•𓆩🪞𓆪•
.
.
•• #ویتامینه ••
😍 با چه روشهایی میتونم
شوهرمو جذب کنم؟👇👇
🙂 وقتی با او هستید پرانرژی باشید
🙃 از او انتظار نداشته باشید تمام وقتش را برای انجام کارهای شما صرف کند
🙂 از اینکه فرد خوبی است ابراز خشنودی کنید
🙃 حتی در غیاب او ، جلوی دیگران از او به خوبی یاد کنید
🙂 احساسات تان را با او در میان بگذارید ولی آن را به طور خلاصه بیان کنید
🙃 حداقل سه مورد از کارهای خوبش را به او گوشزد کنید
🙂 در مقابل دیگران به او افتخار کنید
🙃 صبح ها با او بیدار شوید حتی اگر مجبور نباشید زود بیدار شوید
🙂 در مواقع سختی پشتیبان او باشید
🙃 او را در هر شرایطی بپذیرید و هرگز از خود نرانید
🙂 وقتی عصبانی است به او گیر ندهید
🙃 به او کمک کنید به اهدافش برسد
🙂 دیگران را با او مقایسه نکنید
.
.
𓆩چشممستیارمنمیخانہمیریزدبهم𓆪
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•𓆩🪞𓆪•
عاشقانه های حلال C᭄
•𓆩⚜𓆪• . . •• #عشقینه •• #یکسالونیمباتو #قسمت_سیصدوهشتادوچهارم _صبحم گفته بودی خرید می کنی
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_سیصدوهشتادوپنجم
با دختران انسی خانم مشغول خاله بازی بودم که در اتاق زده شد.
حاج خانم بود.
در اتاق را باز و سلام کردم.
حاج خانم جواب سلامم را داد و گفت:
دو دقیقه باهات کار دارم
از جلوی در کنار رفتم و گفتم:
خیر باشه بفرمایید تو
حاج خانم به داخل اتاق آمد و دختر ها به احترامش ایستادند و با خجالت و ترس سلام کردند.
حاج خانم نیم نگاهی به آن ها کرد و پرسید:
دخترای انسی این جا چه کار می کنند؟
به دختر ها که همان طور سر جای شان ایستاده بودند لبخند زدم و گفتم:
روزا میان پیش من تا بهم کمک کنند
حاج خانم رو به دخترها کرد و گفت:
دو دقیقه برید حیاط من با رقیه خانم کار دارم
_مامان مون گفته نریم حیاط
_بهتون گفتم برید حیاط حرف دیگه هم نشنوم
دست دختر ها را در دست گرفتم و گفتم:
بچه ها بی زحمت برید اتاق تون حاج خانم با من کار دارن
_پس خاله بازی مون چی؟
به روی شان لبخند زدم و با صدای آهسته تری گفتم:
خودم بعد میام دنبال تون تا با هم خاله بازی کنیم باشه؟
دختر ها با لبخند سر تکان دادند که روی شان را بوسیدم و آن ها را راهی اتاق شان کردم.
حاج خانم به وسایل خاله بازی مان اشاره کرد و گفت:
بچه شدی با بچه ها بازی می کنی؟
به سمت طاق رفتم تا یک استکان چای برایش بربزم و با لبخند گفتم:
اینا بچه ان زود حوصله شون سر میره
با بچه هم باید بچگی کرد.
باهاشون بازی می کنم سرشون گرم بشه پیشم بمونن
استکان چای را جلوی حاج خانم گذاشتم و تعارف کردم:
بفرمایید تازه دمه
روبروی حاج خانم نشستم که نگاه به من دوخت و پرسید:
اسم شوهرت چیه؟
از سوالش جا خوردم.
متعجب خندیدم و گفتم:
اسمش احمده دیگه
_اسم واقعیش رو میگم چیه
🇮🇷هدیه به روح مطهر شهیده رقیه بی نیاز صلوات🇮🇷
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_سیصدوهشتادوششم
از سوال حاج خانم ترس و اضطراب به دلم افتاد.
_اسمش احمده دیگه واقعی و غیر واقعی نداره
چرا اینو می پرسید؟
حاج خانم قندی در دهانش گذاشت و گفت:
صبح دخترم اومده بود این جا
خودش و شوهرش احمد آقا رو دیدن و می دونن مستاجر منه
گویا دیشب دامادش طرفای مسجد بوده
اهل مسجد و نماز نیست آدم شرّیه معلوم نیست برای چه فتنه و بلایی مسیرش به اون جا ختم شده
میگه تو مسجد یکی از بازاریا رو دیده که انگار شوهرت رو میشناخته خیلی گرم و حسابی باهاش احوالپرسی می کنه حرف می زنه
با اضطراب گفتم:
خوب؟
حاج خانم کمی از چایش را نوشید و گفت:
دخترم می گفت بعد ابن که این دو تا از هم جدا شدن این رفته دنبال اون و ازش پرسیده این کیه می شناسیش
اونم گفته این پسر وسطی حاج علی صفری یکی از بزرگا و قدیمیای بازار رضاس
گفت بهش گفته خود همین احمد آقا هم توی بازار حجره داره منتها چون ساواک دنبالش بوده چند ماهیه فراریه
در حالی که قلبم در دهانم می تپید سعی کردم بدون آن که دروغ بگویم چیزی در جوابش بگویم برای همین گفتم:
شما که خبر دارید ما از روستا اومدیم
پسر یکی از بازاریای قدیمی تو روستا چرا باید زندگی کنه؟
حاج خانم استکان خالی اش را روی زمین گذاشت و گفت:
منم همینو گفتم بهشون
گفتم اشتباه شده حتما پسر یه بازاری قطعا وضع مالیش خوبه از خودش خونه زندگی داره نمیاد یه اتاق خونه منو کرایه کنه یشینه
ولی وقتی یکم دو دو تا چهار تا کردم فکر کردم دیدم اولا شما زن و شوهر هیچی تون به روستاییا نمی خوره
ثانیا اگه شوهرت فراری باشه حتما برای این که گیر نیفته مجبور شده یه مدت جای دیگه زندگی کنه و برای همین اومده این جا
🇮🇷هدیه به روح مطهر شهیده پریسا بیگی صلوات🇮🇷
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
•𓆩☀️𓆪•
.
.
•• #قرار_عاشقی••
آقا در انتظارم و محتاج یک نگاه😌
تا زندگی شود برای دلم باز رو به راه✨
.
.
𓆩ماراهمینامامرضاداشتنبساست𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩☀️𓆪•
•𓆩🌙𓆪•
.
•• #آقامونه ••
﮼𖡼 ای یار🥰
بکِش دستم👋🏻
آن جا که تو آنجایی😌
مولانا /✍🏼
.
•✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_اے
•🧡 #سلامتےامامخامنهاےصلوات
•🇮🇷 #جهش_تولید_با_مشارکت_مردم
•🚀 #تنبیه_متجاوز | #وعده_صادق
•📲 بازنشر: #صدقهٔجاریه
•🖇 #نگارهٔ «1356»
.
𓆩خوشترازنقشتودرعالمتصویرنبود𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌙𓆪•
•𓆩🌤𓆪•
.
.
•• #صبحونه ••
سـلــام صبــح بخــیر🌞
پیــشکش اول صبح ✨
یـک سـلام گـرم ✋🏻
با عـطر گلهــای بهـشتے🌸
و با طعـم خــوش گلاب 🌱
از بــاغ آرامـش🪴
وپرمــهر خــداست💚
امــروزتـان متــبسم 😃
بهــ نگــاه مـهربان خدا🍄❤️
.
.
𓆩صُبْحیعنےحِسِخوبِعاشقے𓆪
http://Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌤𓆪•
•𓆩🌿𓆪•
.
.
•• #مجردانه ••
بیتی که یاد و نامِ تو در آن نوشته شد
یک بیت ساده نیست، که بیتالمقدس است ...🤍
.
.
𓆩عاشقےباشڪهگویندبهدریازدورفت𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌿𓆪•
•𓆩🪴𓆪•
.
.
•• #همسفرانه ••
تویے آن آیت رحـ🌸ــمت
که نتوان کرد تفسیرش👌🏻
تعــال الله از این صــورت🥰
که من ماتـــم ز تحسینش💐
#ماشاالله_لاحولولاقوهالابالله🧿
.
.
𓆩خویشرادرعاشقےرسواےعالمساختم𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪴𓆪•
•𓆩🪞𓆪•
.
.
•• #ویتامینه ••
زندگی خیلی قشنگ میشه اگه☺️👏👇
حرف زدنتون مثل👇
دوتا دوست صمیمی باشه😍
عشقتون مثل لیلی و مجنون♥
حمایتتون از هم مثل خواهر و برادر🤝
و دیوونه بازیاتون مثل دوتا بچه👻
.
.
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🪁𓆪•
.
.
•• #پشتڪ ••
به لطف خیالت . . .
.
.
𓆩رنگو روےتازهبگیـر𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪁𓆪•
مداحی آنلاین - نماهنگ با تعصبم من به ولایت علی - مهدی رعنایی.mp3
4.18M
•𓆩📼𓆪•
.
.
•• #ثمینه ••
با تعصبم من به ولایت علی
جونمو میدم پای خلافت علی
#یک_شنبه_های_علوی_و_فاطمی
.
.
𓆩چهعاشقانهناممراآوازمیڪنے𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩📼𓆪•
عاشقانه های حلال C᭄
•𓆩⚜𓆪• . . •• #عشقینه •• #یکسالونیمباتو #قسمت_سیصدوهشتادوششم از سوال حاج خانم ترس و اضطراب
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_سیصدوهشتادوهفتم
حاج خانم در حالی که زانویش را می مالید گفت:
به من ربطی نداره شوهرت ساواکیه یا فراری از دست ساواکی
من دنبال درد سرم نیستم
دلم نمیخواد چیزی بشه که برام شر بشه
حوصله مامور و آژانم ندارم
یه عمر آروم زندگی کردم بقیه اش رو هم میخوام آروم بگذرونم تا تموم بشه
ولی آدمایی که دنبال شر بگردن این جا کم نیستن
بعضیاشون کافیه بفهمن شوهرت فراریه و احساس کنن می تونن از این راه یه پولی به جیب بزنن اون وقته که دیگه کارتون ساخته اس
نمونه اش همین داماد خودم
یک لاشخور به معنای واقعی کلمه است
مطمئن باش تا تهش رو در نیاره شوهرت واقعا پسر حاج علی صفری هست یا نه ول کن نیست
حالا یا شوهرت رو می چاپه یا اگه فکر کنه از ساواک چیزی گیرش میاد میره سراغ اونا
از جا برخاست و گفت:
برای من مستاجر خوش حساب مثل شما کم گیر میاد شایدم نایاب باشه
ولی من برای خودتون میگم تا شرّ نشده جمع کنید برید
به شوهرتم بگو بیاد تسویه کنه باقی پولش رو بگیره
قدمی به طرف در رفت و گفت:
انسی که داره دنبال خونه می گرده تو هم که حسابی باهاش قاطی شدی
ببینید کجا میره شمام برید همون جا
آهی کشید و گفت:
انسی طفلک دلم براش می سوزه
دلم نمی خواست زا براهش کنم ولی از حرف در و همسایه و اهل محل چاره ای برام نمونده
این جا چون همه می دونن مطلقه اس کسی چشم دیدنش رو نداره و میگن باید بره
چی شما چی انسی امیدوارم از این جا رفتید گیر یه آدم خوب بیفتید
به سمت در رفت و گفت:
دیگه دست دست و امروز و فردا نکن که شرّ دامادم دامن تون رو نگیره
🇮🇷هدیه به روح مطهر شهیده فاطمه میرگچینی صلوات🇮🇷
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•