عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_صد_وسی_وپنج -می دونستم می بری - اینجا دیگه شده مهدکودک. هر کی از راه می
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_صد_وسی_وشش
- اگه راست می گی و شانسی نبوده دوباره بازی کن
- واقعاً که پوستت کلفته. اون دفعه کنف شدی بس نبود؟
آرش توپید:
-خیلی زبونت دراز شده. حیف که استادت اینجاست وگرنه حالت رو می گرفتم
شاهرخ گفت:
-من مزاحم شما نمی شم
شروین به شاهرخ گفت:
-عرضه این چیزا رو نداره. داره خالی می بنده
آرش عصبانی گفت:
- من خالی می بندم؟
و به طرف شروین حمله ور شد. یکدفعه شاهرخ جلوی شروین ایستاد و آرش مجبور شد بایستد. همه تعجب کردند. شاهرخ گفت:
-بهتره بازی کنید. نیازی به زدن و کوبیدن همدیگه نیست
- اما اون تقلب می کنه
- جلو این همه آدم نمیشه تقلب کرد. خودت هم می دونی
بابک هم ساکت نماند:
-هرچند قبلاً بازی کردید ولی پیشنهاد خوبیه. سر 500تومن
شاهرخ جواب داد:
- بدون پول هم میشه خوب بازی کرد
بابک نگاهی به شروین کرد و رو به شاهرخ گفت:
-اینجا رسم همینه. بازی بدون پول رسمیت نداره
- پس شروین بازی نمی کنه
آرش با تمسخر گفت:
-این دیگه چه شاسکولیه
شروین داد زد:
- عوضی! مواظب حرف زدنت باش
- توهم مواظب این رفیق پاستوریزت باش! فکر کرده اینجا مهدکودکه؟
و بعد ادای شاهرخ را درآورد:
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒