eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.6هزار دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_صد_و_نودو_هشت ♡﷽♡ _میدو... _نه...نمیدونه پوفی کشید و گفت:آدرس خونتونو
🎀🍃 🍃 ♥️ ♡﷽♡ اما مردونگی به خرج داد و یه آدم غرق تو کثافتو کشوند بیرون ... منو با خدام آشتی داد و حالا شدم شیوا!شیوایی که هنوز خطا و اشتباه میکنه اما دیگه مثل گذشته نیست...از خدای بالا سرش میترسه!با خداش درد و دل میکنه! گله هم میکنه...شیوایی که حالا آبرو داره..مال حلال میخوره و مادرش برای عاقبت به خیریش دعا میکنه! شیوایی که... شیوا داشت میگفت اما مهران دیگر چیزی نمیشنید! انتظار خیلی چیزها را داشت که بشنود اما این را...نه و می اندیشید چند مثل شیوا در زندگی ابوذر هستند!البته خبر نداشت بعد از آن شب دیگر ابوذر دست به چنین کاری نزد من باب همان دست ودل لرزیده من باب همان توجه به وسوسه های شیطان ومن بابا همان پایی که داشت میرفت بلغزد! بافت قهوه ای رنگش را بیشتر به خودش پیچید و به آسمان خیره شد. حمید کنارش ایستاد و خیره نگاهش کرد.بالاخره باید از دلیل این انقلاب دو روزه ی حال همسرش سر در می آورد. آرام در آغوشش گرفت و گفت:چی شده عزیزم؟ چی باعث شده اینطور تو خودت بری؟ اشکی از چشمهای حورا چکید.سرش را بیشتر به سینه ی مردش تکیه داد و گفت:تو میدونستی حمید؟ حمید سوالی پرسید:چی رو؟ حورا بغض تلخش را فرو خورد و گفت:میدونستی آیه...آیه ی منه؟ حمید سکوت کرد.فکر میکرد تنها حدس و گمان باشد اما واقعا داستان جدی تر از این حرفها بود. تنها گفت:منم حدس میزدم...از روی شباهت ها...اسم فامیلی...و اون چشمهای میشی! حورا دردمندانه نالید:حالا چیکار کنم حمید؟چیکار کنم؟ اون یه زن دیگه رو صدا میزنه مادر...من برم چی رو بهش بگم؟چی رو توجیح کنم؟ حمید محکم تر او را در آغوشش فشرد و گفت:آیه دختر فهیمیه!درکت میکنه... _من میترسم حتی ندونه که مادرش همسر پدرش نیست! بہ قلم🖊 " ۲ "✨ ☺️ هرشب از ڪانال😌👇 🍃 @asheghaneh_halal 🎀🍃