eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.3هزار دنبال‌کننده
21.2هزار عکس
2.2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
💍🍃 🍃 #همسفرانه دارویــــ❤️ــدل بیمار من👇 فقط دوســـــ😍ـــتت دارم هاے تـــوست😉 ڪه فقـــط در داروخــــ∞ــــانہ•👇• مـــــحــــبت تــو پیدا مے شود|°😘°| #دوستت‌دارم‌هایت‌را_از‌من‌نکن‌تو‌دریغ💕 🍃 @asheghaneh_halal 💍🍃
[• 🍲 •] . . پیاز 2 عدد كدو 2 عدد هویج یك عدد شیر یك پیمانه سیب‌زمینی یك عدد قارچ خرد شده2 پیمانه پودر جوانه گندم‌ 2 قاشق سوپخوری جعفری و كرفس خرد شده یك پیمانه بلغور جو یا گندم یا جو و گندم پرك شده یك پیمانه پیازها را نگینی خرد كرده، كمی تفت دهید و سپس قارچ را به آن اضافه كنید. در این مرحله مقداری پودر جوانه گندم به مواد اضافه كنید تا آب نیندازد. سپس كرفس، هویج و كدوهای خرد شده را نیز به مواد اضافه كنید و در آخر سیب‌زمینی‌های ریز شده را نیز به مواد قبلی اضافه كنید و به اندازه مناسب در آن آبجوش بریزید. وقتی آب به جوش آمد گندم یا جوی پرك شده را نیز به مواد اضافه كنید. اجازه دهید تا مواد به حدی بپزد كه سوپ دارای غلظت شود. وقتی سوپ خوب غلیظ شد یك لیوان شیر و جعفری را به آن اضافه كنید و بگذارید تا سوپ با در باز بجوشد تا سبزی سبز ‌رنگ باقی بماند. در مرحله آخر نمك، فلفل و ادویه را نیز به سوپ اضافه كنید و بعد از مدتی آن را از روی شعله بردارید. اگر غلظت سوپكافی نبود در آخرین مراحل می‌توانید به آن كمی دیگر پودر جوانه گندم اضافه كنید. 🍜 این سوپ با مقداری پنیر گودا طعم خوبی پیدا می‌كند، اما اگر می‌خواهید سوپ سبكی داشته باشید از پنیر صرف نظر كنید. ✨ هنگام روشن کردن گاز از آتش جهنم به خدا پناه ببریم "اَجِرنٰا مِنَ النّٰارِ یارَب" . . تغذیه ـسالم و اقتصادے در😌👇 [•☕️•] @asheghaneh_halal
°🐝| #نےنےشو |°🐝 اَدون دُفتَن| اِفطال سُده|😋 😔| مامانی بَه‌بَه برامون نِمیاله مَنَم‌ فِک‌میتُونم|👇 پای داداسیم بامیه‌اس|😍 ☺️|گردو جانم! پای داداشی ڪه خوردنی نیست|😐 استودیو نےنےشو؛ آبـ قنــــ🍭ـــد فراموش نشه 👶👇 °🍼° @Asheghaneh_halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_شصت_وسه بابک گفت: -آفرین. خوشم میاد مثل مرد میای جلو و کم نمیاری دوباره
🍃🍒 💚 -هیچی، راجع به آرش بود. گفتم حواسش بهش باشه شر درست نکنه شروین که خسته به نظر می رسید گفت: -من خیلی خسته ام. تو رانندگی می کنی؟ سعید سوئیچ را گرفت. - ولی انصافاً خوب بود - ای، بد نبود -سوار شو، سوار شو که تو اگه کیف دنیا رو هم بکنی باز ناراضی هستی -شاید! سوار شد و گفت: - بدشانسی آوردم وگرنه می بردم -اینکه چیزی نیست. می گن بابک با رفیق هاش سر ماشین شرط می بندن اونوقت تو برای 20 تومن عزا گرفتی؟ -پولش برام مهم نیست. خودت هم میدونی. نمی خوام کم بیارم خمیازه ای کشید و ادامه داد: -می دونی؟ اولش خیلی شل تر بازی می کرد بعدش جدی شد. فکر کنم کلک زد. حتی دعواشون هم به نظرم ساختگی بود. -از این آرش هرچی بگی برمیاد. من که بهت گفتم. ولی بابک نه، گمون نکنم شروین سرش را روی تکیه گاه صندلی گذاشت و گفت: -تو چطوری شبها بیرون می مونی؟ من دارم از خستگی می میرم -یکی ندونه فکر می کنه من دارم خرابت می کنم. پاتوق های خودت یادت رفته؟ من بودم 2 نصفه شب می رفتم پارک گیتار زدن؟ حالا کلاس میذاری، حوصلم... سرش را برگرداند ولی شروین خواب بود. برای همین ساکت شد ... -شروین ... شروین .... پاشو، رسیدیم شروین بیدار شد، دستی به صورت و چشم هایش کشید. -رسیدیم؟ پیاده شد. -کجا می ری؟ ماشین رو چکار کنم؟ بہ قلــم🖊: ز.جامعے(میم.مشــڪات) ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃🍒
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_شصت_وچهار -هیچی، راجع به آرش بود. گفتم حواسش بهش باشه شر درست نکنه شروی
🍃🍒 💚 شروین همان طور که از خواب پیلی پیلی می خورد دستی تکان داد و بدون اینکه برگردد گفت: -ببرش. صبح بیا دنبالم سعید همانطور که رفتن شروین نگاه می کرد زیر لب گفت: -فکر می کنه راننده استخدام کرده. بچه سوسول. عیب نداره. در همیشه روی یک پاشنه نمی چرخه شروین خان و رفت. •فصل ششم• سعید پرسید: -برنامه امروزت چیه؟ - باید برم پیش استاد - استاد؟ آها ... بابا ولش کن، دیگه یادش رفته -اینکه من می بینم بمیره هم یادش نمی ره. از هفته پیش تا حالا هر وقت منو دیده یه لبخند می زنه. اگر روش می شد می گفت چرا نمیای. من از دستش در می رم. فردا باهاش کلاس دارم. نمی خوام شک کنه -خب شک کنه. تو که می خوای انصراف بدی -اگر چیزی بگه سر کلاس نمیشه جوابش رو داد. خیلی ناجور حال می گیره. منم که میشناسی کم نمیارم -تو آخرش سر کم نیاوردن سرت رو میدی - سرم بره بهتر از اینکه کم بیارم سعید دستی به شانه اش زد: -پیش استاد خوش بگذره. ما می ریم دَدَر -ما؟ - با بچه ها - آها! از اون لحاظ بہ قلــم🖊: ز.جامعے(میم.مشــڪات) ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃🍒
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_شصت_وپنج شروین همان طور که از خواب پیلی پیلی می خورد دستی تکان داد و بدو
🍃🍒 💚 سعید چشمکی زد. دست هایشان را به هم زدند و از هم جدا شدند... شروین نگاهی به تابلو بخش انداخت. - مهدوی 224 بالای اتاق ها را نگاه می کرد. در یکی از اتاق ها باز شد و کسی بیرون آمد. از کنار شروین رد شد و نگاهی به شروین انداخت .یک لحظه با هم چشم در چشم شدند. چشمان آشنایی داشت. همانطور که داشت فکر می کرد بالای در اتاق ها را نگاه می کرد. - خودشه در زد. - بفرمائید شاهرخ پشت میزش بود و روی میز خم شده بود. - ببخشید استاد سر بلند کرد. با دیدن شروین لبخندی زد. - بفرمائید شروین وارد شد و نشست. -زودتر از این منتظرتون بودم شروین عکس العملی نشان نداد. برگه ها را درآورد و به شاهرخ داد. نگاهی به سوال ها انداخت و نگاهی به شروین. -عجب سوال هایی کنار شروین نشست. خودکارش را درآورد و مشغول توضیح دادن شد. گاهی از شروین سوال می کرد وجواب می خواست. وقتی تمام شد شروین دستی به موهایش کشید و نفسش را بیرون داد. شاهرخ گفت: -از اون سوال های نفس گیر بود بعد چایی ریخت و طرف شروین گذاشت. شروین برگه هایش را جمع کرد. شکلاتی از توی ظرف برداشت. -اینطور که معلومه خیلی به درس علاقه داری. این سوال ها برای هر کی پیش نمیاد شروین چایی اش را برداشت ولی حرفی نزند. شاهرخ به صندلی تکیه داد و درحالیکه به قاب عکس روبرویش خیره شده بود گفت: -بهترین سال های عمر آدم دوران دانشجوئیه. با بچه ها شیطنت می کنی، با استادها کل کل می کنی. یاد اون موقع ها افتادم . من همیشه با سوال هام پاپیچ استادها می شدم. توی همون کتاب هایی که بهت دادم نمونه سوال هام هست. اگر دقت کنی متوجه میشی بہ قلــم🖊: ز.جامعے(میم.مشــڪات) ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃🍒
[• #آقامونه😌☝️ •] •{ روزهـ امـ😬 با ربنــاي دیدهـ‌ ات👇 وا مي‌شـود😌• •{ العجـب! از آن همه ذڪري ڪه در چشمـان «تـوست»💚• #آرش_شریعتے|✍ #سلامتے_امام‌خامنــه‌اے_صلوات #شبنشینے_با_مقام‌معظم_دلبرے😍 #نگاره(388)📸 #ڪپے⛔️🙏 °•🌹•° @Asheghaneh_Halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
--- 💚🍃 --- #پابوس «سحر سيزدهم» يـاد عقيـق يمنمـ☺️)° يـاد شير نَر ارباب كريمم حسنمـ😇)° به رخ ماه و دلاراش «اَجرنا يارَب»💔)° نام «قاسم» بنويسيد به روي كفنمـ🌙)° --- 💚🍃 @asheghaneh_halal ---
☀️🍃 #صبحونه " وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ فَادْعُوهُ بِهَا " 👈خداوند داراے زیباترین نامھاست او را بدان نامھا بخوانید(اعراف۱۸۰)👉 🌱با نام هاے قند و نباتت عزيز من! هر صبح را به شوق تو مزمزه مےڪنم... #یا‌مَن‌ذِڪرُه‌ُحُلْو... #روز_سیزدهم | @Asheghaneh_halal | ☀️🍃
•[ 📖 •] . ✨ خدا جونم : 🍃🌸| خودت رو بِهم ‌بشناسون . •|چرا؟؟ 🍃🌸| چون اگه تو رو خداجونم به وسیله خودت نشناسم و معرفت پیدا نکنم، پیامبرت رو هم نمی‌شناسم. 🍃🌸 |• خدا جونم!! پیامبرت رو به من معرفی کن. 🍃🌸|• اگه پیامبرت رو نشناسم حجت تو رو نمی تونم بشناسم 🍃🌸|• خدا جونم حجت خودت رو به من معرفی کن. 🍃🌸|• اگه حجتت رو نشناسم توی دینم راهم رو گم می کنم. 📕|• الجنان. ص:۱۰۸۶ . . سیم دلتو ــوصل ڪن😌👇 [•🌙•] @asheghaneh_halal