eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
13.2هزار دنبال‌کننده
22.8هزار عکس
2.8هزار ویدیو
87 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ °✾͜͡👀 🙊 . . 💬 ‌‌سلام. من کلا آدم شادی و شوخ طبعی ام و با همسرم زیاد شوخی می‌کنم... چند روز پیش که همسرم با موتور می‌رفت اداره، بیچاره تا می رسید یه تیکه یخ میشد... ناگفته نماند که جوونه ولی دندوناش مصنوعی! دیروز طفلی می‌خواست برام ناز کنه گفت که تا اداره رسیده خیلی سرما خورده و از شدت سرما دندوناش به هم میخورده، منم نه گذاشتم و نه برداشتم بهش گفتم آخی عزیزم این که مشکلی نیست دندوناتو بذار تو جیبت وقتی رسیدی بذار تو دهنت که بهم نخوره😜😜😜 بد گفتم عایاااااااا🤬 . . ''📩'' [ 529 ] سوتےِ قابل نشر و بفرستین •‌⊰خاڪے باش تو خندیدنـ‌ـ😅✋⊱• °✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
‌ °✾͜͡👀 🙊 . . 💬 ‌‌مهمون برادر شوهرم بودیم... وقتی رسیدیم خونه شون پسر چهار ساله ام رفت آشپزخونه یه دوری زد و اومد تو گوشم گفت پاشو بریم غذا ندارن😳😂 گفتم چطور؟ گفت هیچ قابلمه ای رو گاز نیست😐 گفتم ساکت چیزی نگو زشته..😒 خلاصه این هی در گوش من گفت و من ساکتش کردم آخرش داد زد بابا میگم پاشید بریم هیچ غذایی ندارن😐 برید نگاه کنید هیچی رو گاز نیست😂😂😂 بعد جاریم گفت غذا رو آماده کردم گذاشتم رو بخاری تو اتاق گرم بمونه... بنده خدا بچه کوچیک داشت زودتر غذا رو آماده کرده بود😁 . . ''📩'' [ 530 ] سوتےِ قابل نشر و بفرستین •‌⊰خاڪے باش تو خندیدنـ‌ـ😅✋⊱• °✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
‌ °✾͜͡👀 🙊 . . 💬 ‌‌مامانم تعریف میکنه اون قدیم‌ها عموم این ها با خانوادش اومده بودن تهران خونه ما... بعد چند روز که بودن شبی که میخواستن برن زن عموم کاپشن دختر کوچیکش رو میشوره میندازه رو لوله بخاری که خشک بشه... صبح زود بلیط داشتن میخواستن برگردن شهرشون... حالا فکر کن بخاری هم نفتی بوده قدیم شب تا صبح هوا نمیکشه خفه میکنه دود میکنه، مهمونا تو اتاقی خوابیده بودن که بخاری بوده! ما هم تو این یکی اتاق☺️ حالا صبح که بیدار میشن برای نماز میبینن بوی دود میاد همه اتاق هم سیاه شده و دوده😱 دیگه هیچ چی به خیر میگذره مامانم میگه وقتی داشتن میرفتن دیدم همشون یه سولاخ دماغشون سیاهه اون یکی سولاخ سفید😏☺️🙊🙈 حالا مامانم هم دو ماه مونده به عید شروع کرده بود به خونه تکونی😕😕 . . ''📩'' [ 531 ] سوتےِ قابل نشر و بفرستین •‌⊰خاڪے باش تو خندیدنـ‌ـ😅✋⊱• °✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
‌ °✾͜͡👀 🙊 . . 💬 ‌‌آقا آنقدر هوا سرده... رفتم سرویس بهداشتی بیرون استخوان دستام درد گرفت😐💔 یهو اومدم تو خونه ناخودآگاه گفتم: خدایا شکرت! این همه سرما رو از کجات دَر میکنی😐🤣💔 . . ''📩'' [ 532 ] سوتےِ قابل نشر و بفرستین •‌⊰خاڪے باش تو خندیدنـ‌ـ😅✋⊱• °✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
‌ °✾͜͡👀 🙊 . . 💬 ‌‌چندسال پیش بود تازه دیوار مهربونی گذاشته بودن... زمستون بود گفتم برم برا خودم یه جفت کفش بخرم؛ فقطم اندازه یه جفت کفش پول داشتم خلاصه رفتم خریدم و پوشیدم؛ اونا که پام بود رو گذاشتم دیوار مهربانی😇 یه امام زاده هم بود گفتم اومدم، یه زیارتم کنم جونم براتون بگه اومدم بیرون دیدم کفشم نیست😱 گفتم برم همون کفشامو بردارم رفتم دیدم برداشتن😫😫😫 خلاصه تا برم جایی که تاکسی ها بودن، مردم خیلی چپ چپ نگام میکردن😬 یعنی تا دو روز پاهام از سرما زق زق میکرد... . . ''📩'' [ 533 ] سوتےِ قابل نشر و بفرستین •‌⊰خاڪے باش تو خندیدنـ‌ـ😅✋⊱• °✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
‌ °✾͜͡👀 🙊 . . 💬 ‌‌سر کلاس تاریخ بودیم... معلم داشت از دوستم درس می‌پرسید یه قسمتی بود که دقیق یادم نیست اما تو یه موقعیتی رضا شاه خاک میریخت تو سر خودش، دوستم اومد همین قسمتو توضیح بده، گفت: رضا شاه گل و لای بر سر خود میریخت و میمالید...😬 وای ما مردیم از خنده😂 . . ''📩'' [ 534 ] سوتےِ قابل نشر و بفرستین •‌⊰خاڪے باش تو خندیدنـ‌ـ😅✋⊱• °✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
‌ °✾͜͡👀 🙊 . . 💬 ‌‌من یه روز حالم بد بود و نرفتم مدرسه و گفتم مامان یه زنگ بزن مدرسه و اطلاع بده که در جریان باشن؛ گفت اوکی باش🤦‍♀😑 زنگ میزنه میگه سلام ببخشید: من اولیای یکی از اولیاهام😳😱😂 وااای من افتادم رو زمین نمیدونستم بخندم یا بگم فامیلمو نگوووو😬 گوشیو قطع کن! خودشو مدیر سه ساعت نه قطع میکردن نه حرفی میزدن فقط میخندیدن🤦‍♀😂😂 دیگه بعد از اون ماجرا هیچ غیبتی نکردم😂😅 اینم بگم من بیشتررر بابام درگیر مدرسه ام بوده کلا از بچگی تا الان که کلاس یازدهمم... چون بابام پایه اس و مخفی میکنه کارامو از مامانم😬😂 . . ''📩'' [ 535 ] سوتےِ قابل نشر و بفرستین •‌⊰خاڪے باش تو خندیدنـ‌ـ😅✋⊱• °✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
‌ °✾͜͡👀 🙊 . . 💬 ‌‌با مامانم داشتیم نماز اول ماه رجب (که آخرین شب جمادی الثانی هست میخوندیم ثواب داره) خیلی طولانیه و سخته... تصمیم گرفتیم از رو گوشی من به مامانم بگم بخونه اونم برای من و 😑😂 آقا من نماز مامانم و گفتم تموم شد نوبت بمن رسید؛ (مامانم ترک هست) شروع کردم و مامانم میگفت چیکار کنم آخرین رکعت بود رفتم سجده که باید ذکر میگفتم سه بار مامانم تکرار میکرد میگفتم یدفعه مامانم با زبون خودش گفت یا آلاهُ یا رح.. منم حواسم نبود و گفتم یا آلاهُ... با لهجه ترکی که متوجه سوتیم شدم سر سجده منفجر شدم از خنده 😂 لامصب یبارم نبود ۳ بار بود ۳ بارشم با همون لحجه تکرار کردم مامانم که بدتر از من 😐🤣 هیچی دیگه نمازمون خنده خنده تموم شد امیداورم که با اون مشقتی که نمازو خوندم خدا قبول کرده باشه😕😂✋ . . ''📩'' [ 536 ] سوتےِ قابل نشر و بفرستین •‌⊰خاڪے باش تو خندیدنـ‌ـ😅✋⊱• °✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
‌ °✾͜͡👀 🙊 . . 💬 ‌‌داشتم دعای ماه رجب (یا من ارجوه لکل خیر...) رو می خوندم، رسیدم به این عبارت که می گه: (اعطنی به مسئلتی ایاک جمیع خیر دنیا و...) که خدایا درخواست می کنم خیر دنیا و آخرت رو! ولی چشمم افتاد دو خط پایینتربه جای (جمیع خیر الدنیا) یهو گفتم (جمیع شر الدنیا)😱 یه دفعه متوجه شدم گفتم: نه نه وای خدا اشتباه شد😬 (جمیع خیر الدنیا و...) یعنی وسط دعا غش کردم از خنده😅 از روی کتاب هم نمی تونیم یه درخواست درست درمون از خدا داشته باشیم😂 همه خیر می خوان ما جمیع شرها رو خواستیم😂😂😂 دعا می خونید مراقب چشماتون باشید جملات رو درست بخونید😊 . . ''📩'' [ 537 ] سوتےِ قابل نشر و بفرستین •‌⊰خاڪے باش تو خندیدنـ‌ـ😅✋⊱• °✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
‌ °✾͜͡👀 🙊 . . 💬 ‌‌ما نامزد بوديم رفتيم بيرون همينطوری یه دوری بزنیم و بگرديم... مامانم زنگ زد كه سيب زمينی با خودت بيار... منم میخواستم پیش نامزدم بگم من از خرید خونه خيلی حالیم میشه و بلدم😌 بسیار شيک و مجلسی جلوی نامزدم رفتم به مغازه‌دار گفتم: ببخشيد آقا اين سيب زمينیا ارگانيدههه!؟😩😅 . . ''📩'' [ 538 ] سوتےِ قابل نشر و بفرستین •‌⊰خاڪے باش تو خندیدنـ‌ـ😅✋⊱• °✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
‌ °✾͜͡👀 🙊 . . 💬 ‌‌روز عقد نذر کردم با نامزدم بریم مشهد چند روز بعد نامزدم بلیط گرفت بریم پیش آقا حرکت کردیم رفتیم مشهد؛ وقتی رسیدیم، من رفتم قسمت زنانه نامزدمم رفت قسمت مردانه بعد من یه کفش دیدم برداشتم گفتم عه این که کفش نامزدم هست رفتم بیرون و با نامزدم تماس گرفتم و وقتی دیدمش گفتم بیا علی جان! کفشت دست منه😌 اونم زد روی پیشونیش و گفت این کفش کیه من که کفشم پاهامه!؟ قیافه من😐😐😐 نامزدم😏😳😳 . . ''📩'' [ 539 ] سوتےِ قابل نشر و بفرستین •‌⊰خاڪے باش تو خندیدنـ‌ـ😅✋⊱• °✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
‌ °✾͜͡👀 🙊 . . 💬 ‌‌یکی از فامیلامون تعریف می‌کرد رفته بودن مشهد؛ بعد یکی از خادمای جلوی در حرم بهش گفته خانم روسریت رو بکش جلو کل موهات بیرونه☺️ اونم هول شده گفته آره می دونم کار شیطونه دستش درد نکنه😂😂 میخواسته به خادمه بگه دستت دردنکنه بجاش قربون صدقه شیطون رفته😅 . . ''📩'' [ 540 ] سوتےِ قابل نشر و بفرستین •‌⊰خاڪے باش تو خندیدنـ‌ـ😅✋⊱• °✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal