eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.6هزار دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
#قرار_عاشقی هر جا اگر به خواستهـ ها|●| |●|لــــ❤️ــــطف می شود🍃 در این حرم نخواسته ها|●| |●|نیــــــ🌹ـــــز داده شد👌 #امام_رضاجان #بلطب_مارا🙏 /\❣/\ @asheghaneh_halal
#آقامونه ما شاڪر حقیم🙏 ڪہ داریم تـ⭐️ـو را تو حـ🏅ـیدرے و چو ذوالفقاریم تـ🌙ـو را اے سیـ💚ـد علے رهبـر من آقاجان هیهات ڪہ تنها☝️ بگذاریـم تـ☀️ـو را #لبیڪ‌یا‌خامنہ‌اے❤️ (🌹) @asheghaneh_halal
#همسفرانه من ڪہ شاعر نیستم(•📝•) در وصفــــ او غوغا ڪنم(•☹️•) وَان یڪادش را بخوانید(•😌•) دلبر من محشر استـــ(•😍•) #وان‌یڪادالذینَ...😅❤️ (•👒•) @asheghaneh_halal
°🐝| #نےنے_شو |🐝° [😌] آتِـه مَـده من میتونم صُبــت تُنـَم؟😒 تِه منـو باسـه نـےنـےتـو👶 انتِـتـاب تَـلــدَن؟😕 اوعـه اوعـه... [😍] شما را با زبان نےنے‌هـا👼 تنـها میگـذاریم😎👌 استودیو نےنے شو؛ آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇 •🍼• @Asheghaneh_Halal
♥️📚♥️📚♥️ 📚♥️📚♥️ ♥️📚♥️ 📚♥️ ♥️ 🌸🍃 🌺 ⃣ °•○●﷽●○•° دیگه نایی برام نمونده بود کلید انداختم و درو باز کردم نبود مامان بابا رو غنیمت دونستم و خیلی تند پریدم تو حموم __________________ تو آینه یه نگاه ب صورت زخمیم انداختم و آروم روشو با کرم پوشوندم رفتم‌سمت تخت و خواستم خودمو پرت کنم روش که درد عجیبی رو تو پهلوم حس کردم از درد زیادش صورتم جمع شد دوباره رفتم جلوی آینه وایستادم و لباسمو کشیدم بالا با دیدن کبودی پهلوم دلم یجوری شد خواستم بیخیالش شم ولی انقدر دردش زیاد بود که حتی نمیتونستم درست و حسابی رو تختم دراز بکشم چشامو بستمو سعی کردم به چیزی فکر نکنم .... ______________ با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم یه نگا به ساعت انداختم ای وای ۱۲ ساعت خوابیده بودم با عجله از رخت خواب بلند شدم واز اتاق زدم بیرون بابامو نزدیک اتاقم دیدم بهش سلام کردم ولی ازش جوابی نشنیدم مث اینکه هنوز از دستم عصبانی بود بیخیالش شدم و رفتم تو دستشویی. از دستشویی که برگشتم یه راست رفتم تو اتاقمو چادر سفیدمو برداشتم تا نماز بخونم بعد نمازم رفتم جلو آینه و یه خورده کرم زدم به صورتم تا زخماش مشخص نشه بعدشم خیلی تند لباسای مدرسمو پوشیدمو حاضر شدم . رفتم پایین و یه سلام گرم به مامانم کردم پریدم بغلشو لپشو بوسیدم و نشستیم تا باهم صبحانه بخوریم همینجوری که لقمه رو میزاشتم تو دهنم رو به مامان گفتم +ینی چی اخه ؟؟ چرا بیدارم نکردی مامان خانوووممم چرا گذاشتی انقدر بخوابم کلی از کارام عقب موندم مامان یه نگاه معنی داری کرد و گف _اولا که با دهن پر حرف نزن دوما صدبار صدات زدم خانم شما هوش نبودی دوتا لقمه گذاشتم تو دهنمو با چایی قورتش دادم مامان با کنایه گف _نه که وقتی بیداری خیلی درس میخونی با چشای از کاسه بیرون زدم بش خیره شدم و گفتم +خدایی من درس نمیخونم؟ ن خدایی نمیخونم؟ اخه چرا انقده نامردی؟؟؟ با شنیدن صدای بوق سرویسم از جا پریدم و گفتم دیگه اینجوری نگو دلم میگیره مامان با خنده گف _خب حالا توعم مواظب خودت باش براش دست تکون دادم و ازش خدافظی کردم ⚜ @naheleh_org⚜ بھ قلمِ ــ🖊 💙و 💚 ☝️ هرشب راس ساعت 22:30 از ڪانال😌👇 ♥️📚| @asheghaneh_halal
♥️📚♥️📚♥️ 📚♥️📚♥️ ♥️📚♥️ 📚♥️ ♥️ 🌸🍃 🌺 °•○●﷽●○•° کیفمو برداشتمو رفتم تو حیاط خم شدم تا کفشمو بپوشم که نگام به کفش خاکیم افتاد و همه ی اتفاقات دیروز مث یه خواب از جلو چشام گذشت ... کفشمو پام کردم از راهروی حیاطمون گذشتم نگاه به بوته های گل رز صورتی و قرمز سمت راست باغچه افتاد یدونشو چیدم و گذاشتم تو جیب مانتو مدرسم از حیاط بیرون رفتم در ماشینو باز کردمو توش نشستم به راننده سلام کردم .کتاب زیستمو از تو کیفم در اوردم که یه نگاه بهش بندازم این اواخر از بس که این کتابا رو خوندم حالم داش بهم میخورد از همه چی هر کاری کردم که بتونم تمرکز کنم نشد هر خطی که میخوندم از اتفاقای دیروز یادم میومد از پرت شدن خودم رو آسفالت تا رسیدن امدادای غیبی خدا از لحظاتی که ترس و دلهره همه ی وجودمو فرا گرفته بود زمانیکه دیگه فکر کردم همه چی تموم شده و دیگه بایدبا همه چی خداحافظی کنم خیلی لحظات بدی بود اگه اونایی که کمکم کردن نبودن قطعا الان من اینجا نبودم تو اون کوچه ی تاریک که پرنده پر نمیزد احتمال زنده بودنم 0 درصد بود . وای خدایا ممنونتم بابت همه ی لطفی که در حق من کردی تا اینکه برسیم هزار بار خدارو شکر کردم و یادم افتاد من تو اون شرایط حتی ازشون تشکرم نکردم کل راه به همین منوال گذشت و همش تو فکر اونا بودم و حتی یک کلمه درس نخوندم دریغ از یه خط ... وقتی رسیدم مدرسه سوییشرتمو در آوردم و رو آویز آویزون کردم و نشستم رو صندلیم کیفمم گذاشتم رو شوفآژ ، کنار دستم . عادت نداشتم با کسی حرف بزنم از ارتباط با بچه ها خوشم نمیومد مخصوصا که همشون از خانواده های جانباز و شهید و شیمیایی بودن یا خیلی لات و بی فرهنگ یا خیلی خشک و متحجر یا ازین ور بوم افتاده یا از اون ور بوم افتاده ولی خب من معمولا خیلی متعادل بودم نه بدون تحقیق چیزیو میپذیرفتم و نه تعصب خاصی رو چیزی داشتم ترجیح هم میدادم راجع به چیزایی که نمیدونم بدون ادعا بخونم و اطلاعات بدست بیارم برا همینم اکثر معلما تو قانع کردن من مونده بودن . خب دیگه تک‌دختر قاضی بودن این مشکلاتم داره کتابمو گرفتم دستم و مشغول مطالعه شدم که ریحانه رسید بغل دستی خوش ذوق و خوش اخلاقم بود با اینکه چادری واز خانواده مذهبی بود ولی خیلی شیطون بود یه جورایی ازش خوشم میومد میشه گفت تو بچه های کلاس بیشتر با اون راحت بودم همینکه وارد کلاس شد و سلام علیک کردیم‌متوجه زخم روی صورتم شد زخمی که حتی مامانمم اول صبح متوجهش نشده بود چشاش و گرد کرد و گفت _وایییی وایییی وایییی دختر این چیههه رو صورتت ؟ خندیدم و سعی کردم بپیچونمش دستشو زد زیر چونش و با شوخی گف +ای کلک!!! شیطون نگام کرد و گفت شوهرت زدت ؟دسش بشکنه الهی ذلیل شده با این حرفش باهم زدیم زیر خنده... @Naheleh_org بہ قلمِ🖊 ــ🖊 💙و 💚 ☝️ هرشب راس ساعت 22:30 از ڪانال😌👇 ♥️📚| @asheghaneh_halal
♥️📚♥️📚♥️ 📚♥️📚♥️ ♥️📚♥️ 📚♥️ ♥️ 🌸🍃 🌺 ⃣ °•○●﷽●○•° انقدر حرف زد و سوال پرسید که دیگه نتونستم دربرابر زبونش مقاومت کنم برا همین از سیر تا پیاز ماجرای دیروزو براش تعریف کردم اونم هر دقیقه سرشو میبرد سمت سقف و خدا رو شکر میکرد ازینکه الان زندم . مشغول صحبت بودیم که معلم زیست با ورقه های خوشگل امتحانی وارد شد خیلی سریع صندلیامونو جابه جا کردیم و برا امتحان آماده شدیم با اینکه چیزی نخونده بودم ولی یه چیزایی از قبل یادم می اومد به همونقدر اکتفا کردم.... _______ معلم زیست با اخم اومد سمتم و رو به من کرد و گفت _نگاه کن تو همیشه آخری... همیشه هم من باید به خاطر تو بشینم ازش عذرخواهی کردمو ورقه رو تحویل دادم در همین حین مدیر وارد کلاس شد و گف _چون امروز جلسه داریم شما زودتر تعطیل میشین اونایی که پیاده میرن برن اونایی هم که میخان با خانوادشون تماس بگیرن دفتر بیان‌ با ذوق وسایلمو از روی میزم جمع کردم و بزور چپوندم تو کیفم از ریحانه و بچه ها خداحافظی کردمو از مدرسه زدم بیرون یه دربست گرفتم تا دم خونه خودمم مشغول تماشای بیرون از زاویه پنجره نشسته و کثیف ماشین شدم یه مانتو تو یکی از مغازه ها نظرمو جلب کرد همون طور که داشتم بهش نگاه میکردم متوجه صدای تیک تیکِ قطره های بارون شدم یه خمیازه کشیدم و محکم زدم تو سرم با این کارم راننده از تو اینه با حالت تاسف انگیزی نگام کرد خجالت کشیدم و رومو کردم سمت پنجره اخه الان وقت بارون باریدنه؟ منم ک ماشالله به بارون حساس مث چی خوابم میبره اخمام رفت تو هم یه دست به صورتم کشیدم و مشغول تماشای بیرون شدم ماشین ایستاد یه نگاه به جلو انداختم تا دلیلشو بفهمم که چشام به چراغ قرمز خورد پوفی کشیدم و دوباره به یه جهت خیابون خیره شدم همینطور که نگاهم و بی هدف رو همچی میچرخوندم یهو حس کردم قیافه ی آشنایی به چشم خورد برای اینکه بهتر ببینم شیشه ماشین رو کشیدم پایین وقتی فهمیدم همون پسریه که دیروز یهو از آسمون برای نجاتم فرستاده شد . دوسشم کنارش بود خیره شدم بهشون و اصلا به قطره های بارون ک تو صورتم میخورد توجه نداشم دوستش خم شدو یه بنری گرفت تو دستش، اون یکی هم بالای داربست مشغول بستن بنر بود دقت که کردم دیدم بنر اعلام برنامه یه هیئته... تا چراغ سبز شه خیلی مونده بود سعی کردم بفهمم چی دارن میگن با خنده داد میزد و میگفت _از بنر نصب کردن بدم میاد از بالا داربست رفتن بدم میاد محمد میدونه من چقدر، از بلندی بدم میاد اینا رو میگفت و با دوستش میخندیدن وا یعنی چی؟ الان این سه تا جمله انقدر خنده داره؟ خو لابد واسه خودشون بودکه اینطوری میخندن ! چند متر پایین ترم دو نفر دیگه داشتن همین بنرو وصل میکردن به نوشته روش دقت کردم تا ببینم چیه (ویژه برنامه ی شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) زیرشم اسم یه مداح نوشته شده بود قسمت پایین تر بنر ادرس و زمان مراسم هم نوشته بود یه لحظه به سرم زد از آدرسش عکس بگیرم) سریع گوشیمو در اوردم زوم کردم و عکس گرفتم یهو ماشین حرکت کرد و هم زمان صدای راننده هم بلند شد ک با اخم گفت : خانوم شیشه رو بکشید بالا سرده .ماشینم خیس بارون شد فکرم مشغول شده بود نفهمیدم کی رسیدیم از ماشین پیاده شدم و داشتم میرفتم که دوباره صدای راننده و شنیدم : خانوم کرایه رو ندادین!!! دوباره برگشتم و کرایه رو دادم بش که اروم گفت معلوم نیست ملت حواسشون کجاست بی توجه به طعنه اش قدمام و تند کردم و رفتم درو باز کنم تا بخوام کلید و تو قفل بچرخونم موش ابکشیده شدم @Naheleh_org بہ قلمِ🖊 ــ🖊 💙و 💚 ☝️ هرشب راس ساعت 22:30 از ڪانال😌👇 ♥️📚| @asheghaneh_halal
°🌙| #آقامونه |🌙° °| عطـ{🌸}ـر نفس تـــو را /° دعــ{}ـــا خــــوش ڪــرده °\ سجــاده و عطـــر ربــ{🙏}ــنا /° خــ{☺️}ــوش ڪـــرده °\ طــ{✍}ــومـار یهــــود را /° به هـــمـ مے‌پیچــ{😅}ــد °\ این چفیــ{👈}ــه ڪه بر دوش تــو °| جــــا خــ{😍}ــوش ڪــرده #اللهم‌احفظ_قائدنا_الامام‌خامنه‌اے💚 #شبنشینے_با_مقام‌معظم_دلبرے😍✌️ #نگاره(79)📸 🌹| @Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
°🐝| #نےنے_شو |🐝° [😌] آتِـه مَـده من میتونم صُبــت تُنـَم؟😒 تِه منـو باسـه نـےنـےتـو👶 انتِـتـاب تَـ
. پستـ ویژهـ ےِ ما(👆👆👆) ڪه براے آن دعــوتـ شدـید🌹 🍃هرشبـ راس ساعتـ 21:30🍃 شپــــخیل✋😍 🎈
#صبحونه 🌸/ صبـ🌤ـح 🌺/ خورشـید آمد 🌸/ دفتر مشق شبم را خط زد👌 🌺/ مےروم 🌸/ دفتر پاڪ نویسے بخرم😊 🌺/ زندگے را باید از سر سطر نوشتـ✍ #قیصر_امین_پور #سلام_آغاز_هفته‌تون_بخیر😍🖐 🍃☕️| @asheghaneh_halal
#پابوس محـمـــد(ص)•💜• اشـرفِ خلقــِ زمینــ🌏 است دو عاݪمِ خلقتْ او را رهیــن است•💚• اگــر عاݪم به او توهینـــ نمایــد بدانــ☝️ او رحمت اللعالمین است•😍• #شنبه_‌های_نبوی 💗|•• @asheghane_halal
#همسفرانه دیــدَنـَشـ ـ ؛ حـالِ مـَرا یـِك جـورِ دیـگــَر مـیـکـُنـَد😿 حـالِ یـك دیــوانـهـ ـ[👻] را؛ دیـوانـهـ بِـهتـر مـیـکـُنـَد😹 •| #بفدایِ‌دلِ‌‌دیوانه‌پَسَندَش😍 |• ★{ @asheghaneh_halal }★
✨🎈✨ 🎈 •عقب نشینے از مشاجره هاے بےحاصل و •اعصاب خردکن از رمزهاے خوشبختے •توے زندگ مشترکه🌸🍃 •گاهے باید کوتاه آمد تا برنده شد...😌👌 •اگر اطرافیان، با محبتـ☺️‌هایے که به •همسرتان مےکنید؛به شما القابے نسبت •مےدهند،به آنها بے‌توجه باشید...✋ •شما باید به خود و زندگے مشترکتان •افتخــار کنید...😍 •اشتباه بزرگ قبل از ازدواجـ💍اینه که •تصور کنید؛مےتوانید💪 شخصے بدون •نقص را بیابید و اشتباه بزرگ‌تر این •است که تصور کنید؛ مےتوانید او را •تغییر دهید... 🎈 @asheghaneh_halal ✨🎈✨
#طلبگی 🔅طلبــ👳ـگے یعنے مودبانہ طالــــــب خــ😍ـدا بودن... 🔅طلبگے یعنے سربــاز بودن براے امام زمان(عج)..😇 #طلبگےهاےویژه😍🍃 •~💓~• @asheghaneh_halal
#چفیه {جاذبہ خاک بہ ماندن مےخواند و آن عهد باطنے بہ رفتن عقل بہ ماندن مےخواند و عشق بہ رفتن... و این هر دو را خداوند آفریده است تا وجود انسان را در آوارگے و حیرت میان عقل و عشق معنا شود ...} #با‌_یار_هزار_قافیه_گفتند_ولے #با_عشق_فقط_دمشق_هم_قافیہ_شد #تو‌مےروے‌و‌دل‌ز‌دست‌مےرود...😔💔 🍃:🌸[ @Asheghaneh_halal ]
[مـــــوضوع:موسیقے😄🎺🎻🎤] دیـــــرین دیـــــرین🎈 سلام!✌️ میگم که سازو آواز دوس دارین؟ منم دوس دارم⛏😐 ولےشنیدم میگن آدموعصبانی میکنه😐 جدی،کلی دانشمند گفتن، یه سرچ توگوگل همه چی رو روشن میکنه👌🎈 تواین اوضا اقتصادیه بد، همینجوریشم همگی از دم عصبی طوریم😂💛 بیاد عصاب مصاب نزاره دیگه بدتر!😑 حالــــــــــا اینابه کنار!😐 یه عده دورازجونه شماها😂🙊 عاشقه آقای ی هم میشن! فکرکنم داریم به قهقرایی که نقےمعمولےگفت میریم😐 مثلاخواننده های مثل اقای 🌹🍃 که مجازهم میخونند (خدابه دورچادریامونم عاشقشون شدن😐) خوبه گوش دادنه گهگاهی به موسیقیاشون که روح حماسه رو زنده کنه! اما نه این مدلیات😐 طرف زن داره خب!😡 من عاشقه شوهره شمابشم، چشامودرنمیارین؟😂😐 هرچیزی خوبه☺️🎈 نمیگم گوش ندید، اما بیاین کنارهم کمش کنیم، یا حداقل ۲ثانیه نشده عاشقه خواننده نشیم⛏😐 حیفه گوشاتون نیست میزارین چرت و پرته بعضی از خواننده هاروگوش بدن؟😐📢 که شده این: نروووو تواگه بری دووم نمیارم😐 بروووو دیگه ازت خستم😐 آخرش بره یانره؟⛏😂 بنظرم نیم خیزشه! ♡جدےطور: ‌[میگم یوقت زشت نباشه،قرآنامون خاک میخوره روتاقچه،ولےهندزفری همش توگوشمونه😑❗️ داریم آهنگه فلان رو گوش میدیم! چی بهتراز نوای یکم بریم سمتش... آرومه مطلقه❤️🍃 باهم کنارهم، ازهمین امروز شروع کنیم! شاید فردا دیرباشه🙏☺️] ☆پےنوشت: کسےروببینم عاشق خواننده و ماننده شده، ریموو د کانال عاشقانه های حلال😂 یاعلے😄🌹🎈🍃 🎈||• @asheghaneh_halal 🍃 ❤️🍃
#ریحانه >🌼<بندگیـــم✌️ راآشڪارا >🍃< به رُخ مـــی ڪشم😇 >🌼<لذتـــ✨ــش بیشتر >🍃<است از آزادیــــــِ تو! #چادرم_دوستت_دارم👌❤️ 《👑》 @asheghaneh_halal
#مجردانه /•میخــورم حسرت<😢>همیشــه \•دخــــ🙈ــــــتــر همسایه ڪه /•ڪاسه ے آشَشـ<🍲>چــرا⁉️ \•یڪبار مصرف بوده است<😑> #فقط_بگوچرا😂 |✍حسین مرادے| {♥}• @asheghaneh_halal
🌷🍃🌷 🍃🕊 🌷 #خادمانه | #چفیه #ختم_صلوات امروز به نیت: "شهیـد محمد عزیزے" جمع صلوات گذشتھ 🌷۱۱۱۵🌷 ارسال صلوات ها👇 🍃🌸 @yas_ali110 ھـر روز مهمان یڪ شهیـد👇 |🕊| @asheghaneh_halal 🌷 🍃🕊 🌷🍃🌷
😜°| |°😜 از یڪ‌نفـ🗣ــر میپرسن سوتفاهم ایـ🇮🇷ــران وغرب از ڪجا اغاز شد طرف میگه: سوتفاهم ایران وغرب از آنجایے آغاز شد ڪه به وزیر 100 ڪیلویےما میگن ظریف😶 و به خانم 60 ڪیلویے طرف مذاڪره کننده میگن هشت تن‼️ و به وزیر امور خارجه آمریڪـ🇺🇸ـا ڪه اومده به مذاڪرات گوش ڪنه میگن‌ڪرے😂😂 [خنــدیـ😜ـشـــه نـــوشــتــــ✍] اینو دیگه محال شنیده باشیــدهنگ ڪردیــد نه⁉️ تااڪتشافات بعدے شمارو به حال خودتون میسپارم😅 ڪلیڪ ڪن نابغـــه میشے😉👇 |•😜•| @asheghaneh_halal ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
#شهید_زنده ✍حاج‌احمد بہ‌بعضےاز فرماندهان جنگ لقبِ ماست‌فروش‌داده‌بود! میگفت:اینهاعناصرعملیاتےنیستندفقط بلدند در ستاد بنشینند ودستور بدهند😏 حال و روز برخےمسئولین امروزڪشور😶❗ 🕊| @ASHEGHANEH_HALAL
#قرار_عاشقی /●با نام رضا بهـ🍃 \●سینه ها گل بزنید❤️ \●وز ازسرشک بهـ🌹 /● بارگاه‌او پل‌بزنید😄 /●خودگفته که هروقت👌 \●‌گرفتـــــــــارشدید🍃 \●بر دامـــــ💕ـــــن من /●دست توسل بزنید😍 به وقتِ ساعت20💛 •°🎈°• @asheghaneh_halal
خودتان را از لحاظ علمـ📜 مجهز کنید. علم از جملہ چیزهایے ست کہ تا آخر عمربراے انسان مفید است.👌 اگر بر این علم،عمل خوبـ🍃 و ماندگارے مترتب شود، براے بعد از مرگـ☠ هم مفید خواهد بود.😌 درس خواندنـ📖... یڪ فریضہ ے اصلے براے شماست.☝️ (دام‌ظلہ) {🌹} @asheghaneh_halal
🌸🍃 🍃 #همسفرانه نڪندفڪرڪنے/°☝️°/ دردل من یادتو نیست/° ☹️°/ گوش ڪن نبض‌دلم/°😍°/ زمزمـه اش با تو یڪیست /°🙈°/ #همیشه‌درقلب‌منےحضرت‌یار😘 🍃 @asheghaneh_halal 🌸🍃
°🐝| #نےنے_شو |🐝° [😊] ببینَمـ با امتِـتاناتـون📚 تِـتال تَلـدین؟ مَبینمـ مشلوط پَشلوط بـِتینااا😌☝️ [😊] به ایشون میگن خاله ریـزه😍👌 قراره در آینده خانم معلم بشه😎 خیــلے هم سخت گیر هستن😉 استودیو نےنے شو؛ آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇 •🍼• @Asheghaneh_Halal