عاشقانه های حلال C᭄🇮🇷
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_صد_وسیزده شروین خندید و سری تکان داد و شاهرخ دست از مسخره بازی برداشت. ب
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_صد_وچهارده
شاهرخ این را گفت و دستش را دراز کرد. شروین هم دستش را گرفت و برخلاف همیشه لبخندی واقعی زد.
شروین رفت و شاهرخ با نگاهش او را تا سر پیچ کوچه همراهی کرد.
•فصل یازده•
- می خوام بیارمش باشگاه!
- جداً؟ خب حالا نصفه اولش رو بگو
- شاهرخ، می خوام بیارش بیلیارد
- استادِ؟ شوخی می کنی
- اصلاً
- واقعاً دیوانه ای. یه نگاه به قیافش بنداز. می خوای همه دستت بندازن؟ می دونی آرش چه کار می کنه؟
-مگه قراره هر کاری آرش خوشش میاد بکنم؟ من راست هم برم باز بهانه داره
- نه بابا. درس های استاد مهدویه؟ خیلی دم پرش می چرخی، خبریه؟
- به حرفهام گوش میده و تنها کسی که به جیبم نگاه نمی کنه
- به مسئله حل کردنت نگاه می کنه، ساده ای بابا
شروین لبخند زد ولی جواب نداد. ماشین را پارک کرد.
- برو پائین، برو پائین. کلاسمون دیر شد
- انصراف دادن واحد پاس کردن هم داره؟ به درس علاقه مند شدید
- جلوتر از زمان حرکت نکن
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒