°🎯| #غربالگرے |🎯°
❌ جریمه های جالبی در استرالیا
از رانندگان گرفته می شود:👇👇
.
🔺️بلند کردن صدای موسیقی در ماشین:
نیو ساث ولز: ۲۰۰ دلار (مرکز نیو ثاث ولز سیدنی است)
کویزلند: ۱۷۵ دلار
.
🔺️بوق خداحافظی:
.
نیو ساث ولز: ۲۹۸ دلار
ویکتوریا: ۲۸۲ دلار .
.
🔺️کثیف بودن پلاک ماشین:
.
نیو ساث ولز: ۴۱۵ دلار جریمه و کسر ۳ امتیاز از گواهینامه.
ویکتوریا: ۱۶۱ دلار جریمه و کسر ۳ امتیاز
.
❌یکی دیگه هم هست:
.
خوابیدن تو ماشین در حالت مستی
جریمه تا سقف ۱۴۰۰ دلار و ۱۰ ماه تعلیق گواهینامه؛ حتی اگر سوئیچ روی ماشین نباشد و گاهی باید ثابت کنی قصد رانندگی نداشتی!!
پـــــولهـــای ســرســام آوری
ڪه از مــــردم گــرفته مےشود😒☝️
منبع:
https://goo.gl/QARiK4
فــــرنگـ بــدون سانســـــور👇
📡| @Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_سی_وهشت ♡﷽♡ _ببین ابوذر من الان درست جلوے در دانشکده ادبیاتم بدو بیا _چش
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_سی_ونه
♡﷽♡
گوشے را برداشت و براے ابوذر پیامک زد که ۳ دقیقه دیگر زنگ بزن
بعد طورے که انگار پایش پیچ خورده روے یکے از صندلی هاے آلاچیق نشست:آخ آخ آخ...
سمیه و پروانه و زهرا با تعجب به منظره رو به رویشان خیره شده بودند! به دخترے که گویے
ناگهان از آسمان نازل شده است نگاه میکنند! آیه سرش را بالا مے آورد لبخند خجولے میزند و
میگوید: تو رو خدا ببخشید پام پیچ خورد مجبور شدم مزاحمتون بشم!! اجازه هست تا یکم این خوب بشه همینجا بشینم؟
پروانه که از وضع پیش آمده خنده اش گرفته بود با صورت قرمز شده گفت: نه عزیزم چه اشکالے داره بشین همینجا تا خوب بشه
آیه نگاهے به آن سه کرد و گفت: ترکیدید بابا بخندید مشکلے نیست!
و همین بود که با عث شد جمع سه نفره و آیه با هم بخندند . آیه دوباره خم شد و پایش را نمایشی ماساژ داد و بعد صداے زنگ تلفنش بلند شد و عکس ابوذر با لباس روحانیت که آیه همان
ابتدای وردش به حوزه برایش خریده بود و گذاشته بودند برای روزے که معمم میشود کنار آیه خندان روے صفحه پدیدار شد!!!
سمیه و پروانه و زهرا با چشمان از حدقه بیرون زده به صفحه ے موبایل خیره شده بودند و آیه عامدانه گوشے را جواب نمیداد...بعد از چند بوق پیاپے بالاخره بلند شد و گوشے را جواب داد:ابوذر جان من الان دانشگاهتونم کی کلاست تموم میشه؟
عزیزم من عجله دارم!
ابوذر گیج از حرفهاے آیه میگوید:چے میگے آیه؟
آیه به جمع رو به رویش نگاهے مے اندازد و با خنده میگوید:باشه باشه! خب از اول میگفتے عزیزم!!! به کارت برس منم میرم نگران نباش قربانت خداحافظ
ابوذر با تعجب به صفحه گوشے نگاه میکند:خدایا خودت به خیر کن!!!
امیدم به خودت نه به بنده هاے...
آیه گوشے را قطع میکند و زهرا فقط خیره آیه میشود چشمان میشے رنگ آیه ابرو هایے که دخترانه تمیز شده بودند و دماغ و لب هاے نه خیلے بزرگ و نه خیلے کوچک ...زیبا بود؟
از زهرا زیبا تر؟ سمیه زودتر اما به خودش آمد. لبخند کم رنگے زد و گفت: شما دانشجویید اینجا؟
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_سی_ونه ♡﷽♡ گوشے را برداشت و براے ابوذر پیامک زد که ۳ دقیقه دیگر زنگ بزن
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_چهل
♡﷽♡
آیه سرخوش خندید رنگ پریده زهرا مچش را باز کرده بود! پس راهے نبود:نه عزیزم قرار داشتم براے یه کار خیر
زهرا گیج بود...الان باید چه میکرد؟ گریه میکرد؟ بغض چه بغض میکرد؟ که یک مرد قد بلند نه لاغر نه چاق که محاسن پرپشتے دارد و مهندسے برقش را در دانشکده بغلے میگیرد با یک دختر
نه زشت و نه زیبا قرار دارد؟ به او چه؟ بعد اندیشید:به من چه؟ آیه رشته افکارش را پاره کرد
_تو رو خدا ببخشیدا مزاحم حرف زدنتونم شدم اینم که گفت کار داره نمیتونه بیاد
سمیه دستهاے سرد زهرا را فشرد و آرام پرسید:ببخشید فضولے نباشه شما با آقاے سعیدے نسبتے دارید؟
آیه خود را متعجب نشان میدهد:شما ابوذرو میشناسید مگه؟
زهرا گوشهایش زنگ زد!! ابوذر...بدون پسوند و پیشوند !!!
یک دختر نه زشت نه زیبا اسم ابوذر را نه با پسوند به زبان مےآورد نه پیشوند!! اینها نشان نزدیکے آدمها به هم دیگر است!!مگر نه؟
دستهایش را از دست سمیه بیرون کشید سمیه سعی در حفظ خونسردے اش را داشت: بله آقاے ابوذر سعیدے دیگه ! البته ببخشید ناخواسته عکستونو روے گوشے دیدیم کنجکاو شدیم!
آیه لبخند مرموزے زد و گفت:بله باهم نسبت داریم زهرا آستانه صبرش پر شد از جایش بلند شد تا برود آیه که تک و تایش را براے رفتن دید فرصت را غنیمت شمرد: راستے شما خانم زهرا صادقے میشناسید؟
پروانه بلافاصله گفت: ایناهاش اینجاست دخترمون خانم زهرا صادقیه دیگه
آیه تعجبے به چهره اش نقش میبندد و میگوید:زهرا صادقے شمایید؟
زهرا هم متعجب تنها سر تکان میدهد!سمیه مشکوک شده و ته دلش این شک را دوست دارد!خدا خدا میکند شکش یقین شود!آیه زهرا را دعوت به نشستن میکند... کمے دست دست
میکند و میگوید:ببین من دوتا داداش دارم!الان اولین باره که دارم براشون میرم خواستگارے نمیدونم چطور باید بگم. ببین زن داداش من میشے؟ واااے نه این خیلے بے مقدمه بود...ببین نظرت
در مورد داداش من چیه؟
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_چهل ♡﷽♡ آیه سرخوش خندید رنگ پریده زهرا مچش را باز کرده بود! پس راهے نبو
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_چهل_ویک
♡﷽♡
زهرا شوکه شده بود...تنها آیه را نگاه میکرد! برادرش؟ برادرش که بود؟ یعنے میشود؟ میشود؟
شوقے در دلش سرازیر شد ولے هنوز قدرت تکلمش را بدست نیاورده بود...سمیه که کمو بیش به خودش مسلط شده بود گفت:ببخشید برادرتون؟
آیه کلافه به آهستگے بر سرش میزند و میگوید:واے خدا میدونم گند زدم به هرچے خواستگارے!
داداش بد بخت من رو چے حساب کردی..خب بزارید از اول شروع کنم من آیه سعیدے خواهرِ برادر دوست داشتنے ام ابوذر سعیدے ام که امروز مامورم نظر دختر مورد توجهشو در خصوص خودش بدونم
فکر میکنم این خوب شده نه؟
پروانه ناگهانے میزند زیر خنده!!آنقدر که زهرا و سمیه را به خنده مے اندازد!زهرا اما نیتی جز نیت جمع براے این خنده دارد!آیه نیت خوان نبود ولے حس ششم خوبے داشت
نگاه عمیقے به زهرا انداخت و بے ربط گفت:الاعمال بالنیات زهرا خانم! زهرا سرخ شد... آیه دستهایش را گرفت و گفت:خب؟ من منتظرم...
به عادت همیشگے اش که دستپاچه میشد چادرش را کمے جلو تر کشید و گفت:خب چے بگم...یعنے...خب...خیلے یهویے بود راستش من واقعا شوکه شدم...
آیه به ساعتش نگاه کرد و گفت:من یه پرستارم ماهے یک و پونصد حقوق میگیرم که واسه یه کارے هیچے اش تقریبا برام نمیمونه اینو گفتم چون داره وقت ناهار میشه و من پول خریدن ناهار
آنچنانی ندارم! ولے میتونم همتونو یه ساندویچ تا سقف ده هزار تومن مهمون کنم نه بیشتر!!! بعد رو به پروانه گفت:تو از جیک و پیک اینجا خبر داری قربون دستت برو بگیر بیا و بعد کارت و
رمزش را با کلے تعارف به او داد.سمیه میدانست که زهرا آنقدر حواسش پرت شده که یادش رفته
کلاس دکتر شریفے سخت گیر شروع شده و او اینجا نشسته!ولے ترجیح داد سکوت کند مهم تر بود!!مطمئنا این موضوع خیلے مهم تر بود.
آیه لبخندے میزند و مسلط میگوید:خیلی خب خااانم شوکه حالت جا اومد؟ بفرمایید نظرتونو!! ببین نمیخوام بگم همین الان بله یا نه بگو نه فقط نظرتو بگو اگه یه کوچولو مثبت بود ما دست به اقدام بزنیم!
زهرا در دلش گفت:نمیشه همین الان بله رو بگم؟ و بعد خنده اش گرفت به زور خنده اش را قورت داد و گفت:خب چے بگم؟راستش آقای سعیدے یکے از بهترین هایے هست که من تو این دانشگاه دیدم نمیگم بهترینن ولے خب جزو بهترینهان...اخلاقے که من ازشون دیدم ایده آل هر دخترے میتونه باشه .من..من فکر میکنم جا واسه فکر کردن درموردشون هست
آیه با اینکه از چشمهاے زهرا عشق را میخواند...
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃
4_5809800036506141474.mp3
1.84M
🍃🎙
#مجردانه
میتونی به همسرت رحم ڪنے؟
به رُخ اش نڪشیا...☺️
قبل از ازدواج به این موضوع فڪر ڪن!
شاخصهاے براے انتخاب همسر
#استادپناهیان💚
@asheghaneh_halal
🍃🎙
°•| #ویتامینه🍹 |•°
••[تلخے ها رو هم شیرین ڪنید]••
اگر به فرض با همسر خود قهر ڪرده اید
(ڪه حق ندارید قهر ڪنید😁)
سعے ڪنید از این مدل جملات استفاده ڪنید:
••[میدونم بعضیا
میخوان امروز برن بیرون، مواظب
خودشونـ💚باشن به هرحال من نگران میشم]••
••[چه غذایے درست ڪرده
یه بنده خدایے دستشـ😍درد نڪنه]••
اونوقت تاثیر محبتـ☺️و دلجویے
رو توے زندگے خودتون میبینید...
#گفتم_ڪہ_گفتم...
لحظہ ــهاے ویتامینے در😃👇
°•|🍊|•° @asheghaneh_halal