🌷🕊
🕊
#شهید_زنده
|سردار حاجے زاده|
عده معدودی از مدیران غربگرا مانع پیشرفت ڪشور شدهاند..
|فرمانده نیروی هوافضای سپاهـ|
🔸| امروز در کشور مدیران خوب کم نداریم اما عده معدودی که غربگرا هستند مانع پیشرفت کشور شده اند.
🔸| یک بخش این مشکل متوجه مسئولان است که انتخاب های درستی ندارند.
🔸| مدیری ڪه رای مردم را بدست مے آورد چرا در تریبون رسمے ڪشور از آمریڪا حمایت میکند؟!
🔸| برخے مےگویند سایه جنگ را
با فلان ڪار دور ڪردیم.
🔸| این واقعیت نیست، آن چیزی ڪه باعث شد جنگ از کشور دور شود توان نیروهاے مسلح ما اعم از سپاه، بسیج، ارتش و نیروے انتظامے است.
#ســردار_دلهــا💗🍃
@asheghaneh_halal ...💚
🌷
🕊🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽💣
📋•| #ڪارنامه_سیاه_پهلوی |•📋
همیشه با خودم فڪر میڪردم
خاندان #پهلوی هر کاری که نکردن
حداقل یه راه آهن احداث ڪردن
امـا با دیدن این #موشن_گـرافے
متــوجه شــدم این خــاندان
همــواره به ڪشور و ملت
مــا ضــرر رسـاندن👊👊
#ما_را_به_خیر_تو_امیدی_نیست👊
#شــر_مـرسان❌
•|📋|• @asheghaneh_halal
📽💣
🕗❄️
❄️
#قرار_عاشقی
#تصویر_روز 🌄
#صلوات_خاصه💐
🌸🍃اللهُمَّصَلِّعَلَىعَلِیِّ بْنِ مُوسَى
الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِـیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَالْأَرْضِوَ مَنْ
تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ الشَّـهِیدِ صَلاةً
کَثِیرَةً تَامَّةًزَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً
مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَىأَحَدٍ
مِنْ أَوْلِیَائِکَ .
🌸🍃خدايا درود فرست بر علے بن
موسے الرّضا،امام پسنديده با تقواے
بے عيب،و حجّتت بر هر كه بر زمين،
و هر كه زير زمين است،آن راستگوے
شهيد، درودے بسيار و كامل،و پاڪ
و به هم پيوسته و پياپے و در پے هم،
مانندبرترين درودےكه بر يكےاز اوليايت فرستادے.
#السلام_علیڪ_یاعلےبن_موسےالرضا
#میدونےکه_محتاجم_به_حرم💔
❄️ @asheghaneh_halal
🕗❄️
🍃🌹 #آقامونه🌹🍃
🔻آنموقع رهبر انقلاب در کانکس زندگی میکردند...
محمد حسین خوشوقت؛ فرزند آیتالله خوشوقت:
🔸پدر مقید بودند که فرزندانشان با خانوادههایی متدین و همسنخ از نظر فرهنگی و اجتماعی ازدواج کنند. ایشان ارادت بسیار بسیار زیادی به مقام معظم رهبری داشتند و شخصیت و سبک زندگیشان را تمجید میکردند.
🔹پدر از طرفی حاج آقا مصطفی را میشناختند که چه فرد نازنین و متدین و خوبی است. بنابراین، با مشورت همشیره و والده، با خواستگاری موافقت کردند.
🔸سپس همسر مکرمه مقام معظم رهبری هم به منزل ما تشریف آوردند و از همشیره من خواستگاری کردند. این روند و مراسم ازدواج خیلی سریع و ساده برگزار شد. چون طرفین سادهزیست بودند و معتقد به سادگی در امر ازدواج.
🔹در مراسم بله بران همشیره که در منزل مقام معظم رهبری برگزار شد، حضور داشتم. بستگان درجه یک دو طرف هم حضور داشتند. از آن طرف هم فرزندان مقام معظم رهبری و برادر همسر ایشان بودند. چند نفر دیگر هم بودند.
🔸این مراسم در یک خانه پیش ساخته ساده، در سال72 برگزار شد. منزل مقام معظم رهبری در همین کانکس بود! غرب منطقه ریاست جمهوری در خیابان آذربایجان، یک فضای خالی بود که در آنجا با کانکس یک ساختمان یک طبقهای درست کرده بودند. محل کار مقام معظم رهبری هم در همین سازه قرار داشت.
🔹داخل کانکس نشسته بودیم؛ ناگهان یک صدای تکان دهنده از سقف فلزی به گوشمان رسید که همه جا خوردیم. یک میوه کاج رها شده بود و روی سقف فلزی کانکس افتاده بود. پیش خود گفتم، این سازه، در عین سادگی بیش از حد، نا ایمن هم هست. نکند خدای نا خواسته، اتفاقی برای رهبری و خانوادشان بیفتد!
🔸دو تخته فرش ماشینی هم، کف این سالن حدودا 40 متری پهن بود.
🔹ناهار هم فکر کنم زرشک پلو با مرغ خوردیم. دوغ و سبزی خوردن هم بود.
🍃@asheghaneh_halal 🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°🎯| #غربالگرے |🎯°
قـــدرت پــوشالے را بهتــر
بشــناسیم☝️☝️
نــگاهے به جنــایات آمــریڪا
ایــن غــول غـربے بےشاخ و دم
در جهــان☝️👊👊
آمــریڪا رو به افول است.👊
#در_آستانه_چهل_سالگی_انقلاب🇮🇷🇮🇷
فــــرنگـ بــدون سانســـــور🙄👇
📡| @Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_چهل_وهفت ♡﷽♡ دکتر نگاهم میکند و از این نگاه معذب میشوم بے فکر نرگسها را
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_چهل_وهشت
♡﷽♡
برگشتم و صاحب این صداے گرم را دیدم چه خوش سعادت بودم من امروز دومین بارے بود که پیرمرد مهربان این روزهاے این بیمارستان را میدیدم قهوه به دست کنارم ایستاد و به بچه ها
خیره شد
_سلام دکتر
نیم نگاهے انداخت و گفت:سلام باز که قشقرق درست کردے؟ دکتر فرحبش کلے از دستت حرصے بود
با خودم فکر کردم قشقرق را درست میکنند یا راه مے اندازند؟
با تخسڛ خندیدم و گفتم:دکتر فرحبخش همیشه اینجورین این بچه ها رسما دارن تو اون چهار دیوارے مے پوسن مینا الان نزدیک به دو هفته است اینجا بستریه ... خب اونم یه بچه است و دلش بازے میخواد مثل بقیه هم سن و سالاش حیف که از غیبت بدم میاد وگرنه میگفتم به دکتر فرحبخش و امثال ایشون زندان بان بودن بیشتر میاد تا دکتر بودن
با تعجب و کمے لبخند نگاهم میکند و میگوید:توے دو هفته اینجور بهت وابسته شدن و تو براشون اینجور احساس خرج میکنے؟
حاج رضا علے میگفت انفاق هرچیزے آنرا زیاد میکند!مثل احساس...
و من متعجب تر میگویم:دو هفته فرصت کمیه ؟ دکتر این موجودات ریز نقش و با اون تن نازک صداشون و لحن ناپخته و تو دل برو دست کم نگیرید استراتژے هاے خاص خودشونو دارن براے نفوذ تو دل بزرگترا
بے حرف سرش را به طرفین تکان داد حرفے نداشت گویا...
قبل از نوشیدن اولین جرعه از قهوه اش تعارفے کرد و من از تصور مزه تلخ ماده داغ درون لیوان به آن بزرگے صورتم جمع شد و تنها به گفتن: ممنونم نمیخورم اکتفا کردم
نگاهے به لیوان کرد و متعجب گفت: چرا صورتتو اینجورے میکنے؟
تک خنده اے کردم: ببخشید منظورے نداشتم فقط یه لحظه از تصور مزه تلخش اینجورے شدم...میدونید هیچ وقت نتونستم با این نوشیدنے ارتباط خوبے برقرار کنم تلخیش پر از انرژے
منفیه!! چاے قند پهلو چشه مگه؟
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_چهل_وهشت ♡﷽♡ برگشتم و صاحب این صداے گرم را دیدم چه خوش سعادت بودم من ام
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_چهل_ونه
♡﷽♡
با بهت سرے تکان داد و قهوه نوشان گفت: تو واقعا دختر عجیبے هستے
و من هم خندیدم من این طبع عجیب را راضے بودم دروغ چرا گاهے خودم هم خودم را شگفت زده میکردم
نگاهے به ساعتم کردم و آه از نهادم بیرون آمد
پنج دقیقه دیر کرده بودم با استرس صدایشان زدم و آنها هم مضطرب از اضطراب من وسایلشان را جمع کردند
و با لبخند به پیرمرد والاطبع کنارم نگاهے کردم: دکتر واقعا از هم صحبتیوتن خوشحال شدم
با نگاه پدرانه اش با لحن پدارنه ترش گفت: یادمه قدیما در جواب این تعارفها
میگفتند خواهش میکنم درسته؟
بچه ها با لپ هاے گل انداخته خودشان را رساندند و با انرژے به دکتر سلامے دادند با شتاب به ساعتم نگاه کردم
دکتر والا با خوشرویے جوابشان را داد و دستے به سرشان کشید و گفت:
منم ازت ممنونم به جاے همه بیماران اینجا ...ممنونم که مثل بقیه نیستے...
و بے هیچ حرف دیگرے به سمت بیمارستان رفت
___________
[داناے ڪل]
کلافه لباس فرمش را عوض کرد قطعا از خسته کننده ترین روزهاے این ماه بود ...
دکتر فرحبخش و والا به اجماع رسیده بودند که تا دو هفته دیگر مینا را عمل کنند و آیه در گیر بود
درگیر با نکند هاے ذهنش... نکند ..نکند ...
پوفے کشید و در کمدش را بست ...مثل همیشه که نه اما با لبخند از دوستانش خداحافظے کرد و تک زنگے به ابوذر که جلو بیمارستان بود زد تا ماشین را روشن کند
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_چهل_ونه ♡﷽♡ با بهت سرے تکان داد و قهوه نوشان گفت: تو واقعا دختر عجیبے ه
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_پنجاه
♡﷽♡
تلفنش زنگ خورد و همانطور که انتظار میرفت پریناز پشت خط بود:
_سلام پرے جون
_سلام آیه جان کجایی عزیزم؟
_الان کارم تموم شده با ابوذر بیرون کار داریم تموم شد میایم اونجا
_باشه عزیزم عقیله هم اینجاست
_کارے نداری باهام؟
_نه آیه جان فقط مواظب خودت باش
_چشم عزیز دل همیشه نگران...
در ماشین را باز کرد و سلامے به ابوذر داد ابوذر هم با خستگے و کمے استرس پاسخش را داد
قدرے نگاهش کرد ...به نظرش رسید رنگ ابوذر کمے پریده بلند زد زیر خنده که ابوذر از هپروتش بیرون آمد و متعجب گفت: چیزے شده؟
همانطور با خنده گفت: ابوذر خدایے خیلے خنده دار شدے! هیچ وقت فکر نمیکردم تو مراحل ازدواج که قرار بگیرے اینجورے دست و پات بلرزه
ابوذر پوفے کشید و بےحوصله گفت: وقت گیر آوردے تو آیه؟
آیه قدرے خنده اش را جمع کرد و گفت: نبینم غمتو داداشے حالا کجا داریم میریم؟
آدرسے را از روے داشبورد برداشت و به آیه نشان داد
آیه با دیدن آدرس سوتے کشید و گفت: فرش فروشی حریر؟ نه بابا؟ تو گلوت گیر نکنه داداشے؟
از این حاجے بازارے هاست ؟
ابوذر مضطرب پوزخندے زد و گفت: آیه من پنج درصد به درست شدن این وصلت احتمال میدم!!
آیه به آرامے پس کله اش زد و گفت: تو یکے ساکت!! طلبه سکوالار بد بخت... تو کے هستے که حالا احتمال هم میدے... حالا میبینے یه جورے عاشقت بشن که نگو....
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃
#همسفرانه
بے تو اینــ👀 دیده کجا
میــل به دیـــــدن دارد...😔
قصــہ عشقــ💙💚💛💜 مگـــر
بے تو شنیــدن دارد...😭
#زندگی_به_سبک_شہــدا 🌷
#شهید_روحالله_طالبی 🕊
ڪلیڪ نڪن عــاشق میشے😉👇
|💠| @Asheghaneh_halal
🍃💓
#مجردانه
منظــم
یا شلختـه؟؟
اخلاقیات خودتونو بسنجید،
ببینید اگر با فردے که دراین مورد
(منظم بودن یانبودن)باهاتون اختلاف داره میتونید ڪنار بیایید یانه...
اگر نمیتونید نظم یا بےنظمے طرف مقابل رو تحمل ڪنید،به ازدواج با فرد دیگرے فڪر ڪنید...
#مهمہڪہمیگم😉
پ.ن:
جــان و دل من تویے...
@asheghaneh_halal
🍃💓
°•| #ویتامینه🍹 |•°
🍚_فاطمه جان!
آيا غذايے دارے تا از گرسنگے بيرون آيم؟
😓+دو روز است ڪه در منزل
غذاے ڪافے نداريم آنچه بود به شما
و فرزندانم حسن و حسين دادم و خود
از غذاے اندڪ موجود استفاده نڪردم.
✋🏻_فاطمه جان!
چرا به من اطلاع ندادے تا به
دنبال تهيه غذا بروم؟
حضرت زهراے اطهر، نگاه نجيبش را
بر زمين انداخت و فرمود:
🍃•|يا ابا الحسن!
انے لاستحيے من الهے ان
اڪلف نفسڪ ما لا تقدر عليه|•🍃
اے اباالحسن!
من از خدايم شرم دارم
ڪه از تو چيزے درخواست نمايم ڪه
مقدورت نباشد.
و اينگونه خانـ🏡ـه علے و زهرا،
عليرغم وجود همه مشڪلات و سختيها و
مصائبـ|🕸ڪه در زندگے مشترڪ|💍
علے(ع)و زهرا(س) علیها بيش از هر خانه
ديگر وجود داشت، ڪانون محبت و مودت و رحمتـ|🌸مےشود...
#سبڪزندگےفاطمے
لحظہ ــهاے ویتامینے در😃👇
°•|🍊|•° @asheghaneh_halal
مرا چادر خاکی بنویسید.mp3
4.08M
🎶🔘 #ثمینه 🔘🎶
🗣|° و قل للمومنات و
👌|° حجاب است حیات و
😍|° حجاب است مسیر شرف
و عصمت و عفت
✨|° و اسباب شفاعت
😕|° نگهدار عفاف علوے ڪیست؟
❤️|° زن مرتضوے ڪیست؟
#فاطمیه🏴
#پیشنهاد_دانلود👌
#حاج_مهدے_رسولے🎤
دانڪنشارژشے👇
⚫️ @asheghaneh_halal 🔚
😜•| #خندیشه |•😜
بعضیــا یه جوری به بــرگشت
فـــرزند دلبنـد شاه امیــدوارن😎
ڪه ادیسون توی 999 دفعه ای ڪه
تــلاش ڪرد برای اختــراع برق💡
امیــدوار نــبود😂😱
هے تقــویم و نگــاه مےندازن
ببینـــن هر سال 22 بهمن ڪے هست😉
ڪه هواپیمـا و فرودگـاه و آمـاده ڪنند😱
ولے نمےدونــین اهـل و عیــال
رفتـــن ڪه رفـتن😂😁
دقــیقا مثل زمـان عـید😎 ڪه با
مــامانامون میریم🛍 خــرید🎁 بعد مامان
مـغازه رو زیر و رو مےڪنه بعـد
مےگـه آقـا مـا بریم یه دور بـزنیم
بقیــه جـاها رو، برمےگــردیم🙊
ولے چــه برگشتنے ڪه هیچ وقت 😱
سر نمےرسه مثل همـون شنــبه های
مــا ایرانـــیا ڪه هیچ وقت نمیـاد🙈
دادا شمـا دیگـه برنمےگـردین
اینــقد دست و پـا نزن نه خودت
نــه طــرفداری زیـادی خوش خیالت😀
#پی_نوشت😎👇
#خوش_دماغ_های_تاریخ2500_ساله😂☝️
#عکس_باز_شود_بدون_ترس😱
#نسل_سوخته_اینان☝️😂
#ڪپے_ڪنے_عیدی_نمےده_نوبخت
#نــشـر_بده_عیدی_بگیر🎁
ڪلیڪ نڪنے دور زده میشے😃👇
•|😜|• @asheghaneh_halal
🕗❄️
❄️
#قرار_عاشقی
°•|💛|•°نشسته ام چو غبارے
بہ شوق اذن دخول
°•|💛|•°بیا بگــو نتڪانند پا درے ها را
#السلام_علیڪ_یاعلےبن_موسےالرضا
#میدونےڪه_محتاجم_به_حرم😓
❄️ @asheghaneh_halal
🕗❄️
🔅🔆
🔆
#آقامونه
‼️ماجرایے جالب⁉️
🔸شنیده شده بود که ریش روحانیون را در زندان میتراشند. از بیرجند که راه افتاده بودند این فکر رهایش نمیکرد گاه موهای نه چندان پرپشت خود را میکشید تا به دردی که با کشاندن تیغ بر صورتش برمیخواست، عادت کند.«وحشت عظیمی از آن آنچه در بیرجند انتظارش را داشتم و آن عبارت بود از تراشیدن ریش، خشکِ خشک.. منتظرش بودم.»
🔹و آن لحظه از راه رسید و در انباری سابق باز شد. آرایشگر یک گروهبان در چهارچوب در ظاهر شدند. یک صندلی هم با خود آورده بودند. به او اشاره کردند که بیاید و روی صندلی بنشیند. شنیده بود بعضی روحانیون هنگام تراشیدن ریش مقاومت کردهاند. شاید حضور گروهبان برای مقابله با این مقاومت ها بود. «مقاومتی نداشتم و نکردم. آماده بودم. چون می دانستم فایده ای ندارد. دست و پای من را میگیرند و بعد مقداری کتک میزنند و بعد آن کاری که نباید بشود… خواهد شد.»
🔸نشست. منتظر بود دست آرایشگر بالا بیاید و لبه تیغ را روی صورت او مماس کند ناگهان دید آن چه روی صورت او به راه افتاده دستگاه مو زن است. تمام نگرانیها و انتظارهای موحش غیب شان زد. «این قدر خوشحال شده بودم... که بی اختیار با این سلمانی و آن گروهبان مرتب بنا کردم حرف زدن و خندیدن... تعجب میکردند اینها که من چه طور آخوندی هستم که دارند ریشم را کوتاه میکنم و من این قدر خوشحالم... {تمام که شد} به او گفتم استاد این آینه را بده چانه ی خودم را چند سال است ندیدهام... خنده اش گرفت. آینه اش را داد. بنا کردم به صورتم نگاه کردن. دیدم بله؛ آدم مثل این که خودش را درست نمیشناسد.»
🔹... هنگام برگشت آن افسر عبوس آقای خامنه ای را دید و با زبان تمسخر از فاصله ای که دور هم بود صدا بلند کرد:«آشیخ! ریشات را زدند من هم با همان صدای بلند گفتم: بله و با خنده ادامه دادم الحمدالله مدتها بود چانه ام را ندیده بودم که دیدم… احساس کردم من هیچ ناراحتی ندارم. شاید تعجب کرد. دلش می خواست که من ناراحت و متاسف و غمگین بودم که نبودم.
🔆 @asheghaneh_halal
🔅🔆