عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_دویست_وهشتاد_ونه •فصل بیست و نهم• چند روزی را که بین دو امتحانش تعطیل
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_دویست_ونود
به نظر نمی آمد در وضع مناسبی باشد چرا که رفتارش نشان میداد موقتاً کینه های قدیمی را فراموش کرده. شاید برای همین شروین هم لحنش را تغییر داد.
- نه. اگر کار مهمی دارید بهشون زنگ بزنم؟
دختر مشتاقانه استقبال کرد:
- واقعاً؟ اگر این کار رو بکنید کمک بزرگی کردید
شروین گوشی اش را درآورد و تماس گرفت. وقتی صحبتش تمام شد گفت:
- می گن نیم ساعت دیگه احتمالاً برسن. حدود 11
دختر که دید ماندنش فایده ندارد مأیوسانه گفت:
-11؟ خیلی دیره. امتحان شروع میشه. خیلی ممنون. لطف کردید
و خواست برود که شروین با دیدن برگه هایی که دستش بودگفت:
-سوال درسی دارید؟
دختر با تعجب گفت:
-چی؟
شروین به برگه ها اشاره کرد. دختر که تازه متوجه شده بود گفت:
-آها! بله. دیروز هم استاد نیومدن. از دوست هام هم کسی نتونست حل کنه
- معلومه خیلی درس خونید که همیشه سوال دارید!
نرگس لبخندی زورکی زد. شروین مردد بود که حرفش را بزند یا نه برای همین با صدایی آرام گفت:
-می خواید بدید من یه نگاهی بهشون بندازم؟
دختر هم مردد بود.
- آخه ....
شروین که به نظر می رسید نرم تر شده گفت:
-نترسید. نمی خوام جواب اشتباه بدم
دختر هم لبخند زد و برگه ها را داد.
- فکر کنم بتونم یه چند تائیش رو حل کنم. البته به شرطی که اگر غلط بود بعداً طلبکار من نشید
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒