eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
13.2هزار دنبال‌کننده
22.8هزار عکس
2.8هزار ویدیو
87 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
•𓆩⚜𓆪• . . •• •• محمد علی گفت: اگه فقط سخنرانی تنها کافی بود همون سال 42 انقلاب پیروز می شد نه این که هنوز بعد 15 سال به جایی نرسیده برای این که بحث احمد و محمد علی را تمام کنم گفتم: خیلی خوب بسه ... بیایین بریم تو سرده احمد به سمتم چرخید و گفت: من دیگه باید برم با نگرانی پرسیدم: کجا میخوای بری؟ شب کجا میخوای بمونی؟ _میرم اتاق مون دیگه ... مگه غیر از اونجا جای دیگه ای دارم برم؟ _ولی دیگه نمیشه بری اونجا ممکنه برات درد سر بشه یا خدایی نکرده گیر بیفتی _چرا؟ مگه چی شده؟ تمام آن چه را که حاج خانم گفته بود برایش تعریف کردم. احمد دست به ریش کوتاهش کشید و گفت: ای بابا ... فقط همینو کم داشتم محمد علی پرسید: حالا میخوای چه کار کنی؟ احمد به دیوار پشت سرش تکیه داد کمی فکر کرد و گفت: وسایل مون رو که نمیشه همون طوری ول کنیم باید اتاقو خالی کنیم تحویل بدیم رو به من کرد و گفت: تو نگران نباش من میرم وسایل مون رو جمع می کنم فردا یه فکری برای یه جای جدید می کنم محمد علی گفت: داداش میخوای خودت نرو ... من میرم براتون وسایل تون رو جمع می کنم احمد تکیه اش را از دیوار گرفت سر تکان داد و گفت: دستت درد نکنه ولی نه کار تو نیست خودم باید باشم مکثی کرد و بعد گفت: فقط اگه زحمتی نیست برو موتورت رو بیار با هم بریم تو وسایل رو بیار این جا من که جایی ندارم فعلا وسایل رو اونجا ببرم محمد علی گفت: باشه پس صبر کن برم لباس بپوشم موتورو آتیش کنم بریم محمد علی به سمت خانه رفت که دست احمد را گرفتم و گفتم: کاش میومدی دو دقیقه می نشستی یه چایی می خوردی گرم می شدی احمد دستم را فشرد و گفت: قربونت برم می بینی که وقتش نیست با صدای باز شدن در هر دو ترسیده نگاه به سمت در دوختیم 🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید نورعلی شوشتری صلوات🇮🇷 ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174 . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩⚜𓆪•