#نےنےشو |°🐝
خدا وتیلی ببینین[ 😑]
چه بابا بد گولی دارم [😬]
یساعته امادتم همس میده الان میلیم
خب دیل سُد ناسَنین میخواپه[ 😴]
تلی هم تو تِلافیت میمونیم
به اینم میدن مهمونیی؟؟[😓]
اصلا قهلممم .[😢]
نمیاااام
اِاِاِ نی نی من قهر چرا 😅
باباش عجله کن بچمون میخواد
بادوسش بازی کنه😊
استودیو نےنے شو؛
آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇
°🍼° @Asheghaneh_Halal
🎯•| #غربالگرے |•🎯
دستـ خالے برگـــشت #آبـهـ
اینڪــهـ یه روزی آمــریڪا ابرقدرت بود
این #یــــهـ_روزی✋ بــر ڪسے پوشیده نیست امـــا این #یـــهـ_روزی دیگـهـ
بـــهـ پایان رسید.✌️
ایــن یعنے افول آمـــریڪا
ڪه حضرت آقا تو دیدارهای اخــیرشون
فرآوان تاڪید کردنـد.
ڪسے ڪه قاصد فــرستاد تا
مـــذاڪره ڪنیم👊
جــواب دندان شڪنے گـــرفت
ڪه جمهوری اسلامے حتــے
تـــرامپ را شایستــهـ مبادلـهـ پیام
هــــم نمےدانــد.✌️🇮🇷
آمـــریڪا در حال تمام شدن است.⏳
•|🎯|• @asheghaneh_halal
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_صد_وچهل_ویک - می خوای بدونی راجع بهت چی فکر می کنم؟ - بدم نمیاد شروین
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_صد_وچهل_ودو
-سرکلاس توضیح میدم
- اون دفعه گفتی اوایل دانشجوئی زیاد از درس خوشت نمی اومد، چرا؟
-یه ماجرای عاطفی، سرش خیلی اذیت شدم ولی نتیجه خوبی داشت
- راحله؟
-راحله چند سال بعد وارد زندگیم شد. عشقی که برای خودم انتخاب کرده بودم یه عشق اشتباه بود اما منو به راه درستی کشوند.
- یعنی چه؟
-عشق کور وکر می کنه و هیچ موجود خطاپذیری لیاقت کور و کر شدن رو نداره. آدم ها رو باید دوست داشت تا با دیدن عیبهاشون بهشون کمک کنی رشد کنن. اگر عیب ها رو نبینی هم به خودت ظلم کردی و هم اون
- واو! چه پیچیده! خدا رو شکر من هنوز وارد این مسائل نشدم
- مطمئنی؟
-آره، چون کلاً با دخترا مشکل دارم
شاهرخ با لحنی کشدار گفت:
-مطمئنــــــــی؟
-خودت هم میدونی بین من و نیلوفر هیچی نیست. لااقل من بهش علاقه ای ندارم. با اون رفتارش!
-چرا بهش نمی گی؟ درست نیست فکر کنه برات مهمه
- خودش هم میدونه که مهم نیست. خودش رو زده به خر...
شاهرخ حرفش را قطع کرد:
-آی! مرد جوان، مواظب حرف زدنت باش
- خیلی خب، زده به حماقت. رفتار من کاملاً واضحه اون نمی خواد بفهمه مشکل خودشه
- من اگه جای تو بودم بهش می گفتم
- مثل اینکه خیلی علاقه داری تو مجلس ترحیم من شرکت کنی؟
-بهتر از اینکه که هردوتون پا در هوا باشید
- بحث رو پرت نکن! راجع به تو حرف میزدیم نه من
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_صد_وچهل_ودو -سرکلاس توضیح میدم - اون دفعه گفتی اوایل دانشجوئی زیاد از د
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_صد_وچهل_وسه
شاهرخ ساقه علفی را که توی دهانش میچرخاند بیرون آورد و گفت:
- گاهی ذهن و فکرت مشغول یه چیزی می شه و بعد می فهمی اونی که تو دنبالش می گردی چیزیه که پشت این قایم شده و این همش یه بهانه بوده تا به مقصد اصلی برسی. من معتقدم خدا اگر کسی رو دوست داشته باشه عاشقش می کنه و اگر بیشتر دوستش داشته باشه عشقش رو ازش می گیره
- خب تو قاطی داری
- کسی که میخواد کنکور قبول شه از خواب و خوراک و تفریحش میزنه تا به هدفش برسه. برای رسیدن به چیزهای بزرگ باید از چیزهای کوچیک گذشت
- و حالا تو به چه چیز بزرگی رسیدی؟
قبل از اینکه شاهرخ حرفی بزند صدای اذان بلند شد:
- الله اکبر، الله اکبر
شاهرخ اشاره ای به سمت صدا که از گلدسته مسجد نزدیک پارک می آمد کرد و گفت:
-خودش جوابت رو داد
بعد به ساعتش نگاه کرد و گفت:
-چه زود ظهر شد؟ کی کلاس داری؟
شروین که به گلدسته ها خیره مانده بود جواب نداد. شاهرخ به شانه اش زد:
-اخوی؟ با شمام
شروین که تازه به خودش آمده بود تکانی خورد و گفت:
-ها؟ کلاس؟ ساعت1
- پس می شه نماز بخونم بعد بریم. مسجد نزدیکه
شروین سری تکان داد. وقتی شاهرخ دم حوض وضو می گرفت. شروین کنار دیوار ایستاد و یک پایش را از زانو خم کرده به دیوار پشتش زده بود و شاهرخ را نگاه می کرد. وقت نماز گوشه مسجد نشسته بود، زانوهایش را بغل کرده بود و به آدم هائی که در صف ایستاده بودند و خم و راست می شدند نگاه می کرد. نگاهی به محراب و کاشی های آبی اش انداخت. همینطور نگاهش را بالا برد تا به پنجره های کنار سقف رسید و از آنها به آسمان خیره شد. نفهمید چقدر طول کشید یکدفعه شاهرخ را جلوی خودش دید.
- به چه می اندیشی؟
-داشتم فکر می کردم واقعاً این خم و راست شدن فایده داره؟
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_صد_وچهل_وسه شاهرخ ساقه علفی را که توی دهانش میچرخاند بیرون آورد و گفت: -
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_صد_وچهل_وچهار
شاهرخ دستش را دراز کرد و گفت:
-فعلاً به کلاس رسیدن شما فایده بیشتری داره
شروین دستش را گرفت و شاهرخ کشیدش تا از جا بلند شود. دم در که شاهرخ منتظر بود تا شروین کفشهایش را بپوشد چشمش به دختر کوچکی افتاد که چادر سر کرده بود و در حالیکه دست مادرش را گرفته بود داشت به سمت در خروجی مسجد می رفت. دخترک سرش را برگردانده بود و به شاهرخ نگاه می کرد. شاهرخ کمی شکلک درآورد. دخترک خندید و دست تکان داد. شروین بلند شد و نگاه شاهرخ را دنبال کرد. بعد دستی به شانه اش زد و گفت:
- آهای! توام؟
شاهرخ خنده کنان گفت:
-بیرون که کسی محل ما نمیده، اینجا هم که یکی ما رو آدم حساب کرده تو حسودی کن!
از مسجد که بیرون آمدند شروین گفت:
-دفعه اوله که میام مسجد. تو فامیل ما اگه کسی نذری داشته باشه یا یکی بمیره میاد مسجد. منم که تا حالا هیچ کدومش رو نداشتم. برای مراسم پدر بزرگ هم تا دم در بیشتر نیومدم
شاهرخ تلخندی زد.
- این عادت آدمیزاده، وقتی نیاز داره یاد خدا می کنه. همیشه هم از خدا طلبکاریم که چرا اینجوره، چرا اونجوره
- خب می خواست ما رو نیاره. مگه من خواستم بیام؟ حالا که آورده باید جوابگو باشه
- پدر و مادرت خواستن باشی اگر می خواست به حرف تو باشه اونوقت اونا طلبکار می شدن که چرا به ما بچه نمیده. هر کاری بکنه بازم یکی ازش طلبکاره. حالا کی رو باید راضی نگه داره؟
- اون آدم اولی رو برای چی خلق کرد که بعدش بچه بخوان؟ اگر اولی رو خلق نکرده بود این دردسرها نبود چه نیازی به ما داشت؟
-قدرت خلق کردن اثری رو می آفرینه نه الزاماً نیاز. لازمه هوش و قدرت خلق کردنه
- خب از اول از آدمها می پرسید هرکه دوست داشت می آوردش اینجا
- از چیزی که وجود نداره میشه سئوال کرد چی دوست داره؟ خواستن یا نخواستن بعد از خلق شدن به وجود میاد. تو بعد از اینکه هوش و ذهن پیدا کردی می تونی تصمیم بگیری که می خوای یا نه.
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒
[• #ویتامینهღ •]
\\💞
هیچ موقع
زمان دعوا حرفهایے
نزنید ڪه راه برگشت خود را ببندید.
آدمها را در این مواقع میتوان شناخت.
همیشه موقع بحث و جدل جانب
احتیاط را رعایت ڪنید و به
این فڪر ڪنید ڪه ممکن
است حرفهایتان آنقدر
آثار مخربے به بار
آورد ڪه تا سالیان
سال از ذهن همسرتان
پاڪ نشود؛ پس با درایت
و خردمندانه رفتــــــار ڪنید....
\\💞
ویتامینہ ـزندگے ڪنید😉👇
[•🍹•] @asheghaneh_halal