عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_صدو_نود_ویک - ها؟ شاهرخ به استکان اشاره کرد. شروین نیشخندی زد و دست کش
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_صدو_نود_ودو
- سلام، ممنون، چه کمکی ازم برمی آد؟
-دکتر موسوی هستن؟
- بله ولی الان مشغول معاینه هستن
- چقدر طول می کشه؟
- دیگه کم کم تموم میشه. منتظر باشید
شاهرخ تشکر کرد. شروین که کنارش ایستاده بود پرسید:
- موسوی کیه؟
قبل از اینکه شاهرخ جواب دهد صدائی آمد:
- سلام بر ریاضی دان بزرگ، استاد مهدوی!
شاهرخ با شنیدن صدا نیشش باز شد. برگشت.
- علیک سلامسینوهه طبیب
همدیگر را در آغوش کشیدند. شروین رفت نزدیک:
- دو هفته ای هست نیومدی
- متأسفم، سرم شلوغ بود
- بچه ها خیلی دلتنگ شدن
- امروز اومدم، با دست پر!
شاهرخ این را گفت و کیف را نشانش داد. شروین بدون اینکه حرفی بزند تماشا می کرد. دکتر نگاهی به شروین که با کنجکاوی به حرفهایشان گوش می داد انداخت و گفت:
- کاری داشتید؟
شاهرخ دستش را روی شانه شروین گذاشت و گفت:
- این شروینه! دوست من
و رو به شروین دکتر را معرفی کرد.
- اینم دکتر موسوی. دکتر سیدعلی موسوی
علی دستش را دراز کرد.
- ببخشید نشناختم
و از شاهرخ پرسید:
- عضو جدیده؟
شاهرخ ابرویی بالا برد:
- شاید!
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒