😜•| #خندیشه |•😜
صداے لــهـ شدن استخــوانهاے
تـــرامپ و ڪے شنید؟؟؟
من
من
من
من
صداش اینقد واضح بود ڪه از اونــور
دنـــیا به گـــوشمــون رسید☺️✌️
صراحت ڪلام حضرت آقا امروز
در صحبت با ژاپـــــن نتجـــیهـ
#سیـــاست_مقاومــــت بود✌️🇮🇷
یهـ جوری با اعتماد به نفس #آبهـ
اظهـار داشت ڪه پیام رئیس جمهور
آمریڪا رو اورده انگــار #بمب_هستهـ_ای
آورده.😂
حضرت آقا هم با صراحت
ڪامل فرمودند:
ترامپ را شایسته مبادله
هیـچ پیامےنمیبینم.✌️☺️
خلاصــهـ ڪلام✌️
#تـــرامپ_عددے_نیستے✌️
نهـ مذاڪره میڪنیم✌️
و نـهـ #جنگ_خواهد_شد✌️
سیـاستـ طنـز را دنبال ڪنید👇
•|😜|• @asheghaneh_halal
💐🍃
#خادمانه
اینجا صداے
#دختران_انقلاب
است ڪه به گوش میرسد...
پس از هتڪ حرمت هاے اخیر دشمنان اسلام به حجاب
سومین اجتماع عظیم دختــران انقــلاب😍
این بار در ورزشگاه شیرودے تهران
وعده ما:
بیستم تیرماه،ساعت۱۷☺️
حضور هر ایرانے به نیابت از یڪ شهید
البته این برنامه رو هم براے دختران انقلابے شهر اصفهان هم
تدارڪ دیدیم...
••گروه مردمے آمرین به معروف صراط
••دختران انقلاب
در جهت هر چه با شڪوه برگزار ڪردن این همایش عظیم نیاز به نیروهاے پا به رڪاب و جهادے داریم...
هر منطقه اے از اصفهان و تهران تقسیم بندے شده و قرار هست هر ڪدام از خانم ها با دعوت نامه اے ڪه به دست شون میرسه شروع به توزیع در منطقه ے انتخابے خودشون بڪنند...🌹
مسجد محله
دانشگاه
همسایه ها
هیئات
بسیج
عابرین خانم و ...
با قید یڪ یاعلے اعلام آمادگے بفرمائید تا داخل گروه ادتون ڪنم👇
@Abo_vesal_74
پ.ن:
آیدے ذڪرشده فقط براے خانمها و دختران میباشد
و گروه مورد نظر همگے خانم هستند.❌
این آیدے از خادمان ڪانال عاشقانه هاے حلال نیستن...
اگر خودتون هم نمیتونید
حداقل میتونید ۲ نفر رو براے تبلیغات معرفے ڪنید...
تمام در و دیوار شهر باید پر بشه از تبلیغ همایش دختران انقلاب😍👌
#شرمندهامامزمانموننشیم
#هواےشهررا_تازه_میڪنیم
#چهل_سالگے_حجاب
#دختران_انقلاب
💐🍃
#نےنےشو |°🐝
خدا وتیلی ببینین[ 😑]
چه بابا بد گولی دارم [😬]
یساعته امادتم همس میده الان میلیم
خب دیل سُد ناسَنین میخواپه[ 😴]
تلی هم تو تِلافیت میمونیم
به اینم میدن مهمونیی؟؟[😓]
اصلا قهلممم .[😢]
نمیاااام
اِاِاِ نی نی من قهر چرا 😅
باباش عجله کن بچمون میخواد
بادوسش بازی کنه😊
استودیو نےنے شو؛
آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇
°🍼° @Asheghaneh_Halal
🎯•| #غربالگرے |•🎯
دستـ خالے برگـــشت #آبـهـ
اینڪــهـ یه روزی آمــریڪا ابرقدرت بود
این #یــــهـ_روزی✋ بــر ڪسے پوشیده نیست امـــا این #یـــهـ_روزی دیگـهـ
بـــهـ پایان رسید.✌️
ایــن یعنے افول آمـــریڪا
ڪه حضرت آقا تو دیدارهای اخــیرشون
فرآوان تاڪید کردنـد.
ڪسے ڪه قاصد فــرستاد تا
مـــذاڪره ڪنیم👊
جــواب دندان شڪنے گـــرفت
ڪه جمهوری اسلامے حتــے
تـــرامپ را شایستــهـ مبادلـهـ پیام
هــــم نمےدانــد.✌️🇮🇷
آمـــریڪا در حال تمام شدن است.⏳
•|🎯|• @asheghaneh_halal
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_صد_وچهل_ویک - می خوای بدونی راجع بهت چی فکر می کنم؟ - بدم نمیاد شروین
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_صد_وچهل_ودو
-سرکلاس توضیح میدم
- اون دفعه گفتی اوایل دانشجوئی زیاد از درس خوشت نمی اومد، چرا؟
-یه ماجرای عاطفی، سرش خیلی اذیت شدم ولی نتیجه خوبی داشت
- راحله؟
-راحله چند سال بعد وارد زندگیم شد. عشقی که برای خودم انتخاب کرده بودم یه عشق اشتباه بود اما منو به راه درستی کشوند.
- یعنی چه؟
-عشق کور وکر می کنه و هیچ موجود خطاپذیری لیاقت کور و کر شدن رو نداره. آدم ها رو باید دوست داشت تا با دیدن عیبهاشون بهشون کمک کنی رشد کنن. اگر عیب ها رو نبینی هم به خودت ظلم کردی و هم اون
- واو! چه پیچیده! خدا رو شکر من هنوز وارد این مسائل نشدم
- مطمئنی؟
-آره، چون کلاً با دخترا مشکل دارم
شاهرخ با لحنی کشدار گفت:
-مطمئنــــــــی؟
-خودت هم میدونی بین من و نیلوفر هیچی نیست. لااقل من بهش علاقه ای ندارم. با اون رفتارش!
-چرا بهش نمی گی؟ درست نیست فکر کنه برات مهمه
- خودش هم میدونه که مهم نیست. خودش رو زده به خر...
شاهرخ حرفش را قطع کرد:
-آی! مرد جوان، مواظب حرف زدنت باش
- خیلی خب، زده به حماقت. رفتار من کاملاً واضحه اون نمی خواد بفهمه مشکل خودشه
- من اگه جای تو بودم بهش می گفتم
- مثل اینکه خیلی علاقه داری تو مجلس ترحیم من شرکت کنی؟
-بهتر از اینکه که هردوتون پا در هوا باشید
- بحث رو پرت نکن! راجع به تو حرف میزدیم نه من
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_صد_وچهل_ودو -سرکلاس توضیح میدم - اون دفعه گفتی اوایل دانشجوئی زیاد از د
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_صد_وچهل_وسه
شاهرخ ساقه علفی را که توی دهانش میچرخاند بیرون آورد و گفت:
- گاهی ذهن و فکرت مشغول یه چیزی می شه و بعد می فهمی اونی که تو دنبالش می گردی چیزیه که پشت این قایم شده و این همش یه بهانه بوده تا به مقصد اصلی برسی. من معتقدم خدا اگر کسی رو دوست داشته باشه عاشقش می کنه و اگر بیشتر دوستش داشته باشه عشقش رو ازش می گیره
- خب تو قاطی داری
- کسی که میخواد کنکور قبول شه از خواب و خوراک و تفریحش میزنه تا به هدفش برسه. برای رسیدن به چیزهای بزرگ باید از چیزهای کوچیک گذشت
- و حالا تو به چه چیز بزرگی رسیدی؟
قبل از اینکه شاهرخ حرفی بزند صدای اذان بلند شد:
- الله اکبر، الله اکبر
شاهرخ اشاره ای به سمت صدا که از گلدسته مسجد نزدیک پارک می آمد کرد و گفت:
-خودش جوابت رو داد
بعد به ساعتش نگاه کرد و گفت:
-چه زود ظهر شد؟ کی کلاس داری؟
شروین که به گلدسته ها خیره مانده بود جواب نداد. شاهرخ به شانه اش زد:
-اخوی؟ با شمام
شروین که تازه به خودش آمده بود تکانی خورد و گفت:
-ها؟ کلاس؟ ساعت1
- پس می شه نماز بخونم بعد بریم. مسجد نزدیکه
شروین سری تکان داد. وقتی شاهرخ دم حوض وضو می گرفت. شروین کنار دیوار ایستاد و یک پایش را از زانو خم کرده به دیوار پشتش زده بود و شاهرخ را نگاه می کرد. وقت نماز گوشه مسجد نشسته بود، زانوهایش را بغل کرده بود و به آدم هائی که در صف ایستاده بودند و خم و راست می شدند نگاه می کرد. نگاهی به محراب و کاشی های آبی اش انداخت. همینطور نگاهش را بالا برد تا به پنجره های کنار سقف رسید و از آنها به آسمان خیره شد. نفهمید چقدر طول کشید یکدفعه شاهرخ را جلوی خودش دید.
- به چه می اندیشی؟
-داشتم فکر می کردم واقعاً این خم و راست شدن فایده داره؟
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_صد_وچهل_وسه شاهرخ ساقه علفی را که توی دهانش میچرخاند بیرون آورد و گفت: -
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_صد_وچهل_وچهار
شاهرخ دستش را دراز کرد و گفت:
-فعلاً به کلاس رسیدن شما فایده بیشتری داره
شروین دستش را گرفت و شاهرخ کشیدش تا از جا بلند شود. دم در که شاهرخ منتظر بود تا شروین کفشهایش را بپوشد چشمش به دختر کوچکی افتاد که چادر سر کرده بود و در حالیکه دست مادرش را گرفته بود داشت به سمت در خروجی مسجد می رفت. دخترک سرش را برگردانده بود و به شاهرخ نگاه می کرد. شاهرخ کمی شکلک درآورد. دخترک خندید و دست تکان داد. شروین بلند شد و نگاه شاهرخ را دنبال کرد. بعد دستی به شانه اش زد و گفت:
- آهای! توام؟
شاهرخ خنده کنان گفت:
-بیرون که کسی محل ما نمیده، اینجا هم که یکی ما رو آدم حساب کرده تو حسودی کن!
از مسجد که بیرون آمدند شروین گفت:
-دفعه اوله که میام مسجد. تو فامیل ما اگه کسی نذری داشته باشه یا یکی بمیره میاد مسجد. منم که تا حالا هیچ کدومش رو نداشتم. برای مراسم پدر بزرگ هم تا دم در بیشتر نیومدم
شاهرخ تلخندی زد.
- این عادت آدمیزاده، وقتی نیاز داره یاد خدا می کنه. همیشه هم از خدا طلبکاریم که چرا اینجوره، چرا اونجوره
- خب می خواست ما رو نیاره. مگه من خواستم بیام؟ حالا که آورده باید جوابگو باشه
- پدر و مادرت خواستن باشی اگر می خواست به حرف تو باشه اونوقت اونا طلبکار می شدن که چرا به ما بچه نمیده. هر کاری بکنه بازم یکی ازش طلبکاره. حالا کی رو باید راضی نگه داره؟
- اون آدم اولی رو برای چی خلق کرد که بعدش بچه بخوان؟ اگر اولی رو خلق نکرده بود این دردسرها نبود چه نیازی به ما داشت؟
-قدرت خلق کردن اثری رو می آفرینه نه الزاماً نیاز. لازمه هوش و قدرت خلق کردنه
- خب از اول از آدمها می پرسید هرکه دوست داشت می آوردش اینجا
- از چیزی که وجود نداره میشه سئوال کرد چی دوست داره؟ خواستن یا نخواستن بعد از خلق شدن به وجود میاد. تو بعد از اینکه هوش و ذهن پیدا کردی می تونی تصمیم بگیری که می خوای یا نه.
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒
[• #ویتامینهღ •]
\\💞
هیچ موقع
زمان دعوا حرفهایے
نزنید ڪه راه برگشت خود را ببندید.
آدمها را در این مواقع میتوان شناخت.
همیشه موقع بحث و جدل جانب
احتیاط را رعایت ڪنید و به
این فڪر ڪنید ڪه ممکن
است حرفهایتان آنقدر
آثار مخربے به بار
آورد ڪه تا سالیان
سال از ذهن همسرتان
پاڪ نشود؛ پس با درایت
و خردمندانه رفتــــــار ڪنید....
\\💞
ویتامینہ ـزندگے ڪنید😉👇
[•🍹•] @asheghaneh_halal
[ #خندیشه 😜 ]
الـان غم انگــیزتــرین حالت ممڪن و
بعـد از #تـرامݐ😁
اگــهـ گفتـید ڪےداره¿¿
بــــدون شڪ پُمپئـو تُپـل نیست😂
جــــانے جــان، یهـ بولتون بیافزا بهش😉
نیســـتـ✋
ولے شاه رضا هست😜
همـــونے ڪه ایـران ملڪ پدرشِ،
محمدرضا هم شش دونگ زده به
نامش؛ فقط سنـدش📝
تــوی این نقــل مڪانها از ڪشوری
به ڪشور دیگـر مفقـــود الاثر شده😱😂
تنهـا امیدش همـین براندازے نظام بود
ڪه تـرامݐ دیروز گفت ما دنبال
براندازے نیستیـم🙃🙂
حـالا تو رو جونِ داداش جُــرد بیا
و براندازے ڪن اصلا ما منتظریم
داریــــم اینجا از بےتو
بدون هلاڪ مےشیم😂😂😂😂
بعضےا چقد خودشونو تحویل مےگیرن✋
حــالا #شاه_رضا ناراحت نباش😄
بهـ ملڪ سلمـان بگو بزارتت
استــاندار یڪے از اون شهرای
ڪوچولو موچولوی عربستان😜
تــا ناڪام از دنـــیا نرے😂😂😂
#طنزهاے_سیاسے_مرتبط✌️
#ادامه_دارد✌️
سیـاست متفـاوت را اینجا دنبال ڪنید👇😉
°~ 😜 °~ @asheghaneh_halal
[• #تیڪ_تاب📚 •]
.•°زندگینامه مصطفی صدر زاده
به روایت سمیه ابراهیم پور
همسر شهید.•°
تو بچه شمالِ بارون دیده☔️کجا سمیه خانم
و من بچه جنوب آفتاب دیده☀️کجا...؟
قلیه ماهی و خورشت بامیه و ماهی هَشوُ و فلافل🍛 کجا...؟
میرزا قاسمی و فسنجون ترش و کاله کباب و ماهی شکم پر کجا...؟
ولی قدرت خدا رو ببین ! ♥️✨🌱
تو با چه لذتی قلیه ماهی و ماهی هَشوُ میخوری و من میزاقاسمی و فسنجون ترش!😍
این نشونه این نیست که روح ما به قواره جسم همدیگهس ؟ نشونه این نیست که از روز اول ناف ما رو به نام هم بریدن ؟☺️
••کتاب اسـم تـو مصطـفا ستــ🌹
بہ قلم: راضیه تجـــار 😍
درخدمت ـباشیم😉👇
[•📖•] @asheghaneh_halal
⏰🍃
🍃
#قرار_عاشقی
دࢪ محضࢪدوسٺ نامے از ما ببࢪید/☺️•
یا مـࢪحمتى ، پیامے از ما ببࢪید•💌\
گر قسمتتان زیـــاࢪٺ مشهـد شـــد\😃•
بر حضࢪٺ او سلامے از ما بـبࢪید•✋/
#السلامعلیڪیاعلےبنموسےالرضا
🍃 @Asheghaneh_halal
⏰🍃
°🐝| #نےنے_شو |🐝°
_چــرا دارے پتو رو گاز
میگیرے سید ڪوچولو؟!😄💕
+هیــــــش!
ژَدَمــ ماسینمو خَلاب ڪلدَم😬
بھ بابایـے شیزے نَـجــے ها😢
دَعبام میتُنھ..😯🚶♀
_😅عزیزدلم میگم برات یڪے دیگھ بخره!
+آخ ژووون😍 مامان خعلے دوسِت دالم❤️
_منم دوستت دارم تُپلـے😌❤️
استودیو نےنے شو؛
آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇
°🍼° @Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_صد_وچهل_وچهار شاهرخ دستش را دراز کرد و گفت: -فعلاً به کلاس رسیدن شما فا
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_صد_وچهل_وپنج
پس همین خواستن و نخواستن رو هم از اون داری. از زندگی و عقل و شعوری که اون بهت داده
- مگه خدا نیست؟ مگه نمی گن هر کاری می تونه بکنه؟
-نور و تاریکی یکجا جمع نمیشن. ربطی به قدرت یا ضعف نداره.در ثانی اگر اعتقاد داری که اون خداست و همه چیز رو میدونه پس حتما اومدنت بهتر از نیومدنت بوده.اگر ناراضی هستی پس راهت اشتباهه.خودت رو عوض کن نه اینکه به چیزی که نمیدونی گیر بدی
شاهرخ مکثی کرد و گفت:
-خب اینم دانشکده، برو کلاست دیر نشه
- گیرم حرفای تو درست ولی چرا باید صداش بزنم؟ چه نیازی به صدا زدن من داره؟
-مطمئنی اون به نماز خوندن تو نیاز داره؟ تو به آفتاب نیاز داری نه آفتاب به تو
- خب منم نیازی به اون ندارم. خودم که می تونم تشخیص بدم. نمی تونم؟
شاهرخ خندید و گفت:
-یه لامپ هر چقدر هم که سیمهایش درست باشه تا وقتی به برق وصل نشه روشن نمیشه. یه نگاه به حال و روزت بنداز ببین بهش نیاز داری یا نه
شروین می خواست جوابی بدهد ولی چیزی به ذهنش نرسید. شاهرخ دست شروین را گرفت و بالا آورد و ساعتش را جلوی چشماش گرفت و گفت:
-ساعت چنده؟
-یک و ربع
و بعد انگار تازه به خودش آمده باشه از جا پرید.
- وای دیر شد
- منم همینو می گم
شروین به طرف ساختمان کلاسها دوید. وسطای راه ایستاد و رو به شاهرخ داد زد:
-ولی من بهت ثابت می کنم که بهش نیازی ندارم
شاهرخ همان طور که آرام راه می رفت با دست اشاره ای به ساعتش کرد و گفت:
-استاد ریاحی بعد از خودش کسی رو راه نمیده ها!
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_صد_وچهل_وپنج پس همین خواستن و نخواستن رو هم از اون داری. از زندگی و عقل
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_صد_وچهل_وشش
شروین که دوباره یادش آمده بود دیر شده دوباره به سرعت دوید... وقتی شاهرخ داخل سالن رسید شروین را دید که از کلاس بیرون می آمد و در را می بست. خنده اش گرفت.
- نگفتم دیرت شده؟
-هرکاری کردم راهم نداد. تو کجا می ری؟
-کلاس دارم
همراه شاهرخ از پله ها بالا آمد.
- اگه خواستم برم باشگاه میای؟
-نه
- به خاطر شرط بندی؟
-نمی تونم تو رو مجبور کنم شرط بندی نکنی اما می تونم خودم نیام
- شرط نمی بندم
- حتی اگر اون پسره به پروپات بپیچه؟
- اون موقعی که من میرمآرش اونجا نیست
- اگر قول بدی از کوره در نری باشه
دم کلاس رسیده بود. اشاره ای به کلاس کرد.
- نمیای؟ می خوایم مسئله حل کنیم
- ممنون. ترجیح می دم برم سلف
•فصل پانزدهم•
- آهای! شروین؟
سعید بود.
- معلومه کجائی؟
-چطور؟
-از صبح تا حالا دنبالتم. ستاره سهیل شدی
- فکر کنم یه چیزی به اسم موبایل اختراع شده
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_صد_وچهل_وشش شروین که دوباره یادش آمده بود دیر شده دوباره به سرعت دوید...
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_صد_وچهل_وهفت
- منم فکر کنم اون اختراع دیروز افتاد توی ترشی سلف و سوخت
- خب حالا کارت چیه که اینقدر مشتاق دیداری؟
-یادته گفتم یه کاری می کنم حالت جا بیاد؟ جور شد
- حالا چی هست این راه حل فیلسوفانه؟
-دختره که هفته پیش باهام بود رو دیدی؟
-خب
- خب به جمالت. یه دوستی داره راست کار خودته. عین خودت خرپول و با کلاس. بالاخره با هزار مکافات راضی شد که ببینتت
شروین ایستاد و نگاهی به سعید کرد و گفت:
- گوشی من افتاده توی ترشی، مخ تو قاطی کرده؟ داری برای من راه حل میدی یا خودت؟ تو شاید اینجوری حالت خوب بشه اما خوب میدونی که برای من پیشنهاد ابلهانه ایه
و دوباره راه افتاد.
- نه شاسکول جان، من می دونم دردت چیه. تو از تنهایی خفنگ می بافی. اگه از تنهائی در بیای اینجور خل بازی در نمی آری. تازه این از اون مدل دخترائی که تو دیده نیست
- مگه دخترا مدل دیگه ای هم هستن؟
- تو چهار تا آدم دیدی راجع به همه قانون میدی. به من اعتماد کن ضرر نمی کنی
- اما سعید ...
- اما نداره. بابا من به خاطر تو کلی التماس کردم. کلی از آبرو خرج کردم. اینجوری روی رفیقت رو زمین میندازی؟
-مگه تو آبروهم داری؟
سعید پرید جلوی شروین و قیافه ای مظلومانه به خودش گرفت.
- قبول؟
- آخه چی به تو می ماسه؟
-به من نمیاد به فکر رفیقم باشم؟
شروین با لحنی بی تفاوت گفت:
-نه، اصلاً
- دستی که نمک نداره همینه دیگه
- خیلی خب، حالا اینجور عجز و لابه نکن. ببینم چی میشه
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒