°🐝| #نےنے_شو |🐝°
[😍] من میتـامـ
بَـختے بُـدُلـگـ تـودمـ😌
فـوفـتالیسـ⚽️ـتـ بـِـسَــمـ
ایــ🇮🇷ـلان همیته گهلمانه😎
استودیو نےنے شو؛
آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇
°🍼° @Asheghaneh_halal
°🎯| #غربالگرے |🎯°
#خوشبختی_پوچ(1)
زنـدگے در غــرب سرابے
بیـش نـیست❌❌
آمــارهایے ڪه تحــلیل گــران
غـربے در ڪتابهای خود منتشر ڪرده اند به روشنے گـویای رشــد اسفـبار
افســردگے در جــوامع مـدرن است...
میـزان افــسردگے در آمـریڪا☝️
#دنبال_خوشبختی_در_غرب_گشتن_نبود.
#نگرد_نیست❌❌❌
منبع📥
کتاب سراب غرب☝️
فــــرنگـ بــدون سانســـــور👇
📡| @Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_چهل_وچهار ♡﷽♡ مامان عمه کنارم مینشیند سر خوش میگویم:تو رو اذیت نکنم کے
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_چهل_وپنج
♡﷽♡
با خستگے میخندم!!خدا کند سق سیاهم بگذارد...چشمهایم را روے هم میگذارم ..من خواب میخواهم!خواب...
صداے آلارم گوشے از خواب پراندم...سریع خاموشش کردم مبادا مامان عمه از خواب بیدار
شود...درست نمیدانستم چه ساعتے بود ولے هوا گرگ و میش بود نگاهے به ساعت انداختم 4 صبح! او خداے من ...
کسل به سمت آشپزخانه رفتم که دیدم مامان عمه هم بیدار شده
شرمنده گفتم:آخ ببخش آلارم گوشے بیدارت کرد؟
خمیازه کشان سرے به نشانه تایید تکان داد و گفت: اولا آلارم نه و زنگ هشدار بیدار باش بعدشم باید بیدار میشدم امروز خیلے کار دارم...
میخندم...ساعت چهار صبح هم دست از حساسیت هایش برنمیداشت
از این واژهاے اجنبے بدش مے آمد
نمازم را میخوانم و میز صبحانه را میچینم چه اشکال دارد یکبار من براے عقیله ام سنگ تمام بگذارم؟
میز صبحانه را که میبیند این مثل مادر تمام عمرم سوت بلندے میکشد و میگوید: ناپرهیزے کردے سر صبحے خبریه؟
فنجانش را تا نیمه چاے میریزم و بعد ریز میخندم و میگویم:خبر خاصے نیست خواستم یکم متفاوت عمل کنیم!!متفاوت بودن مده عقیله جون
نان سنگک فریز شده کم کم در تستر داغ میشود و من ساعت پنج و ربع صبح را از نظر میگذرانم
اگر تا نیم ساعت دیگر سوار اتوبوس شوم میتوانم یک پیاده روے بیست دقیقه اے داشته باشم ...
پس تند تر لقمه هایم را میجوم و به این فکر میکنم این پیاده روے ارزش نوش جان کردن این لقمه هاے هول هولے با چاشنے چشم غره هاے مامان عمه را دارد.
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_چهل_وپنج ♡﷽♡ با خستگے میخندم!!خدا کند سق سیاهم بگذارد...چشمهایم را روے
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_چهل_وشش
♡﷽♡
الهے شکرے میگویم و طبق معمول سریع حاضر میشوم مامان عمه سرے به تاسف تکان میدهد و میگوید :عین بچه هایے آیه قشنگ میشه فهمید چے تو سرته!
میخندم و گونه هایش را محکم میبوسم:
_مامان عمه جون امروز شاید یکم دیر برگردم احتمال میدم این ابوذر بازم پا پیچم شه و مجبورشم باهاش برم جایی نگران نشو میخواے برو خونه بابا اینا تا من و ابوذر بیایم
لقمه اش را قورت میدهد و میگوید:اتفاقا با پریناز هم کار دارم آره شب بیا همونجا
راه خانه تا بیمارستان را خیلے دوست داشتم چون از ایستگاه تا بیمارستان یک مسیر تاکسے خور داشت که جان میداد براے تاکسے سوار نشدن... و پیاده روے
راس ساعت هفت و سے دقیقه مثل هر روز جلو در بیمارستان بودم
یک راست سراغ باغبان پیرمان رفتم از دور دیدم دارد با یک دوچرخه سوار حرف میزند... وقت نداشتم تا پایان صحبتش سلامے دادم و عمو مصطفے مهربان به سمتم برگشت و بلند گفت:سلاااام دخترم صبحت بخیر و
هم به عادت هر روز تحویلم گرفت مرد دوچرخه سوار به سمتم برگشت و من یک آن دهانم باز ماند!
مبهوت و هول سلامے دادم و پیرمرد به خودش نگاهے انداخت و گفت:چیزے شده؟
دهان شل شده ام را جمع کردم و گفتم: راستش دکتر والا یه لحظه واقعا تعجب کردم یعنے انتظار هرکسے رو داشتم جز شما... بعد دوچرخه اش را از نظر گذراندم و گفتم:فوق العاده است!
خنده اے کرد و گفت:چے دوچرخه ؟
_دوچرخه نه!
دوچرخه سوارے ...دوچرخه سوارے یه شخصے مثل شما فوق العاده است...
عمومصطفی با نرگسهاے خوش بوے همیشگے اش برگشت:بیا دخترم بیا که همین چند دقیقه پیش چیدمشون
دکتر والا با کنجکاوے به نرگسها نگاه میکرد و عمو مصطفے خندان گفت:مثل دخترمه دکتر عاشق نرگسه منم از دستم بر میاد و هر روز این چندتا شاخه نرگس رو بهش هدیه میدم
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_چهل_وشش ♡﷽♡ الهے شکرے میگویم و طبق معمول سریع حاضر میشوم مامان عمه سرے
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_چهل_وهفت
♡﷽♡
دکتر نگاهم میکند و از این نگاه معذب میشوم بے فکر نرگسها را به سمتش میگیرم و میگویم:بفرمایید مال شما
سکوت میکند و نگاهش بین نرگسها و چهره ام گردش میکرد
و بعد آرام گفت:خیلی شبیهشے!
با تعجب نگاهش کردم:بله؟
خنده ای کرد و نرگسها را از من گرفت:حدود بیست بیست و پنج ساله که خارج زندگے میکنم و
خیلی از خلق و خوهاشون جزو رفتار هام شده یکیش همین تعارف نداشتنه!ممنونم از لطفت..
بعد سوار دوچرخه اش شد و دور شد....
با خنده نگاهش کردم نرگسهایم را بے تعارف برد...آه یادم رفت خوب بویشان کنم... دماغم بو
با کلے خواهش و التماس دکترشان را راضے کرده بودم که فقط بیست دقیقه ناقابل از بخش بیرون بیایند و با رعایت نکات امنیتے در محوطه بیمارستان بازے کنند...
بیشتر به خاطر مینا بود طفلکم کلے ترسیده بود حق هم داشت دکتر ها حالیشان نبود
که نباید دائم بیخ گوش بچه عمل عمل کنند ...گویا همین روزها راهے اتاق عمل میشد و من قبل از او عزا گرفته بودم ...اشک ریختن هایش دل سنگ را آب میکرد موهایش را دوست داشت
خرمنهاے قهوه اے رنگے که تا کمرش میرسید و بیچاره مادرش که میخواست راضے اش کنند تا بگذارد آن همه زیبایی را بتراشند
نگاهی به ساعتم انداختم فقط پنج دقیقه مانده بود بلند صدایشان زدم
_ساراخانم مینا خانم فقط پنج دقیقه وقت داریدا
ناراحت سرے تکان دادند و و لبخندے روے لبهایم آمد از این همه معصومیت
_انگارے خیلے دوستشون دارے...باهات نسبتے دارن؟برگشتم و صاحب این صداے گرم را دبدم چه خوش سعادت بودم من...
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃
💚🍃
🍃
#مجردانه
گاهے بعضے دختر خانمہا اعتماد بہ نفس پایینے دارند و فڪر میڪنند پر از اشڪال هستند و مورد تایید دیگران قرار نمیگیرند، در حالے ڪہ فقط لازم است بہ نڪات مثبت خودشان توجہ ڪنند، تا این افڪار را جدے نگیرند...
#اعتمادبہنفسداشتہباشدخترم☺️
پ.ن:
منآننیمڪہسختدرغلافخواهمگفت😎
[جنابسعدے]
🍃 @asheghaneh_halal
💚🍃
°•| #ویتامینه🍹 |•°
جابر از امام باقر (ع) نقل مےکند:
عدّه اے بر امام حسین(ع) وارد شدند
ناگاه فرش هاےگران قیـ💰ـمت و پشتےهاے
فاخـر و زیبا را در منـ🏡ـزل آن حضرت مشاهده
نمودند👀
عرض کردند:اے فرزند رسول خدا!
ما در منزل شما وسایل و چیزهایی مشاهده مےکنیم که ناخوشایند ماست😣
"وجود این وسایل در منزل شما را، مناسب نمےدانیم!"
حضرت فرمود:🗣
از ازدواج، مهـ✨ـریه زنان را پرداخت مےکنیم و آنها هر چه دوست داشتند، براے خود خریدارے مےکنند.💶
هیچ یک از وسایلے که مشاهده نمودید،
از آنِ ما نیست✋
📚کافی، ج 6، ص 475، ح1
#سبڪزندگےاسلامے💚
#توجہبہخواستہهاےهمسر
لحظہ ــهاے ویتامینے در😃👇
°•|🍊|•° @asheghaneh_halal