eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.3هزار دنبال‌کننده
21.2هزار عکس
2.2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . قاشق دسته بلندی داخل لیوان میکند و پیش دستی را به سمتم میگیرد. لیوان را برمیدارم. +:ممنون :_نوش جان بازهم همان کلمات،همان لحن،همان لبخند.. چه اعجازی دارد این دختر. به صندلی کناری ام اشاره میکنم:میشینی؟ سر تکان میدهد و مینشیند. لیوان را سر میکشم. +:دستت درد نکنه.. چسبید :_گوارای وجود نه!امشب این دختر با چند سپاه به جنگ قلبم آمده... بیچاره قلبم... و از آن بیچاره تر،من! باید حرف بزنم.. باید خفقان قلبم را به روشنی میهمان کنم. +:نیکی؟ یه خواهشی ازت دارم.. یعنی میگم،نمیخوای کار دیشب رو جبران کنی ؟ همین که غذاها رو دادیم.. یه کاری واسه من میکنی؟ میخندم تا شوخی کلامم را درک کند. :_کاری از دستم بربیاد،حتما... +:میشه تو خونه،چادر سر نکنی؟ ببین سوءتفاهم نشه ها.. هرجور که دوست داری حجاب داشته باش،ولی چادررنگی سر نکن... وقتی تو با این همه لباس و روسری و اینا،چادر هم سر میکنی،من از خودم بدم میاد... میگم یعنی آنقدر ضعیفم که نیکی نگرانه.. :_پسرعمو من به شما اعتماد دارم.. یعنی بهتون اعتماد پیدا کردم.. به علاوه عمووحید هم به شما مطمئنن.. اینکه چادر سر میکنم،به خاطر دل خودمه.. اخم میکنم. +:باشه فراموشش کن..بابت شیرعسل ممنون بلند میشوم و از آشپزخانه بیرون میآیم. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . صدایم میزند :_پسرعمو برمیگردم،سرش را پایین انداخته،اما... اما چادرش را درآورده لبخند میزنم +:جبران شد! سرش را بیشتر پایین میاندازد و ،ملیح،میخندد. من چرا چنین چیزی از او خواستم؟ ★ صدای در میآید. سرم را از روی نقشه بلند میکنم . یک هفته از ازدواج من و نیکی گذشته. در این یک هفته،من برای سقف سر مردم نقشه ها کشیده ام و نیکی همه ی کارهای خانه را انجام داده و دانشگاه رفته.. به طرف در میروم،از چشمی بیرون را نگاه میکنم. نیکی چادر به دست از اتاق بیرون میآید. چادرش را سر میکند و پشت سرم میایستد :کیه؟ شانه بالا میاندازم:آشنا نیست در را باز میکنم،پیرزنی بیرون در ایستاده. :_سلام،بفرمایید؟ +:سلام..پسرم من همسایه بغلیتون هستم،خانمت خونه است؟ چه حس لطیفی است وقتی خانمم،نیکی باشد! :_بله بفرمایید تو.. +:ممنون،مزاحم نمیشم. :_نیکی جان،مهمون داری.. از جلوی در کنار میکشم. نیکی جلو میآید :سلام خانم آشوری..خوبین؟ بفرمایید تو ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝
سلام شبتون بخیر و آرامـش حالتـون چطوره؟! روبـه‌راهید؟!☺️✨
امـروز که توی اینستاگرام می‌چرخیدم به یه ریلـز(ویدیو) جالب برخوردم که خیلی قابل تامل بود یعنی خب از بلاگرها بعید بود بیان همچین چیزی🤔😁🤌
میفرستم شمام ببینید👇
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
جالب‌تر اینجاست که نوشتن واقعیت vs اینستاگرام
یذره که نگاه کنیم می‌بینیم واقعا هم درست میگه‌هاا..ما فقط چیزهایی از زندگی آدمها در اینستاگرام می‌بینم که اونها می‌خوان
و طبیعتا اونها چیزی رو به ما نشون میدن که خیلی درجه یک و قشنگه مثلا شما تا الان اتاق خواب همیشه نامرتب یه بلاگر رو ندیدی یا ظرف‌های ساده یا رنگ و رو رفته رو
الان ولی بحث من این نیستتت😉 ما تو یسری چیزها مثل طبقه اجتماعی و حتی فرهنگ با آدمای دیگه ممکنه متفاوت باشیم که هیچکدوم دست ما نیست که با اینم کاری نداریم..
ما با اون قسمتی کار داریم که به اراده‌ی ما مربوطه☺️🤌
به کارهای روی زمین مونده.. به وضعیت مالی و کسب و کاری که خیلی دوست داریم راه بندازیم ولی احساس میکنیم تایم کافی نداریم یا اصلا رسیدگی به کارهای خونه.. صبح تا شب کار میکنی ولی اخرش که به خودت میای می‌بینی بازم کلی کار نکرده داری🤕