eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄🇮🇷
13.4هزار دنبال‌کننده
22.5هزار عکس
2.7هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . :_فکر کردم دیشب حرفامو واضح زدم، نیست؟؟ آب‌دهانم را قورت میدهم +:چـی؟ :_نیکی،خوشم نمیاد بهم میگی پسرعمو... +:خب آخه... :_چی میشه بازم تو رودربایستی قرار بگیری و قبول کنی که بهم بگی 'مسیح ' +:آخه پسرعمــ... مسیح کلافه با دست روی میز میزند و بلند میشود.. چشمانم را میبندم. ِ چیز خاصی که از من نمیخواهد، میخواهد ؟ تازه اگر اینطور پیش برود،ممکن است یکبار جلوی مامان و زنعمو، اشتباه کنم و همه‌ی نقشه‌ها،نقش بر آب شوند. از تصور این که بابا متوجه قرارداد من و مسیح و ازدواج صوریمان شود،تنم میلرزد. خدا آن روز را نیاورد.... چشمانم را که باز میکنم،سعی میکنم لبخند بزنم. پشت به من ایستاده و دستش را دور کمرش گذاشته. +:باشه.. باشه مسیح برمیگردد. با قشنگترین لبخندش نگاهم میکند. :_حالا شد...پسرعمو که میگی حس میکنم بازیگر این فیلمای زمان قاجاری‌ام.. شرم‌آگین لبخند میزنم. دوباره سرجایش مینشیند. :_حالا این صبحونه خوردن داره... و با اشتها،تکه‌ای نان تست برمیدارد و رویش خامه میمالد. ِ قوری را برمیدارم و فنجان خالی‌اش را پر میکنم . +:راستی دیروز قبل اینکه بیاین خونه، طلاخانم اجازه گرفت که امروز واسه نهار نیاد.. فنجانش را برمیدارد. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . :_دستت درد نکنه،پس واسه نهار چی بخرم؟ +:نمیخواد پسـ... هیچی نمیخواد،خودم آشپزی میکنم دیگه.. :_نیکی،نمیخوام زحمتت.. میان کللمش میدوم،کاری که متنفرم! +:نه بابا،من قبلا هم گفتم عاشق آشپزی‌ام... وقتی ازم نمیگیره که...من فکر کردم شما از دستپختم خوشت نمیاد که طلا رو آوردین.. میان ضمایر جمع و مفرد دست و پا میزنم.خودم هم نمیدانم چه بلایی سر دامنه‌ی لغاتم آمده! مسیح،دستپاچه میگوید :_من...من واقعا عاشق دستپختتم.. دلم هری میریزد. به سختی خودم را کنترل میکنم تا لبخند نزنم. مسیح در چشمانم خیره میشود. ِ چشم همان،برق گیر.. همان،نگاهِگیـــرا.. دلم میلرزد. شاید سخت باشد،اعتراف کردنش.. اما حالا تقریبا مطمئنم که درگیر این چشمها شده‌ام. با صدای بم و لحن مردانه‌اش ادامه میدهد :_من فقط نمیخواستم تو خسته بشی..نمیخوام کارای آشپزخونه،باعث بشه تو به درس و دانشگاهت نرسی.. آرامش تو و آسایشت،برای من مهمترین اولویت دنیاست،میفهمی ؟ لرزش تارهای صوتی‌اش،دلم را میهمان تکانه‌های پیاپی میکند. این جمللت،با این لحن و این صدا،برای تمام عمر کافیست که لالاییهای عاشقانه‌ی هرشبم باشد. حس میکنم خمار شده‌ام. انگار پلکهایم سنگین شده‌اند و روی هم افتاده‌اند. روی میز خم میشود و صورتش را جلو میآورد. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . :_اگه واقعا برای تو مشکلی نداشته باشه من و معده‌ام هردومون دلمون برا دستپختت تنگ شده. صاف مینشیند و لبخند قشنگش را میزند. به خدا قسم،اگر نقاش بودم،این چهره و این لبخند را ثبت میکردم. آب دهانم را قورت میدهم و بدون اینکه نشان بدهم که دلم لرزیده،میگویم +:نه..واقعا مشکلی ندار م... دیگر نمیتوانم چیزی بگویم.. میترسم،با یک کلمه حرفِ اضافی دست دلم را رو کنم.تا همینجا هم خیلی پیش رفته‌ام. سریع از جا بلند میشوم. میترسم. از گناه کردن میترسم.از نگاهِ حرام میترســم.. از وابسته‌شدن میترسم...از دلبستن میترســــــــم.... مسیح به پشتی صندلی تکیه میدهد. :_پس بگم از فردا طلاخانم نیاد دیگه...که زحمتمون افتاده گردن نیکی خانم! لبخند میزنم. میخواهم از پشت صندلی‌اش بگذرم که میگوید :_من تو شهرداری جلسه دارم خانم،واسه نهار نمیرسم بیام.. واسه شام هم بریم بیرون باهم،من شیرینی پروژه‌ی جدیدم رو بهت بدم و برمیگردد تا واکنشم را ببیند. +: شب که نمیشه.. :_چرا نمیشه؟؟ +:آخه واسه شام دعوتیم... مسیح بلند میشود و برابرم میایستد. مجبورم برای نگاه کردنش سرم را بلند کنم. :_عه،کجا؟ با ترس و شمرده شمرده میگویم +:خونه‌ی آقاآرش...پسرخاله‌ی شما... ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝
•𓆩𓆪• . . •• | •• 🎀✨️ °°پیامبر رحمت فرمود: به معنای "جدا شده " است! چون او و پیروانش، از آتش جهنم بُریده شده‌اند🪽°° ✨️🎀 . . Eitaa.com/Asheghaneh_Halal •𓆩𓆪•
🛵 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . 📨 اینو امشب حاجی واسم فرستاد؛ ╮همیشه وقتی یکی ازم میپرسید چند تا دوستم داری یه عدد بزرگ میگفتم؛ ولی وقتی تو ازم پرسیدی چند تا دوستم داری!؟ گفتم یکی! میدونی چرا!؟ چون قوی ترین و بزرگ ترین عددیه که میشناسم؛ دقت کردی که قشنگترین و عزیزترین چیزای دنیا یکین!؟ ماه یکیه؛ خورشید یکیه؛ زمین یکیه؛ خدا یکیه؛ مادر یکیه؛ پدر یکیه؛ تو هم یکی هستی!💚 وسعت عشق من به تو هم یکیه! پس اینو بدون از الان تا همیشه یکی دوستت دارم :)🌼♥🥺💍 ╭ °کپے!؟ _ تنها‌باذکرآیدےمنبع‌،موردرضایته☺️ . ⧉💌 ⧉🤫 . 𐚁 بفرماییدتودم‌در‌بده ╰─ @Asheghaneh_Halal 🛵 ⏝
🐹 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . √ ببعی میگه❓🐑 جوابش دندان شکن بود😍🐣 | | . 𐚁 گُردانِ زِرِهـِ پوشَکے ╰─ @asheghaneh_halal . 🐹 ⏝
9.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌙 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . √ بهشت میخواید، برید سراغ مادر.. 🧕 •✨بیانات حضرت آقا(حفظه الله) در دیدار اخیر در رابطه با مقام مادر❤️ . ⊰🇮🇷 ⊰❤️ ⊰#⃣ | | ⊰📲 بازنشر: ⊰🔖 𓈒 1559 𓈒 . 𐚁 شب‌نشینےبامقام‌معظم‌دلبرے ╰─ @asheghaneh_halal . 🌙 ⏝
صَــباح الخَیــر لعینیکّ ؛ التی هزمـت ثبات قلبی . "صبح بخیر بہ چَشمانَت ؛ که مقاومـت قلـبِ مَرا شڪـستـہ اَند"...💛 صبح بخیر 😍🫀 🍃🌸| @asheghaneh_halal
🐹 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . √ زیبایی اگه چهره بود😍🐣 | | . 𐚁 گُردانِ زِرِهـِ پوشَکے ╰─ @asheghaneh_halal . 🐹 ⏝
🧣 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . تا تو باشی چایِ‌ شعرم تازه‌دم با قندِ توست بی‌ تو اما طعمِ دنیا از دهان افتاده است...🐚 ‌ . 𓂃محفل‌مجردهاےایـتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🧣 ⏝
1.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•𓆩𓆪• . . •• | •• 🎀✨️ 💝 ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها و روز مادر مبارک🦋🌸 ✨️🎀 . . Eitaa.com/Asheghaneh_Halal •𓆩𓆪•