eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.9هزار دنبال‌کننده
20.4هزار عکس
1.9هزار ویدیو
82 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍒 💚 - ماجرا جالب شد! - راحله شاگرد من بود. همیشه باهم مشکل داشتیم. یه بار به خاطر 25 صدم درسش رو پاس نکردم. به خاطر این اتفاق یک ترم درسش دیرتر تموم شد اما حاضر نشد التماس کنه. من آدم مغروری بودم و انتظار داشتم همه بهم احترام بذارن حتی اگر اشتباه کنم!! اونم حاضر نبود فقط به خاطراینکه استادشم حرفم روقبول کنه. بعدها بهم گفت که چون اخلاقم رو میشناخته حاضر نشده بیاد - و تغییر احساسات از کجا شروع شد؟ -دنیا عوضی میشه. بعضی چیزا اونقدر آروم اتفاق می افته که خودت هم متوجه نمیشی. خود تو! چی شد یهو از اون حالت خروس جنگی در اومدی؟ -نمی دونم! شاید به خاطر موقعیت! - می بینی؟ آدمها تجربه مشترک زیادی دارن - خب این دلیل نمی شه که من بخوام باهاش ازدواج کنم شاهرخ در اتاق را باز کرد. - می دونم و لبخند معنا داری زد. وقتی پشت میز قرار گرفت پرسید -خب؟ کتاب رو خوندی؟ -آره. جالب بود - همین؟ - از این داستان ها زیاده. قفسه های کتاب فروشی پره از این مدل قصه ها - اما این یه داستان نیست. یه زندگی واقعیه - آره. راستش اول از دستت ناراحت شدم فکر کردم برداشتی داستان زندگی منو نوشتی اما بعد که سال چاپش رو دیدم فهمیدم اشتباه کردم - زندگی تو؟ -آره. البته یه کم فرق داره. مثلاً طرف پولدار نیست یا یه سری جزئیات دیگه. اما اصل مطلب یکیه. شخصیت اصلیش با من تشابه فکری زیاده داره - اما تو که گفتی بین شما هیچ شباهتی نیست؟ - بین ما؟ منظورت چیه؟ - معلومه کتاب رو دقیق نخوندی بہ قلــم🖊: ز.جامعے(میم.مشــڪات) ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃🍒