فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🪁𓆪•
.
.
•• #پشتڪ ••
عمریست که در سایهی دیوار خداییم(:✨
.
.
𓆩رنگو روےتازهبگیـر𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪁𓆪•
•𓆩🪴𓆪•
.
.
•• #همسفرانه ••
وقتي به خانه مي آمد ، من ديگر حق نداشتم كار كنم .
بچه را عوض مي كرد ، شير برايش درست مي كرد . سفره را مي انداخت و جمع مي كرد ، پابه پاي من مي نشست ، لباس ها را مي شست ، پهن مي كرد ، خشك مي كرد و جمع مي كرد .
آن قدر محبت به پاي زندگي مي ريخت كه هميشه به او مي گفتم : درسته كه كم مي آيي خانه ؛ ولي من تا محبت هاي تو را جمع كنم ، براي يك ماه ديگر وقت دارم .
نگاهم مي كرد و مي گفت : تو بيش تر از اين ها به گردن من حق داري .
يك بار هم گفت : من زودتر از جنگ تمام مي شوم وگرنه ، بعد از جنگ به تو نشان مي دادم تمام اين روزها را چه طور جبران مي كردم.💔💔
به روایت همسر #شهید_حاج_ابراهیم_همت
.
.
𓆩خویشرادرعاشقےرسواےعالمساختم𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪴𓆪•
عاشقانه های حلال C᭄
•𓆩⚜𓆪• . . •• #عشقینه •• #یکسالونیمباتو #قسمت_سیصدونودودوم محمد علی گفت: اگه فقط سخنرانی تن
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_سیصدونودوسوم
همه خانواده ام، آقاجان، خانباجی، مادر، محمد حسن و محمد حسین وارد حیاط شدند و با تعجب نگاه شان به روی من و احمد ماند.
با دیدن شان سلام کردم که مادر به سمت احمد آمد و در حالی که او را بغل می گرفت گفت:
الهی من دورت بگردم
الهی درد و بلات بخوره تو سر دشمنات
خوبی مادر؟
خوبی قربونت برم؟
با گریه ادامه داد:
خدا بیامرزه مادرت رو
کاش بود و می دیدت
صورت احمد را بوسید و قدمی عقب رفت و گفت:
الهی بمیرم برات مادر
چه قدر عوض شدی چه قدر لاغر شدی
آقاجانم قدمی جلو آمد و به شانه احمد زد و پرسید:
چه طوری پهلوون خوبی؟
احمد لبخندی خجول زد و سر به زیر انداخت
خانباجی کنار مادر ایستاد و گفت:
چه خوب کردی اومدی پسرم
همه مون دلتنگت بودیم
خیلی خوش اومدی.
چرا حالا این جا ایستادین بیا بریم تو هوا سرده
احمد در حالی که داشت با محمد حسن و محمد حسین روبوسی می کرد گفت:
دست شما درد نکنه ولی باید برم
منتظر محمد علی ام
خانباجی گفت:
مادر قدم ما شور بود که ما اومدیم میخوای بری؟
احمد سر به زیر گفت:
اختیار دارید این چه حرفیه.
من نیومده بودم که بمونم فقط به خاطر رقیه اومدم
محمد علی آمد به همه سلام کرد و پرسید:
کجا بودین از ظهر؟
مادر آه کشید و گفت:
رفته بودیم خونه حاج علی
برای پس فردا که چهلم دارن کمک کنیم
🇨🇮هدیه به روح مطهر شهید ادواردو آنیلی صلوات🇨🇮
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_سیصدونودوچهارم
احمد سر به زیر انداخت و غمگین نگاه به زمین دوخت.
محمد علی جلو آمد و شانه احمد را فشرد و گفت:
داداش بیا بریم دیر میشه
احمد به تایید سر تکان داد و گفت:
باشه ...
سرش را بالا آورد و گفت:
تو برو موتورو روشن کن منم خداحافظی کنم
محمد علی به سمت موتورش رفت که آقاجان گفت:
کاش یه امشب رو می شد این جا بمونی
احمد دست آقاجان را فشرد و گفت:
دست شما درد نکنه
حلال کنید این همه اذیت تون کردم
هم بودنم براتون درد سره هم نبودنم
آقاجان به پشت احمد زد و گفت:
این حرفا رو نزن ما جز خیر و خوبی از شما ندیدیم
احمد نیم نگاهی به من کرد و از آقاجان پرسید:
میشه با رقیه یه دقیقه صحبت کنم؟
آقاجان لبخند زد و گفت:
صحبت کنید این که دیگه اجازه نمیخواد
آقاجان چند قدمی از ما دور شد و بقیه را هم همراه خودش از ما دور کرد.
احمد در کمترین فاصله از من ایستاد و آهسته گفت:
من امشب میرم اتاق مون محمد علی رو هم پیش خودم نگه می دارم باهاش صحبت کنم.
الان که برم دیگه نمیام صبح وسایلا رو میدم محمد علی بیاره
نگران من نباش باشه؟
در جوابش سر تکان دادم که دستم را گرفت و گفت:
می دونی که خیلی دوست دارم ...
ببخش که به خاطر من این همه اذیت شدی و در به دری کشیدی
_این حرفا رو نزن ... هزار بار بهت گفتم من اذیت نشدم
دستم را محکم فشرد و گفت:
دیگه باید برم مواظب خودت و علیرضا باش
باشه؟
دستم را رها کرد که گفت:
قول بده زود بیای دنبال مون
می دونی که طاقت دوریت رو ندارم
احمد لبخند زد و برای خداخافظی به سمت آقاجان رفت.
🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید بابک نوری صلوات🇮🇷
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
•𓆩☀️𓆪•
.
.
•• #قرار_عاشقی••
من آرزو کردم بیایم❤️
تا زائرت باشم رضاجان✨
گفتی بیا و من چه زیبا🌸
به آرزوی خود رسیدم☺️
.
.
𓆩ماراهمینامامرضاداشتنبساست𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩☀️𓆪•
•𓆩🌙𓆪•
.
•• #آقامونه ••
﮼𖡼 ای که مهتابِ رُخت🌹
سایه بیفکنده به ماه🌙
دل ما بر دل تو💞
سخت ارادت دارد✋🏻
﮼𖡼 میشود✨
گاه بیایی و به ما سر بزنی👥
چون نگاه تو بهشت است🌸
سخاوت دارد☺️
علی غفاری /✍🏼
.
•✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_اے
•🧡 #سلامتےامامخامنهاےصلوات
•🇮🇷 #جهش_تولید_با_مشارکت_مردم
•🚀 #تنبیه_متجاوز | #وعده_صادق
•📲 بازنشر: #صدقهٔجاریه
•🖇 #نگارهٔ «1360»
.
𓆩خوشترازنقشتودرعالمتصویرنبود𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌙𓆪•
•𓆩🌤𓆪•
.
.
•• #صبحونه ••
نـبردهـاۍ ارزشمــند⚔
براۍ کسـب مـدالهـاۍ طـلا نیسـتند🏆🥇
نــبرد درونے،
آن نـبرد نامرئـے درون هـمه ے ماسـت؛ نبــرد ارزشــمند آنجـاســت . . .🌱💚
.
.
𓆩صُبْحیعنےحِسِخوبِعاشقے𓆪
http://Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌤𓆪•
•𓆩📿𓆪•
.
.
•• #پابوس ••
بر دوش خود بریز دو زلف سیاه را
بالا مبر ز خسته دلان سوز و آه را
در”بست طوسی”تو چه رنگی دویده است
کز لطف می خرند سپید و سیاه را
موسی عصا به کف به حریم تو پای زد
تا دید می خرند دل”من عصاه”را
زاهد تو را پسندد و رو بر خدا کند
یارب مکن نصیب کسی این گناه را
در حرمتت که امر خدا نیز قائم است
دیدیم ایستاده سرِ پا اِلٰه را
کفرم مبارک است به تبریک من بیا
چرخانده ام به سوی رضا قبله گاه را
ایوان تو به کعبه تفاخر نمی کند
بر بنده,فخــر, عیب بود پادشاه را
بین تو و خدا به خدا مایل تو ام…!
شکر خدا که برد ز من اشتباه را
وقت ورود کفش سپارند خلق و ما
دادیم بوسه کفش کَـنِ کوی شاه را
مالی نداشتم ولی از جستجوی تو
انداختم میان ضریحت نگاه را
من در رواق آینه عکسم به طاق بود
دادند بر گدا به حریم تو جاه را
کفر مرا درآر و نشان جهان بده
رو کن که سجده کرده ام آن بارگاه را
🫀🫂✨
👤محمد سهرابی
.
.
𓆩خواندهويانَخواندهبهپٰابوسْآمدهام𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩📿𓆪•
•𓆩🌿𓆪•
.
.
•• #مجردانه ••
چه جمعِ دلنشین عاشقی داریم ،
من و یک استکان چای و خیالِ تو ..☕️♥️
.
.
𓆩عاشقےباشڪهگویندبهدریازدورفت𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌿𓆪•
•𓆩🪴𓆪•
.
.
•• #همسفرانه ••
🍃💚 "ع...ش..قِ"
آن دلــ💓ــدار
ما را ذوق و جانے
دیگـرست...! 💚🍃
#آغوش_تو_مامن_آرامشم🌼😌
.
.
𓆩خویشرادرعاشقےرسواےعالمساختم𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪴𓆪•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🍳𓆪•
.
.
•• #چه_جالب ••
یـہ چاشـنے فــوق خفن
واسہ خــورش سبزیــاتون😍🌱
مــواد لازم :
رب انــار ۱ ق غ
گشــنیز خشک ۱ ق غ🌿
جعفرۍ خشک ۱ ق غ
رب گوجہ فرنگــے ۱ ق غ🍅
شـنبلیلـہ خشــک ۱ ق غ
شـوید خشـک ۱ ق غ
آبلیــمو تـرش ۳ ق غ🍋
زردچوبــہ ۱ ق چ💛
.
.
𓆩حالِخونھباتوخوبھبآنوےِخونھ𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
.
.
•𓆩🍳𓆪•
•𓆩🧕𓆪•
.
.
•• #منو_مامانم ••
💬 خیلی نگرانم😢
بچهم چند وقته حرفهای بد میزنه
و میگه از پسرِ عمو رضا یاد گرفتم🤥
شاید بگید خب نذار باهاش بگرده که باید
بگم پسرِ عمو رضا سه ماهشه🍼🤓😐
.
.
•📨• #ارسالے_ڪاربران • 913 •
#سوتے_ندید "شما و مامانتون" رو بفرستین
•📬• @Daricheh_Khadem
.
.
𓆩بامامان،حالدلمخوبه𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🧕𓆪
•𓆩🪞𓆪•
.
.
•• #ویتامینه ••
خانومای گلـــ🌸 بدونید😉👇
خداوند قدرت زیادی به مردا داده 💪اما ....
کلیداین قدرتــ😜دست ما خانوماست😌👇
احترام🙏محبت♥
و از همه مهمترحفظ اقتدار مرد🤝
سه تا شاه کلید مهم هستند✋
با رعایت این سه شاه کلید زندگیتو بهشت کن👏😍
.
.
𓆩چشممستیارمنمیخانہمیریزدبهم𓆪
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•𓆩🪞𓆪•
نماهنگ مخاطب خاصم.mp3
3.77M
•𓆩📼𓆪•
.
.
•• #ثمینه ••
جانم حسین ثارالله 💔:)
#شب_جمعست_هوایت_نکنم_میمیرم
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله
.
.
𓆩چهعاشقانهناممراآوازمیڪنے𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩📼𓆪•
•𓆩🪁𓆪•
.
.
•• #پشتڪ ••
معجزه تو راهه(:✨
.
.
𓆩رنگو روےتازهبگیـر𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪁𓆪•
عاشقانه های حلال C᭄
•𓆩⚜𓆪• . . •• #عشقینه •• #یکسالونیمباتو #قسمت_سیصدونودوچهارم احمد سر به زیر انداخت و غمگین
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_سیصدونودوپنجم
احمد و محمد علی رفتند و دوباره غم عالم به سراغم آمد.
شب را در کنار خانواده گذراندم و صبح زود هنوز خورشید طلوع نکرده بود محمد علی وسایلم را آورد و چون گفت تمام شب را بیدار بودند و صحبت می کردند تا نزدیک ظهر در خانه ماند و خوابید.
بعد از ظهر آقاجان و برادر هایم برای شرکت در سخنرانی آقای خامنه ای به خانه آیة الله شیرازی رفتند و علی رغم علاقه و اصرارم مادر نگذاشت من هم همراه شان بروم.
با تاریک شدن هوا دل مان مثل سیر و سرکه می جوشید ولی از آقاجان و برادرهایم خبری نشد.
مادر ختم صلوات برداشته بود و خانباجی مدام در کوچه سرک می کشید.
ساعت از یازده شب هم که گذشته بود که آقاجان و محمد حسن و محمد حسین برگشتند.
مادر با خوشحالی به استقبال شان رفت و گفت:
چه عجب برگشتین داشتم از نگرانی دق می کردم
آقا جان در حالی که از پله ها بالا می آمد گفت:
نمی دونی خانم چه غلغله جمعیتی بود.
تا حدود ساعت 9 شب مردم تو صحن عتیق جمع بودن و شعار می دادن
خیابونا شلوغ بود و درگیری شده بود
محمد حسین با هیجان گفت:
کوچه ها و خیابونا پر سرباز و مامور بود
هی هم صدای تفنگ و شلیک میومد
مادر پشت دستش زد و گفت:
خدا مرگم بده به کسی هم تیر زدن؟
محمد حسن در حالی که جوراب هایش را در می آورد گفت:
نه بیشتر تیر هوایی می زدن مردم بترسن
مادر به آقاجان چشم دوخت و گفت:
حاجی یه لطف کن دیگه پسرا رو با خودت نبر اگه بلایی سرشون بیاد من طاقت نمیارم
بعد رو به من که داشتم برای آقاجان سفره می انداختم کرد و گفت:
خوب شد جلوی تو رو گرفتم نری
وگرنه یک کاریت می شد دیگه رو نداشتیم تو روی احمد آقا نگاه کنیم
راستی ....
محمد علی کو؟
آقاجان کنار سفره نشست و گفت:
نمی دونم همون تو کوچه از ما جدا شد گفت میره پیش احمد آقا
مادر نیم نگاهی به ساعت کرد و گفت:
خدا کنه زودتر بیاد دارم از دلشوره خفه میشم
🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید مرتضی عطایی صلوات🇮🇷
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_سیصدونودوششم
با صدای پچ پچ مادر و آقاجان از خواب بیدار شدم.
آقاجان آهسته می گفت:
خانم جان یکم بگیر بخواب دیگه از دیشب تا حالا بیداری
_نمی تونم دلشوره دارم محمد علی نیومده
_بد به دلت راه نده
محمد علی که بچه نیست هر جا هست با احمده
_همین دیگه چون با احمد آقاست می ترسم بلایی سرش اومده باشه
آقاجان گفت:
هیسسسس ... این چه حرفیه می زنی خانم
جلوی رقیه این حرفا رو نزنی دل اونم آشوب کنی
بگیر بخواب دو سه ساعتی باید امروز بریم مراسم مادر خدابیامرز احمد آقا
مادر با بغض گفت:
خوب اگه خوابم می برد که می خوابیدم ...
از بس فکر و خیال کردم خوابم نمی بره
_فکر و خیال نکن هر جا باشه تا ظهر میاد ان شاء الله
سر جایم نشستم که دیدم آقاجان روی مادر پتو کشید و گفت:
یکم بخواب بی قراری هم نکن نذار دل بقیه هم آشوب بشه
آقاجان با دیدنم صاف نشست که سلام کردم.
مادر هم که دراز کشیده بود سرجایش نشست و جواب سلامم را دادند.
آقاجان پرسید:
بیدار شدی بابا؟ دیشب خوب خوابیدی؟
به تایید سر تکان دادم و پرسیدم:
محمد علی هنوز نیومده؟
آقاجان از جا برخاست و گفت:
هر جا باشه تا ظهر میاد ان شاء الله
کتش را از میخ روی دیوار برداشت و رو به مادر گفت:
من میرم خونه حاج علی شما یکم استراحت کنین دیگه ساعتای نه ده بیایین
مادر چشمی گفت و به احترام آقاجان برای بدرقه اش تا دم در رفت و بعد از رفتن آقاجان به سمت رختخوابش رفت و گفت:
پاشو نمازت رو بخون هوا داره روشن میشه
رختخوابم را جمع کردم گوشه اتاق گذاشتم. ژاکتم را پوشیدم و به حیاط رفتم.
هوای آبان ماه به شدت سرد بود شیر آب حیاط یخ زده بود و مجبور شدم از همان آفتابه وضو بگیرم.
برای این که مادر بخوابد به اتاق برنگشتم و پیش خانباجی رفتم.
نمازم را که خواندم خانباجی کمی دنبه و زردچوبه روی دستم مالید و پرسید:
چی شد مچت در رفت؟
دلم نمی خواست برایش توضیح بدهم برای همین گفتم:
در رفت دیگه ... برای چی می پرسین؟
خانباجی در حالی که پارچه ای دور مچم می بست گفت:
آخه در رفتگی رو جا بندازی نهایتا دو سه روزه خوب میشه
ولی تو میگی یک هفته است جا انداختی
گفتم شاید چیز دیگه ای باشه
شانه بالا انداختم و گفتم:
من که نمی دونم چی شده
شکسته بند گفت در رفته و جاش انداخت
🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید جلال رعیت صلوات🇮🇷
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
•𓆩☀️𓆪•
.
.
•• #قرار_عاشقی••
تولد خواهرتونه!
برامون ویژه تر
دعا کنید آقای مهربونم✨🤍
.
.
𓆩ماراهمینامامرضاداشتنبساست𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩☀️𓆪•
•𓆩🌙𓆪•
.
•• #آقامونه ••
﮼𖡼 باز ابری آمد و باران گرفت🌧
کوچه ها با عطر باران، جان گرفت🌹
﮼𖡼 روز دختر، روز شعر و شادی است🎉
خندههایش، یک جهان آبادی است👌🏻
محمد فرازی /✍🏼
.
•✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_اے
•🧡 #سلامتےامامخامنهاےصلوات
•🇮🇷 #جهش_تولید_با_مشارکت_مردم
•🦋 #روز_دختر | #دهه_کرامت
•📲 بازنشر: #صدقهٔجاریه
•🖇 #نگارهٔ «1360»
.
𓆩خوشترازنقشتودرعالمتصویرنبود𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌙𓆪•
•𓆩🌤𓆪•
.
.
•• #صبحونه ••
صـبح است و هوا؛
هــواۍ لطـف است و صـفا!☁️
صـبح است و نوا ؛
نــواۍ مهر اسـت و وفا!🎼
صـبح است و دلا ؛
هـر آنـچه مےخواهی هست؛🏖
بر سـفرۀ گستـردۀ الــطــافِ خــدا !💕
.
.
𓆩صُبْحیعنےحِسِخوبِعاشقے𓆪
http://Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌤𓆪•
•𓆩🪴𓆪•
.
.
•• #همسفرانه ••
💐/ جُرمَمْ این دان
که زِ جـ❤️ـان
دوست ترت میدارم/💐
#باهم_درانتظار_ظهور💚
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🤲🏻
.
.
𓆩خویشرادرعاشقےرسواےعالمساختم𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪴𓆪•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🍳𓆪•
.
.
•• #چه_جالب ••
مـامـاناۍ مهـربـون ،
بہ مـناسبـت روز دخـتر👒
ایـن خـوشمـزه ۍ جـدید رو
کہ آسـونہ و هیــیییییـیچ کارۍ نـداره ،
بـراے دخـتراۍ گـلتون آمـاده کنــید 😍
مـوادمـون:
ماکــارونی فرمی🍝
آب جــوش و نمک و زردچوبه🧂
نمک و فلفل سـیاه
آویــشن🌿
پودرســیر🧄
کـدبـانوهـا
ثــواب آشپــزۍ امـروزتون رو هـدیہ کنـید به بـانوی خوبےهــا،حضـرت مـعصـومہ(س)💕
.
.
𓆩حالِخونھباتوخوبھبآنوےِخونھ𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
.
.
•𓆩🍳𓆪•
•𓆩🧕𓆪•
.
.
•• #منو_مامانم ••
💬 از مامانم پرسیدم بهترین
دختر دنیا رو داشتن چه حسی داره😌
گفت من چه بدونم آخه❔
باید بری از مادربزرگت بپرسی😏😄
.
.
•📨• #ارسالے_ڪاربران • 914 •
#سوتے_ندید "شما و مامانتون" رو بفرستین
•📬• @Daricheh_Khadem
.
.
𓆩بامامان،حالدلمخوبه𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🧕𓆪
مداحی آنلاین - چه خوبه که زندگی ما همیشه بوی خدا داره - حسین طاهری.mp3
6.78M
•𓆩📼𓆪•
.
.
•• #ثمینه ••
چه خوبه تو کشوری هستیم
که معصومه(س) و رضا(ع) داره
#اللهم_بارک_لمولانا_صاحب_الزمان
#میلاد_حضرت_معصومه_س💐
.
.
𓆩چهعاشقانهناممراآوازمیڪنے𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩📼𓆪•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🪁𓆪•
.
.
•• #پشتڪ ••
••
اینکه هرچی گل و طبیعته
رو، میذارن روی دخترا،
با اینکه این جنس از مخلوقاتِ خدا
به تعبیر پیامبرِ رحمت، ریحانه هستن
و لطیف، بیارتباط نیست!🌟
دخترایی که قلبتون به زلالیِ بارونه!🌧
روحتون به لطافتِ گل!
روزتون
بارها و بارها
مبارکِ تمامِ لحظههایِ دنیا!🌈:)
••
.
.
𓆩رنگو روےتازهبگیـر𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪁𓆪•
•𓆩☀️𓆪•
.
.
•• #قرار_عاشقی••
من حس خوب زندگی را
با جان و دل احساس کردم
وقتی که پیش چشمهایم
این صحن و این گنبد نمایان شد
.
.
𓆩ماراهمینامامرضاداشتنبساست𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩☀️𓆪•
•𓆩🌙𓆪•
.
•• #آقامونه ••
﮼𖡼 کتاب فضل تو را📖
آب بحر کافی نیست🌊
﮼𖡼 که تر کنم سر انگشت☝️🏼
و صفحه بشمارم🥰
ملا امیدی /✍🏼
.
•✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_اے
•🧡 #سلامتےامامخامنهاےصلوات
•🇮🇷 #جهش_تولید_با_مشارکت_مردم
•🦋 #روز_دختر | #دهه_کرامت
•📲 بازنشر: #صدقهٔجاریه
•🖇 #نگارهٔ «1361»
.
𓆩خوشترازنقشتودرعالمتصویرنبود𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌙𓆪•
•𓆩🌤𓆪•
.
.
•• #صبحونه ••
صبــح یعنـے پــرواز🕊
قد کشیــدن در بــاد🤍
چہ کســے مــیگوید
پشــت این ثانیہ ها
تاریــک است؟!🌚
گــام اگــر بــرداریم👣
روشـنــے نـزدیــک است✨
🌱سهراب سپهری
.
.
𓆩صُبْحیعنےحِسِخوبِعاشقے𓆪
http://Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌤𓆪•
هدایت شده از ایتایار
•𓆩💌𓆪•
.
.
•• #مجردانه ••
اولین بار بود که برایم خواستگار میآمد؛
به روی خودم نمیآوردم، اما
راستش را بخواهید چهار ستون بدنم
از استرس میلرزید ⚡
هی جلو آینه میرفتم و
به روسری و لباسهایم نگاه میکردم
انگار به دلم نمینشست؛ کمی روسریام را
صاف و صوف، و لباسم را
مرتب میکردم 🎨
چشمم به ساعت بود که
انگار عقربههایش جلو نمیرفت
همه چیز انگار اسلوموشن شده بود... 🌙
پنج دیقه به ساعت ۶
که قرار بود خواستگارها برسند،
یکبار دیگه سریع به اتاقم رفتم تا سوالها را مرور کنم؛
مثل شب امتحان که لحظه آخر،
همه چیز از ذهنت میپرد ⛅
سوالها مثل هم نبودند؛
باید میفهمیدم اهل نماز هست یا نه؟
سفر را دوست دارد یا نه؟
اگر بخواهم یک شهر دیگر درس بخوانم چه ...؟ 🍀
چقدر همه چیز سخت بود ...
میان اینهمه شلوغی،
ناگهان چشمم به حدیث پیامبر (ص)
در یکی از کتابچههای ازدواج افتاد:
💫 «هر کس برای دور ماندن از آنچه
خدای مهربان حرام کرده، ازدواج کند،
بر خداست که او را کمک نمايد» 🌸🍃
به خدا توکل کردم،
قلبم آرام گرفت... 💚
.
.
𓆩ازتوبهیڪاشارتازمابهسردویدن𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩💌𓆪•
•𓆩🪴𓆪•
.
.
•• #همسفرانه ••
از پشت تریـ🎙ـبونِ دلم
#عشق چنین گفت
محبوب #تو زیباست🥰
قشنگ است، ملیح است💐
#ملک_الشعراے_بهار🌸
#آغاز_هفته_بهارےتون_عاشقانه💕
.
.
𓆩خویشرادرعاشقےرسواےعالمساختم𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪴𓆪•