عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_صد_و_سه ♡﷽♡ _یکم ... آغوشش را باز کرد و گفت: میشه بغلش کنم؟ نورا با لبخ
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_صد_و_چهار
♡﷽♡
آیه متعجب تر از قبل میپرسد: پس مادرش کجاست؟
نورا تلخندی زد و گفت: فوت کرده سر به دنیا آوردن امیرعلی ...
آیه نا خودآگاه آخی میگوید و خیره به چشم های معصوم کوچک امیر علی میگوید: ای جانم... این
کوچولو الان بیشتر از همه به مادرش و بوی آرامش بخش اون نیاز داره
نورا نفسش را بیرون میدهد و میگوید: چی بگم منم تو حکمت خدا موندم!
شربت گویا روی کوچک در آغوش آیه تاثیر گذاشته بود که آرام شده بود و به خواب فرو رفته
بود....
نورا آرام او را از آغوش آیه جدا میکند و میگوید: خدا خیرت بده آیه جان هم خودش اذیت میشد
هم ما!
آیه لبخندی زد و خواست چیزی بگوید که در اتاق زهرا باز شد و اول زهرا بعد ابوذر بیرون آمدند!
آیه خیره به لبخند ابوذر لبخندی زد و زیر لب الهی شکری گفت...او جنس لبخند های برادرش را
خوب میشناخت...
میدانست بعد از امشب هرچه هست تشریفات و است خوشحال بود به همین زودی دختری مثل
زهرا میشد عروس زنی مثل پریناز!
در و تخته جور که میگویند همین است!
آیات فصل هفتم
_مهندس و کارگر آلمانی چه میداند هیات امام حسین و بیمه ی ابولفضل و بیمه ی جون و دست با
وضو یعنی چه؟ ماشین ها را صفرمیفرستم پیش درویش مکانیک تا پیچششان را باز کند و دوباره
با وضو ببندد
با نفس حقش سفت کند پیچها را از سر... ازکارخانه آلمانی اش بپرسی هیچ خاصیتی ندارد اما
وسط جاده و بیابان بچه های گاراژ قیدار خاصیتش را بخواهند یا نخواهند میفهمند اتول هم باید موتورش (صدای هو علی مدد) بدهد و چرخش به عشق بچرخد، گرفتی؟
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃
عاشقانه های حلال C᭄
💐•• #عشقینه #سجاده_صبر💚 #قسمت_صد_و_سه دیگه به نظرش اون کشتی زشت و کثیف نمی اومد، به نظرش خیلی هم ق
💐••
#عشقینه
#سجاده_صبر💚
#قسمت_صد_و_چهار
و پروردگار فرشتگان مقرب و پیمبران و مرسلین
....
اَللّـهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانََا الاِْمامَ الْْهادِیَ الْمَهْدِیَّ الْقائِمَ بِاَمْرِکَ
خدایا برسان به مولاى ما آن امام راهنماى راه یافته و قیام کننده به فرمان تو صلوات الله علیه و علی ابائه الطاهرین عن جمیع المومنین و المومنات که درودهاى خدا بر او و پدران پاکش باد از طرف همه مردان و زنان با ایمان ...
اَللّـهُمَّ اِنّیّ اجَُدِّدُ لَهُ فی صَبیحَةِ یَوْْمی هذا وَ ما عِشتُْ مِنْ اَیّاّمی عَهدْاً وَ عَقْداً
خدایا من تازه مى کنم در بامداد این روز و هر چه زندگى کنم از روزهاى دیگر عهدو پیمان
وَ بَیعَْةً لَهُ فی عُنُُقی ، لا احَُولُ عَنْْها وَ لا اَزُولُ اَبَداً
عهدو پیمان و بیعتى براى آن حضرت در گردنم که هرگز از آن سرنه پیچم و دست نکشم هرگز ،
اَللّـهُمَّ اجعَْلْْنی منِْ اَنْصارِهِ وَ اَعْوانِهِ وَ الذاّبّینَ عَنْهُ وَ الْمُسارِعینَ اِلَیْهِ فی قَضاءِ حَوائِجِهِ
خدایا قرار ده مرا از یاران و کمک کارانش و دفاع کنندگان از او و شتابندگان بسوى او در برآوردن خواسته هایش و انجام دستورات
وَ الْمُمْتَثِلینَ لاَِوامِرِهِ وَ الُْمحامینَ عَنْهُ ، وَ السّابِقینَ اِِلى اِرادَتِهِ وَ الْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ
و اوامرش و مدافعین از آن حضرت و پیشى گیرندگان بسوى خواسته اش و شهادت یافتگان پیش رویش
سلام آرومی کرد که فاطمه روش رو برگردوند و با چشمهایی اشک بار لبخند زنان جواب داد:
-سلام، ببخشید صداش خیلی بلند بود؟ بیدارت کردیم؟ بذار کمش کنم
سهیل لبخندی زد و گفت: نه نمی خواد، بذار بخونه، صداش به آدم آرامش میده.
#ڪپےبدونذڪرناممنبع
#شرعــاحراماست☺️👌
•• @asheghaneh_halal ••
💐••