eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.2هزار دنبال‌کننده
21.4هزار عکس
2.2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
📱 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . هرجا که تو باشی دلم آنجا باشد...😌♥️✨ . 𐚁 مَنبَعِ‌اِستورےهاۍ‌عاشِقونه ╰─ @Asheghaneh_Halal . 📱 ⏝
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
📚 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_ششصدوهشتاد با صدای تالوت قرآن به خودم می آیم. سرم را بل
📚 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . زیرلب جواب سلام پیرمرد را می دهم. مسیح کنارم می نشیند. پیرمرد هم روبه رویمان:چی بخونم؟ به طرف مسیح برمی گردم. با غصه به اشک هایم خیره شده. :_یاسین... لطفا یاسین بخونین... صدای تلاوت محزون پیرمرد،در دمادم غروب در بهشت زهرا،بالای سر بابا می پیچد. دوباره خودم را بغل می گیرم. دلم برایت تنگ شده بابا! کاش می دانستم اینقدر زود خواهی رفت.... **** هوا تاریک شده که وارد خانه می شوم. مسیح هم پشت سرم. جلوی در؛عمووحید و مانی به استقبال و بدرقه ی مهمان ها ایستاده اند. زیرلب سلام می دهم و از کنارشان می گذرم. عمووحید دستم را می گیرد و مجبورم می کند بایستم. +:خوبی نیکی؟ لبخند که نه!لب هایم کش می آیند:خوبم... عمو با نگرانی نگاهم می کند. دسته گل های کوچک و بزرگ دورتادور سنگ فرش حیاط چیده شده اند. از کنارشان می گذرم و وارد خانه می شوم. خانه پر از مهمان است. مادرم در صدر مجلس کنار عمومحمود و زن عمو نشسته. پیراهنی ساده و مشکی پوشیده و روسریش مرتب روی موهایش نشسته. جلو می روم. گریه نمی کند،برخلاف من. زن عمو برایم جا باز می کند اما برابر مامان زانو می زنم. 🔖لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ¤📄به قلم: 𐚁 سِپُردن‌ِاِحساسات‌به‌ڪاغَذِسِپید ╰─ @Asheghaneh_Halal . 📚 ⏝
📚 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . دست هایش را بین دست هایم می گیرم. می دانم مهمان ها دارند نگاهم می کنند. نگاهی به چشم های مامان می اندازم. چشم های زیبای بی فروغش! سرم را روی زانویش می گذارم. اشک هایم دامن پیراهنش را خیس خواهند کرد؛مهم نیست! مهم این است که دیگر از دار دنیا؛من بعد از خدا مامان را دارم و او من را.. می دانم رفتارم متناسب با مجالس عزاداری رسمی نیست اما من هم دل دارم. دلی که تا مرز انفجار رسیده. :_مامان شب اول رو کنارش بودم... نذاشتم تنها بمونه. مامان خاک های دور و برش رو خودم صاف کردم.با همین دستام. سرم را بلند می کنم و دست هایم را نشانش می دهم. هنوز گریه نمی کند؛اما صورت من خیس خیس است. :_مامان صورتشو دیدی؟به خاطر عمل سرشو شکافته بودن... دیدی؟ ندیدی؟ من دقیق دیدم. از این بالای پیشونیش تا پس سرش جای بخیه بود... زن عمو کنارم می نشیند و با بی طاقتی دست دور گردنم می اندازد و گریه می کند. گوشه ی چشم های مامان چین افتاده اما هنوز مانده تا گریه کند. :_یادته مامان پای من که شکسته بود طاقت نداشت ببینه؟ من چجوری دیدمش؟من چرا طاقت آوردم؟ مامان ببین... دیگه بابا نیست...دیگه منم و خودت..دیگه بابا نیست... رفته....برای همیشه... دیدار به قیامت که میگن شنیدی؟ دیدار ما با بابا موکول شد به قیامت... قطره اشک اول مامان روی دستم می افتد. 🔖لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ¤📄به قلم: 𐚁 سِپُردن‌ِاِحساسات‌به‌ڪاغَذِسِپید ╰─ @Asheghaneh_Halal . 📚 ⏝
📚 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . با ناباوری نگاهش می کنم. قطرات دوم سوم سریع تر می ریزند. تمام شد! به هدفم رسیدم. اگر مامان اشک نمی ریخت،بدون شک دق می کرد. زن عمو مامان را بغل می کند و هر دو با صدای بلند گریه می کنند. بلند می شوم. برای گریه کردن مامان؛خودم را نابود کردم و قلبم را ویران.... به طرف اتاقم می روم. باید غسل مس میت کنم. بغل کردن و بوسیدن بابا،برای بار آخر *مسیح* یک هفته از مرگ عمو می گذرد. فردا مراسم هفتم عموست. این هفت روز با گریه های گاه و بی گاه نیکی گذشت. با غصه هایی که به قلبم هجوم می آورد و چاره ای برایش نداشتم. با رفت و آمد مدام مهمان ها. با گریه و گاهی سکوت زن عمو... با دوندگی های من و بیشتر مانی،برای برگزاری مرتب مجالس. و عجیب تر از همه با دورهمی های آخر شب نیکی و عمووحید؛و حضور من پشت در اتاق... با قصه ها و بهتر بگویم؛مرثیه خوانی های عمووحید و گریه های نیکی و صد البته من... حرف های عمووحید،دل سنگ مرا هم آب کرده. بغض هایم را شب ها پشت در اتاق نیکی با صدای دل نشین عمووحید خالی می کنم. اما حرف هایی که امشب می زند؛این صدای ضجه ی نیکی و دست من که از شدت غصه مشت شده،عجیب تر از هر شبی است. صدای گریه ی نیکی کم کم پایین می آید. صدای عمووحید هم قطع می شود.بلند می شوم و اشک هایم را پاک می کنم. 🔖لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ¤📄به قلم: 𐚁 سِپُردن‌ِاِحساسات‌به‌ڪاغَذِسِپید ╰─ @Asheghaneh_Halal . 📚 ⏝
📚 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . به انتظار عمو می ایستم. هر شب همین بساط است. عمو صبر می کند تا نیکی بخوابد و بعد از اتاق بیرون می آید. خیالم را با یک جمله ی "خوابید"راحت می کند و بی هیچ حرفی به طرف اتاق هایمان می رویم. اما امشب ماجرا متفاوت است. عمو بیرون می آید و آرام در اتاق را می بندد. :_خوابید... می خواهد برود که صدایش می زنم:عمو؟ بر می گردد. در تاریک روشن راه رو؛اشک هایش برق می زنند. +:عمو حرفایی که امشب گفتین؛دروغ بود دیگه,مگه نه؟ لبخند محوی روی لب هایش می نشیند. :_کدوم حرفا؟ سعی می کنم دست مشت شده ام را کنترل کنم. +:همین حرفایی که راجع این دختربچه ی سه ساله به نیکی می گفتین...همین شعرایی که خوندیدن.. لبخندش عمیق اما غمگین می شود :_کاش دروغ بود مسیح...کاش.... +:ولی آخه... چطور ممکنه؟این همه بی رحمی در حق یه خونواده...اصلا اون حرف هایی هم که راجع در و دیوار و اون خانم گفتین... حس می کنم انگشتانم داخل دستم فرو می روند. عمو دست روی شانه ام می گذارد :_میفهممت مسیح ولی همه ی اینا واقعیته...می خوای بیشتر راجعش بدونی؟ به شدت گردنم را می چرخانم +:نه نه اصلا.... می دونم به چی فکر می کنین... اما من فقط بغض خودمو این شبا پشت این در خالی کردم...به حرفایی که میزدین ربطی نداشت.. 🔖لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ¤📄به قلم: 𐚁 سِپُردن‌ِاِحساسات‌به‌ڪاغَذِسِپید ╰─ @Asheghaneh_Halal . 📚 ⏝
11.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌙 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ ╕⚙ مشکلاتِ اقتصاد ما ╛💸 وابستگی به دلاره . ⊰🇮🇷 ⊰❤️ ⊰#⃣ | ⊰📲 بازنشر: ⊰🔖 𓈒 1608 𓈒 𐚁 مَن‌مَدَدتَنهاطَلَب‌اَزذاتِ‌حِيدَرمےڪُنَم ╰─ @Asheghaneh_Halal . 🌙 ⏝
🌤 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . بـے بهانہ دوستت دارم نہ از روی اجـبار و بہ ناچار🙂 و نه از روی نیـاز یا عادت تو را شبـیہ خواب دل انگیز اول صبح شبیه خنڪای نسیم پاییز دوست دارم🍁 بے آنکہ بدانم چرا بی آنکه بدانے چقدر...💚 ‌ 𐚁 یِڪ‌صُبح‌مُعَطَّلِ‌سَلامَت‌ماندِه ╰─ @Asheghaneh_Halal . 🌤 ⏝
🤭 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . ⚠️همانطور که شما دوست ندارید همسرتان دائم سرش به گوشی و فضای باشد👀 ⬅️ او هم این را برای شما نمی‌پسندد‼️ ✅ پس بیشتر با باشید نه در فضای مجازی🖇🤌 ⧉💌 ⧉🤫 𐚁 تَنهاتویے‌ڪه‌مےڪِشےاَم‌سَمتِ‌زِندگے ╰─ @Asheghaneh_Halal . 🤭 ⏝
💍 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ حال خوب من💖 گره خورده به وجود ➰ ‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‎‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‌‎‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‎‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‌‎‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ⧉💌 ⧉🤫 𐚁 مُعادِله‌ۍ‌پیچیده‌ۍ‌دوست‌داشتَن ╰─ @Asheghaneh_Halal . 💍 ⏝
🍽 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . یڪے از ترفندهـای آشپـزی اینہ کہ ماکارونی رو در اولین دقیقه بهم بزنیـن تا تہ ماڪارونی ها بہ قابلمہ نچسبہ و بالای اونــا سـفت بمـونہ🍝 𐚁 مَجروح‌مےڪُنےونَمَڪ‌مے‌پَراڪَنے ╰─ @Asheghaneh_Halal . 🍽 ⏝
📿 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . 🌱 پيامبر خـدا صلی‌الله‌علیه‌وآله : 🔅﴿ هيچ جوانى نيست كه دنيا و خوشی‌هاى دنيا را به خاطر خدا رها كند و جوانی‌اش را در راه طاعت خدا به پيرى رساند، مگر اين كه خداوند پاداش هفتاد و دو صدّيق را به او عطا فرمايد.﴾🦋 ⇦ مکارم الأخلاق، ج۲، ص۳۷۳ 𐚁 قَشَنگ‌ترین‌نِعمت‌ِخُدابامَنه ╰─ @Asheghaneh_Halal . 📿 ⏝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👼🏻 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . 👦🏻👧🏻 یه بازی ساده ✓ برای تقویت هماهنگی ذهن و بدن ✓ افزایش مهارت دست‌ورزی 𐚁 فارِغ‌اَزهَرچه‌به‌گَهواره‌ۍلالایۍتو ╰─ @Asheghaneh_Halal . 👼🏻 ⏝