eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.4هزار دنبال‌کننده
21هزار عکس
2.1هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #توبه_نصوح 》 [ #قسمت_هفتاد_ویکم ] با اینکه برایم سخت بود اما ترج
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] بعد از افطار مثل مرغ سرکنده بی قرار حوریا بودم. شرطی که برایم گذاشته بود کار سختی نبود. فقط باید خود حسام، حسام واقعی را به او می شناساندم. حسامی که اگر پدر پزشکش زنده می ماند، اگر مادر خوش قلب و سراسر ادبش برای تربیتش وقت می گذاشت و زنده بود، حسامی که چنین مادربزرگ با اخلاق و با خدایی داشت، اگر طبق آداب آنها پیش می رفت به این حد از لاقیدی پوچ و بی آبرویی نمی رسید. باید آن حسام می بودم. بخاطر حوریا و بخاطر خودم و پیشینه ی خانوادگی ام و چقدر راضی بودم از این حسام جدید و چقدر آرامش داشتم و دیگر ذره ای ترس از تنهایی نداشتم. با پیامی به حوریا دلم را آرام کردم. « سلام حوریا خانوم. حالا که شماره تونو دارم می تونم گاهی بهتون پیام بدم؟ » طولی نکشید که جواب داد « سلام شبتون بخیر. موردی نداره » دلم لبریز شد. کی می توانستم بی اغراق و با نهایت صمیمیت به تو بگویم دوستت دارم؟ شاید برای من خیلی راحت تر از اینها بود که حتی همین الآن پشت پیامی تمام الفاظی را که برای حوریا آرزویش را داشتم، ردیف کنم و با یک عاشقتم و دوستت دارم اوج احساساتم را به او منتقل کنم اما رفتاری که از این دختر دیده بودم دست و پایم را می بست و مرا وادار می کرد به خویشتن داری. همین خویشتن داری در برابر حیای حوریا اوج احترام به او بود و دختر حاج رسول قطعا این را می فهمید پس نباید تنها با یک کلمه عجولانه خاطرش را مکدر کنم یا خودم را برای همیشه از داشتن دختری که حالا عشقم شده بود، محروم سازم. « می تونم تماس هم داشته باشم » این بار جوابی دریافت نکردم. خواسته ام را در اوج احترام بیان کردم پس نگران دلخوری اش نبودم. فقط سکوتش را به نشانه ی نظر منفی اش تلقی کردم. پیام دیگری ندادم. بیش از یک ساعت گذشته بود که « اینم موردی نداره آقاحسام. با پدرم در این مورد صحبت کردم گفتن برای شناخت بیشتر چون نمی خوایم خیلی رفت و آمدی توی محله داشته باشیم تماس تلفنی بهتره. البته در چارچوب و به اندازه » با خواندن هر یک از کلمات رسمی اش طنین صدای زیبا و دخترانه اش توی گوشم می پیچید. خودم را توی بالکن انداختم و بلافاصله تماس گرفتم و قبل از اولین بوق ممتد جواب داد. خنده ام گرفته بود و فهمیدم هنوز گوشی توی دستش بوده و منتظر جواب پیام یا تماس من... _ سلام حوریا خانوم. حالتون چطوره؟ _ سلام. ممنونم. شما خوبین؟ _ من؟؟؟؟ من عاااالی ام. مگه می تونم خوب نباشم؟ سکوت کرد. چشمم را بستم و چهره اش را وقتی شرمگین می شد یا خجالت می کشید از ذهنم گذراندم. _ باید قربون چند نفر برم باز هم سکوت... _ اول خدا که نمی دونستم انقدر بامرامه... بعدم... حاج رسول که یه فرشته نجات شد برا زندگی من و بخاطر داشتن دخترش که شما باشید. می دونید چیه... با وجود اون همه دارایی و البته خوش گذرونی همیشه احساس تنهایی کردم اما حالا با وجود این همه تنهایی فقط با به یاد آوردن خدایی که فراموش شده بود انگار خود خدا داره باهام زندگی میکنه و اتفاقا در تدارکه یه خانواده واقعی هم بهم ببخشه. آدما خیلی وقتا بیش از حد از خدا ناسپاس میشن و آلزایمر میگیرن. حوریا خانوم... _ بله. گوشم با شماست. _ اگه شما خدایی نکرده جای من بودید چطور می شد آینده و زندگی تون؟ _ واقعا نمی دونم. شاید بدتر شایدم خیلی بهتر. به نظرم اینا مهم نیست. وقتی زمانی که سپری شده رو به اسم گذشته نام گذاری شده، یعنی گذشته دیگه... می تونست خوب بگذره، عاقلانه و سنجیده بگذره اما الان این مهم نیست آقا حسام. مهم اینه برنامه ریزی کنید و با اراده و محکم حال و آینده تونو بسازید و شکرگزار باشید که به اشتباهتون پی بردید. راستش خیلی به گذشته تون فکر کردم. چندین بار عکسای پیجتونو زیرورو کردم. با هر بار دیدنش هم حقیقتا اذیت شدم و یه ترس عجیبی به دلم می افتاد اما چیزی که الآن برای من مهمه آینده شماست. دل حوریایم را لرزانده بودم آن هم از ترس؟! اولین کاری که بعد از قطع تماس باید انجام دهم حذف اکانت آن پیج لعنتی بود. [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
💌🍃 •• | •• سپاسگزاریم از حسن نظری که نسبت به کانال خودتون دارید.🌸🙏 پیام شما قوت قلبِ خادمینِ مجموعه‌ی فانوسِ ماست!☺️❤️ ⇦ برای حرفهاتون:⇩ @daricheh_khadem کانالهاے مجموعه فانوس را دنبال کنید:👇 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal Eitaa.com/Heiyat_Majazi Eitaa.com/Rasad_Nama 💌🍃
「💚」◦ ◦「 🕗」 🌎 از کـل جـهان 🌊 مقـصد قلـبم، 🕌 حـرم توسـت 💌 این عـشق ♥️ کـه دارم ☘ به تو هـم، 🌸 از کَـرم توست! ◦「🕊」 حتما قرارِشـــاه‌وگدا، هست‌یادتان👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal 「💚」◦
💌🍃 •• | •• ازینڪه به ما اعتمادتون رو میدید و با نگاه و توجهتون مارو همراهے میکنید سپاسگزاریم☺️🌱 ⇦ برای حرفهاتون:⇩ @daricheh_khadem کانالهاے مجموعه فانوس را دنبال کنید:👇 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal Eitaa.com/Heiyat_Majazi Eitaa.com/Rasad_Nama 💌🍃
💌🍃 •• | •• بشدت خرسندیم از این اتفاق که شما به واسطه‌ی این رمان ارزشے به فکر این واجبِ فراموش شده هستید و دغدغه‌ی هدایت دارید.☺️💙 ⇦ برای حرفهاتون:⇩ @daricheh_khadem کانالهاے مجموعه فانوس را دنبال کنید:👇 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal Eitaa.com/Heiyat_Majazi Eitaa.com/Rasad_Nama 💌🍃
«🍼» « 👼🏻» . . شلام شلام😃 ما دو خواهرا دوتولوییم😌 همو تیلی دوشت دالیم❤️ هوای همو دالیم😁 خوسبحال مامان ژونی که مالوداله😍 🏷● ↓ 🦋دوتولوییم:دوقلوییم 🦋تیلی:خیلی 🦋دالیم:داریم 🦋مالوداله:مارو داره ــــــــــــــــــــــــــــــ♡ــــــــــــــــــــــــــــــ ‌براي بالا بردن اعتماد بنفس فرزندتان: احساس همدردي كنيد اگر كودكتان خودش را به شكلي ناخوشايند با خواهر برادرها يا همسالانش مقايسه مي‌كندمثلا مي گويد: «چرا نمي تونم مثل دوستم توپ پرت كنم» ، با او همدردي كنيد و بعد روي يكي از توانايي‌هايش تاكيد كنيد. مثلا بگوييد، «آره راست مي‌گي. دوستت توپ پرت كن ِ خوبيه. تو هم خيلي تند مي‌دوي». اين به كودكتان كمك مي‌كند متوجه شود كه ما همه نقاط قوت و ضعفي داريم و لازم نيست كه حتما بي عيب باشد تا احساس خوبي درباره خودش داشته باشد. . . «🍭» گـــــردانِ‌زره‌پوشڪے‌👇🏻 «🍼» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◖┋💍┋◗ ◗┋ 💑┋◖ . . [⏸] به تو که می‌رسم، مکث می‌کنم [😍] انگار در زیبایی ‌ات [💕] چیزی جا گذاشته‌ام [😌] مثلاً در صدایت آرامش [😇] یا در چشم‌‌هایت زندگی . . ◗┋😋┋◖ چنان‌ ، در دلِ‌من‌رفتہ،ڪہ‌جان‌، در بدنۍ👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ◖┋💍┋◗
|. 🍁'| |' .| . . 😎}• غیرتِ این طایفه شهره یِ اَهل اَدب است👌 🌹} "کُردها" را هرگز از ولایتمداری باکی نیست✋ |✋🏻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌|💛 |🔄 بازنشر: |🖼 «1639» . . |'😌.| عشق یعني، یڪ رهبر شده👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal |.🍁'|
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
∫°🍁.∫ ∫° .∫ . •|🌺|• بر بوی آن که بویِ تو دارد نسیم گل •|🌸|• پیوسته بوی باغ و گلستانم آرزوست •|🌱|• سودای تو خوش است و وصالِ تو خوشتر است •|💦|•خوشتر از‌ین و آن چه بود؟ آنَم آرزوست.... صبحت بخیرررررر رفیق😍🌹🧡 . ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌ ∫°🌤.∫ یعنے ، تو بخندے و،دلم باز شود👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ∫°🍁.∫
◦≼☔️≽◦ ◦≼ 💜≽◦ . . [🌌] گفتم شب وصالت ، آیا شود نصیبم؟! [😌] گفتا نمی توان گفت ، اما خدا کریم است..! 🙃⁉️ . . ◦≼🍬≽◦ زنده دل‌ها میشوند از ؏شق، مست👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ◦≼☔️≽◦
•‌<💌> •< > . . 💝•° سال اول ازدواجمــان قول داده بود براے ایام عیــد نــوروز حتما بہ یــزد بیاید تا با هم باشیم. قبل از عید امام خمینی(ره) از رزمندگان درخواست کردند کہ بہ علت کمبود نیــرویی کہ در آن ایام با آن مواجہ بودیم هرکس می تواند مرخصـی نگیرد و در جبهــہ بماند. 💓•° خود من بہ حضــرت امام(ره) ارادت قلبــی داشتم از طرفی می‌دانستم قلب حســن هم براے «سید روح اللہ» می‌تپد، دست بہ کار شدم و نامہ‌اے برایش نوشتم. نوشتم چون "ولیِ زمان" دستــور داده‌اند نگـران قول و قرارمان نباش، در جبهــہ بمان و از اسلام ناب دفــاع کن. 💖•° نامہ کہ بہ دستش رسید سریع با من تمــاس گرفت کہ تشکــر کند. گفت: «راستش رو بخواهی مونده بودم چطور بهت بگم! کہ الحمداللہ خودت پیام امام رو فهمیــدی و بهترین تصمیم رو گرفتی.» 💗•° آن سال گذشت. سال بعد کہ همراه حسن  بہ اهــواز رفتم و در آن جا مستقر شدیم. باز هم ایام نــوروز رسید و باز هم بہ این فکر می‌کــردم کہ امسال عیــد را با هم جشن می‌گیریم یا نہ؟ نزدیک نــوروز بود کہ بہ حسن گفتم: امسال عید ان‌شاءاللہ باهم بہ یــزد می‌رویم. نگــاهی کرد و خنــدید.... گفت: ان‌شاءاللہ، تو عمــودے ومن افقــی! 💜•° خیلی جا خوردم، دست خودم نبود. اشکم سرازیر شد. حسن کہ حالــم را دید سرم رو بہ سینہ گرفت وگفت: شوخی کردم، جدے نگیر. بعد هم سریع موضــوع بحث را عوض کرد. 💔•° روزی کہ براے عملیــات رفت دلم فــرو ریخت.... لحظہ خداحافظی بہ دلم افتاده بود کہ این آخــرین دیــدار من است. حق با او بود، من بہ یــزد برگشتم در حالی کہ او....  🌷شـهـیـد دفاع مقدس •<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش ڪـاسه‌ےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻 •<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal