eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.1هزار دنبال‌کننده
21.5هزار عکس
2.3هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
•𓆩⚜𓆪• . . •• #عشقینه •• #رمان_ضحی #قسمت_صدوهفتم جامعیت قانونی یعنی در نظر گرفتن همه شرایط و همه ن
•𓆩⚜𓆪• . . •• •• همونطور که در انتظار جوش آمدن آب چای ساز ایستاده بودم جواب دادم: _اولاً درباره برتری مردها بر زنها به واژه‌ای که به کار میبره دقت کن قوامون به معنای نیرومندی خوب معلومه مردها هم نیرومندتر از زنها هستند هم مایه نیرومندی زنها یعنی تکیه گاه هستن خب هستن دیگه یه مرد تکیه گاه همسرشه یه پدر تکیه گاه دخترشه یه برادر تکیه گاه خواهرشه حتی ترجمه اش رو اگر نگاه کنی میگه نگهبان زنها یعنی وظیفه حراست و امنیت زن ها بر عهده اونهاست و بعد هم میگه برتری هایی که بعضی نسبت به بعضی دارن نمیگه مردان نسبت به زنان چون هر دو نسبت به هم برتری هایی دارن اما در مورد کتک زدن زنها اولا داره میگه در مقابل نشوز به معنای ناسازگاری نه برای زور گفتن اما این حکم فرمایشی و صرفا بازدارنده ست چون اگر بری روایات مربوط بهش رو ببینی خودت خنده ت میگیره یکی از کیفیت این مسئله از پیغمبر سوال کرد ایشون فرمود مثل زدن برگ ریحان یعنی گلبرگ با چوب مسواک به طوری که برگ گل پاره نشه! چوب مسواک به ضخامت یه بند انگشته! خنده داره در حد یه هول دادنه! تو اینطور تصور کن که برای یه هول دادنم خدا باید اجازه میداد وگرنه همون کارم نمیتونستن بکنن! تازه همونم فقط برای خانمهایی که غیر قابل کنترل ان! درباره اجازه گرفتن هم بگم هر فضایی به یک مدیریت کلان احتیاج داره خانواده هم از این قاعده مستثنا نیست همین خانومی که نسبت به اجازه از شوهرش اعتراض داره توی فضای کاری از رئیسش اجازه بگیره بهش بر نمیخوره ولی توی زندگی چرا _ خب چرا مرد باید مدیر باشه سینی چای رو روی میز گذاشتم و نشستم: _ مدیریت مطلقا با آقایون نیست تقسیم وظایف شده مرد نگاه کلی نگر و محاسباتی داره برای مدیریت کلان خانواده و امور بیرونی مناسبتره و مدیریت داخلی و مسائل تربیتی هم مربوط به خانمها میشه خدا بدون در نظر گرفتن هیچ تعصبی به کارایی ها نگاه میکنه و تقسیم وظایف میکنه اینکه یکی توی یک حوزه رئیس باشه نشانه بی ارزشی بقیه نیست اون آدم برای این منصب مناسبتره دلیل نمیشه در تمام شئون زندگی برتری داشته باشه تصور کن یکی تو پروژه برنامه نویسی رئیس توئه دلیل میشه حتما آدم بهتر و با شخصیت تری نسبت به تو باشه؟ وقتی یک نفر صفرتاصد مسئولیت اقتصادی و امنیتی خانواده رو به عهده داره امور مدیریتی کلان هم باید بهش واگذار بشه که بتونه از عهده مسئولیتش بربیاد ضمنا یه چیز دیگه هم هست زنها بر مردها یک کنترل باطنی دارن این کنترل ظاهری میاد که تعادل رو برقرار کنه _ یعنی چی _ یعنی زن ها با امکاناتی که خدا بهشون داده و با علاقه و وابستگی که همیشه از جانب مرد به زن بیشتره میتونن با یک قدرت پنهان حرف شون رو پیش ببرن خب لازمه یک کنترل آشکاری از سوی مرد به زن وجود داشته باشه که این تناسب برقرار بشه و توازن قدرت به هم نخوره کمی از چای خوردم و نگاهیدبه دفترم انداختم: آیه ۳۶ در یک کلام تجلی اخلاقه کسی نمیتونه منکر این بشه که اسلام به عنوان دین اخلاق رو ستوده بیشتر از همه ادیان و همه تفکر ها به گواه مستندات اما چرا بعضی ها چاره اندیشی اسلام در مواقع خاص رو جای خشونت جا می زنن و چشمشون رو روی این همه آموزه‌های اخلاقی می بندن؟ کتایون_ مهم نتیجه است که داریم میبینیم پیغمبر شما بعد از رفتنش از خودش چی به جا گذاشت؟ جنگ و غارت! _قبلا هم گفتم بعد از پیامبر فتوحاتی که صورت گرفت هیچ کدوم چندان اخلاقی و اسلامی نبود* خصوصا در دوره بنی امیه به بعد و بنی عباس که خلافت اسلامی تبدیل به اپراطوری شد اما این برمبنای آموزه های اسلام نبود و حقیقت اسلام مقابل این پدیده قیام کرد و بعدا میگم این اتفاق چطور افتاد اما این میراث پیامبر ما نیست! . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩⚜𓆪•
•𓆩⚜𓆪• . . •• •• دقایقی تنها بودم که بالاخره در اتاق باز شد و احمد با سینی چای و شیرینی همراه لبخند شیرینی که بر لب داشت و از نظر من در آن لحظه ترسناک می آمد وارد اتاق شد. با خنده حالم را پرسید. سر به زیر انداختم و جوابی ندادم. احمد کنارم نشست و پرسید: عروسکم چشه؟ نارحتی؟ از من خجالت می کشی؟ جوابی ندادم و برای رفع اضطرابم دست هایم را در هم گره زدم. احمد بعد از مکث کوتاهی پرسید: نکنه دلتنگی؟ می دانستم منتظر جواب خیره ام شده است اما سر بالا نیاوردم و جواب ندادم. احمد از کنارم برخاست و به سمت جالباسی رفت. کتش را آویزان کرد. در حالی که دکمه های پیراهنش را باز می کرد با شیطنت پرسید: حالا چی کار کنیم؟ با این که هوا گرم بود اما عرق سردی بدنم را پوشانده بود. دست هایم یخ زده بود و قلبم به شدت می تپید. نور کم اتاق هم انگار بیشتر مرا دچار اضطراب می کرد. احمد پیراهن و شلوارش را در آورد و با زیر پوش و بیژامه روبرویم نشست. دست های یخ زده ام را در دست گرفت و پرسید: چرا یخ کردی تو این گرما؟ دست هایم را میان دست های گرمش قفل کرد و سر انگشتانم را بوسید. به صورتم خیره شد و گفت: دلم خیلی برات تنگ شده بود. دو هفته ای میشه درست و حسابی ندیدمت. روی موهایم دست کشید و با عشق به صورتم چشم دوخت و بعد از دقیقه ای که فقط در سکوت خیره ام بود گفت: تو یکی از زیباترین آفریده های خدایی خیلی دوست دارم و خیلی خوشحالم که از این به بعد روزها و شبهام در کنار تو و نفس به نفس تو سپری میشه. در حالی که هنوز دست هایم میان دست هایش قفل بود ادامه داد: امیدوارم ازم ناراحت نشی و منو ببخشی. هر چند خودت خیلی قشنگی ولی با این حال امشب تو خیلی خوشگل شدی و توی این لباس مثل فرشته مثل یه پرنسس خودنمایی می کنی. از حرفش ناخودآگاه لب هایم به لبخند کش آمد. احمد ادامه داد: من از نگاه به تو سیر نمیشم، سرمست میشم. دلم میخواد هر چه زودتر وجودم با وجودت یکی بشه ولی ... عزیزم منو ببخش امشب نمیشه ... از حرفش جا خوردم. به صورتم دست کشید و ادامه داد: راستش هم با حرفای زن داداش به هم ریختم هم جدای از اون امشب برای زفاف مناسب نیست. با حرفش انگار گرما دوباره به دستانم برکشت. انگار دوباره جان گرفتم. ترسم از بین رفت. احمد که منتظر بود من کلامی بگویم گفت: ولی اگه تو بخوای این اتفاق امشب بیفته من حرفی ندارم. زبانم را که در دهانم قفل شده بود به سختی چرخاندم و گفتم: نه اصراری ندارم. احمد جلو آمد. پیشانی ام را بوسید و گفت: پس بیا کمکت کنم لباست رو در بیاری. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174 . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩⚜𓆪•