنازه رو گرفتن، جلو جنازه بلند شد توسط جبرائیل و میکائیل، اومدن تا جایی که جلو جنازه پائین اومد، رو زمین گذاشتن، خاکارو کنار زدن، دیدن یه قبری آماده کرده نوحِ پیغمبر، امام حسن واردِ قبر شد، بدنِ بابارو داخل قبر خوابانید، بند کفن رو باز کرد، طرفِ راستِ صورتِ بابارو روی خاک های قبر گذاشت، صورت بابارو می بوسه، گریه میکنه...
امام حسن می فرمایند: از قبر بیرون اومدم دیدم پرده ای روی قبر کشیده شد، گوشه ی پرده رو کنار زدم، دیدم جدم رسولِ خدا اومده، ابی عبدالله پایینِ پایِ بابا میگه گوشه ی پرده رو کنار زدم، دیدم مادرم زهرا اومده...
اگرچه غریبانه و دلِ شب، بدنِ امیرالمؤمنین رو برداشتن، حسینی ها! اما کربلا نازنین بدنِ میوه ی دلش ابی عبدالله، سه روز و سه شب روی خاک های کربلا، حسین....
خدایا! به امشبِ بچه های علی همه ی مارو ببخش، به اشک چشم حَسنین علیهم السلام، به اشک چشم زینبین، خدایا! فرج امام زمانمان برسان، مارو هم به امام زمانمون برسان...
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_امیرالمومنین_علیه_السلام
#ماه_رمضان
#حاج_مهدی_سماواتی
#روضه_امام_علی
#بعد_از_شهادت_امام_علی
@babolharam_net34866-attachment-samavati-roze-emam-ali.mp3
زمان:
حجم:
2.43M
|⇦•غریبانه و دل شب...
#روضه #امام_علی امیرالمومنین علیه السلام اجرا شده #شب_بیست_و_دوم_رمضان به نفسِ حاج مهدی سماواتی
🖤🖤🖤
.
#مناجات #امام_زمان
#شب_قدر
#مناجات_با_امام_زمان علیه_السلام
#شب_بیست_و_سوم
🔸آقا بیا که بی تو پریشان شدن بس است
🔸از دوری تو پاره گریبان شدن بس است
یا بن الحسن کجایی آقا...
در این شب قدر و...
ایام شهادت امیرالمومنین...
امام زمان...
امشب میخوام اعتراف کنم...
🔸تا کی گناه پشت گناه ایّها العزیز؟!
🔸تا کی اسیر لذّت عصیان شدن؟! بس است
نمیدونم تا کی قراره دلت رو بشکنم آقا...
شرمنده ام مولای من...
شرمنده ام آقای من...
دیگه خجالت میکشم...
از بس که گناه کردم و...
گفتم خدایا...
بالحجه الهی العفو...
دیگه خجالت میکشم...
از بس که گناه کردم و...
هر شب قدری که رسید...
گفتم خدایا به امام زمان...
منو ببخش...
امشب اومدم بگم آقای خوبم...
🔸اِحیا نما در این شب اَحیا دل مرا
🔸دل مردگی و این همه ویران شدن بس است
دیگه بسمه آقا...
یا بن الحسن...
🔸آقا بیا به حقّ شکاف سر علی
جان من و پدر و مادرم فدای علی...
حالا که اسم امیرالمومنین اومد...
بزار اینم بگم آقا...
با همه بدی هام...
این شبها برای جد غریب شما اشک ریختم...
برا امیرالمومنین به سر و سینه زدم...
آقا.. ما در عزای عزیزانمون...
بیشتر از یک هفته و چهل روز سیاه نمیپوشیم...
اما در عزای جد شما...
یک عمره سیاهپوشیم...
آقا ما محبت شما رو در سینه داریم...
ما با محبت شما زنده ایم...
آقا میشه امشب...
نگاه به اعمال بدم نکنی...
نگاه به کارهای بدم نکنی...
امشب دستم خالیه...
شب قدر میخوام برم در خونه خدا...
میخوام بگم الهی العفو...
اما آبرویی ندارم...
آقا یک بار دیگه آبرو داری کن...
امام زمان...
شرمندتم هستم آقا...
قول میدم آقا...
دیگه دلت رو نشکنم...
قول میدم دیگه گناه نکنم...
🔸آقا بیا به حقّ شکاف سر علی
🔸از داغ هجرت آتش سوزان شدن بس است
حالا هر چقدر با آقا کار داری صداش بزن...
در این شب قدر همه به هم...
یا صاحب الزمان...
#روضه_امام_علی
#روضه_شب_بیست_و_سوم