eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄🇮🇷
13.3هزار دنبال‌کننده
22.7هزار عکس
2.7هزار ویدیو
87 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄🇮🇷
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت‌نو‌دوهفتم ] ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ _ سارگل مامان یه جا بشین دیگه با لبخند به آراگل نگاه کردم ؛ به پیشنهاد فاطمه عصر اواخر مرداد ماه را مهمان جمشیدیه شده بودیم، نورا را هم دعوت کرده بودم و آراگل همراه دوقلو های شیطانش آمده بود سوغاتی ها را همراه خود آورده بودم برای نورا و فاطمه گردنبند و چادر رنگی گرفته بودم و برای آراگل روسری قواره بلند همراه تسبیح و برای دوقلو هایش عروسک و ماشین گرفته بودم . فاطمه با شیطنت رو به نورا کرد : نورا این چادر رنگی رو مخصوص گرفته برا روز خواستگاریت ها نورا نگاهی به من کرد من هم با خنده شانه بالا انداختم و فاطمه ادامه داد : آخه تو رو خدا رنگش رو نگا آراگل بازوی فاطمه را کشید : این بچه داره خجالت میکشه تو باز ادامه بده صدای خنده همه مان بلند شد سارگل دوباره هجوم آورد سمت نقل های طعم دار و رنگی آراگل کلافه سری تکان داد : دختر بسه، دندون هات خراب میشه و سارگل با شیطنت نچ بلند بالایی گفت نورا با چشمانی پر برق نگاهی به سارگل کرد ، حق هم داشت با آن پیرهن گلبهی رنگ و گل سرش شبیه عروسک شده بود _ هر وقت از شیطنت های سر به فلک کشیده اش شکایت میکنم ، همه میگن عین بچگی های خودته ، برا همین ترجیح میدم سکوت کنم دوباره با لبخند نگاهش کردم : مگه آقای دکتر بچه آرومی بودن ؟! _ وای دست رو دلم نزار ، این آراد از همون بدو تولد با جذبه و منطقی بود ! فاطمه دستش را روی دهانش گذاشت: خدا نکشتت آراگل آراگل شیطنت آمیز گفت : بلند بگو آمین ! ولی نه جدی بگم ، کلا آراد از اول آروم بود ، من یه جا بند نبودم و نیستم همچنان نگاهی به چشمان عسلی مملو از انرژی اش کردم : خوبه اینجوری فاطمه همان طور که با کیک های خاله پزی که نورا آورده بود ور می رفت گفت : راستی آراگل قضیه جنوب چیشد ؟! بهار چطوره ؟! آراگل نمایشی حالت زاری گرفت : هیییی چی بگم ، جنوب که فکر نکنم به این زودی ها جور بشه آخرشم میدونم سر این جنوب من و آراد قراره بزنیم همو بکشیم بهار هم وای وای ، یعنی امید خلمون کرده حالا خوبه بچه دومشونه فک کنم تا سه سالگی بچه دیگه به هیچ خریدی نیاز نداره از اون ورم چپ میره راست میاد میگه پس کی قراره به دنیا بیاد ؟! یعنی دلم میخواد بگیرم با همین دست هام خفش کنم [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal