15.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•𓆩🪞𓆪•
.
.
•• #ویتامینه ••
توصیه های #شهید_جمهور برای متأهلان 🖤
.
.
𓆩چشممستیارمنمیخانہمیریزدبهم𓆪
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•𓆩🪞𓆪•
سرود سید ابراهیم_گروه ضحی لاهیجان.mp3
9.3M
•𓆩📼𓆪•
.
.
•• #ثمینه ••
خادم ایران
جات خالیه اینجا سید محرومان
ای شهید جمهور، مرد هر میدان
#میلاد_امام_رضا | #خادم_الرضا🖤
#خادمان_ملت | #سیدالشهدای_خدمت
#شهید_جمهور | #آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان
.
.
𓆩چهعاشقانهناممراآوازمیڪنے𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩📼𓆪•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🪁𓆪•
.
.
•• #پشتڪ ••
مظلوم رفت...
.
.
𓆩رنگو روےتازهبگیـر𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪁𓆪•
عاشقانه های حلال C᭄
•𓆩⚜𓆪• . . •• #عشقینه •• #یکسالونیمباتو #قسمت_چهارصدوبیست ربابه جلو آمد مرا بغل گرفت و گفت:
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_چهارصدوبیستویکم
آقاجان با تعجب پرسید:
مطمئنی بابا؟
کنار ربابه نشستم و به تایید سر تکان دادم که محمد امین گفت:
همسایه سابق تو از کجا آقاجان یا حاج علی رو می شناخته که اومده بازار دم حجره شون سراغ تو رو می گرفته؟
به لبه روسری ام دست کشیدم و گفتم:
قضیه اش مفصله.
خودم نشونی آقاجان و بابا علی رو بهش دادم
محمد امین ابرو در هم کشید و پرسید:
به چه دلیل این کارو کردی؟
دو زانو نشستم و گفتم:
حقیقتش این بنده خدا به یکم کمک و حمایت نیاز داشت.
یه زن تنهاست با دو تا دختر بچه
شوهرش معتاد و دائم الخمر بوده انگار برای همین مجبور شده طلاق بگیره
طلاقم که گرفته خانواده اش طردش کردن مونده خودش و دو تا دخترش
از آشناهای همون صاحبخونه بود ولی چون مطلقه بود همسایه ها به صاحبخونه فشار آوردن بیرونش کنه
اینم در به در دنبال یه اتاقی جایی بود ولی به خاطر مطلقه بودن جایی پیدا نمی کرد.
منم با خودم گفتم روا نیست سکوت کنم وقتی خانواده ام می تونن کمکش کنن
برای همین یه کاغذ بهش دادم که توش نشونی حجره آقاجان و باباعلی رو نوشته بودم.
محمد امین ابرو بالا انداخت و گفت:
تو الان نزدیک یک ماه و خرده ایه این جایی اون وقت اون تازه اومده سراغ کمک؟
یکم مشکوکه
آقاجان گفت:
چیش مشکوکه؟
_آدمی که صابخونه جوابش کرده و کسی بهش جا و مکان نمیده همون اولی که رقیه کاغذ داده بود باید پیداش می شد نه بعد چهل پنجاه روز
مادر گفت:
خوب شاید روش نشده بنده خدا
حاج علی گفت:
در هر صورت فردا صبح انگار دوباره قراره بیاد
من بیخودی دلم روشن شده بود شاید به واسطه اون بشه خبری از سلامت احمد پیدا کرد ولی انگار ....
حاج علی آه کشید و سر به زیر انداخت
آقاجان به پشت خاج علی زد و گفت:
خدا بزرگه حاجی حتما خبری میشه
حاج علی زیر لب ان شاء الله گفت و بعد رو به آقاجان کرد و گفت:
راستی من امروز رفتم پیش دامادم
هر سال ظهر عاشورا مراسم دارن
آقاجان گفت:
خدا قبول کنه ازشون
حاج علی گفت:
اون پسر دایی اش هم بود. به خاطر همون رفته بودم تون جا قرار بود بهم یه خبرایی بده
گفت حسابی سبیل یکی رو چرب کرده و بهش گفتن قراره هفته آینده چند تا زندانی آزاد بشن
گفت احتمال این که محمد علی هم جزوشون باشه زیاده چون مدرکی علیه اش ندارن جرمی براش ثابت بشه بیشتر از این نگهش نمی دارن
مادر با خوشحالی از جا پرید و گفت:
یا حضرت عباس واقعا اینو گفت؟
حاج علی بدون آن که به صورت مادر نگاه کند گفت:
بله حاج خانم گفت هفته دیگه محمد علی آزاد میشه ان شاء الله
🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید اسحاق دارا صلوات🇮🇷
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_چهارصدوبیستودوم
آقاجان با خوشحالی گفت:
خدا از دهانت بشنوه حاجی الهی خوش خبر باشی همیشه
مادر از خوشحالی سر به سجده شکر گذاشت و خانباجی با گریه دست هایش را به بالا گرفت و گفت:
خدایا شکرت
یا حضرت عباس یا باب الحوائج ممنونم می دونستم نا امیدم نمی کنین
همه از خبر این که احتمالا محمد علی به زودی آزاد شود خوش حال بودند فقط من و حاج علی هر دو غمی بزرگ به دل مان چنگ انداخته بود و برعکس مادر و خانباجی و ربابه که از خوشحالی اشک می ریختند اشک من از شدت غمی که در دلم داشتم می جوشید و فرو می ریخت.
دلم می خواست از غصه فریاد بزنم
آن قدر فریاد بزنم که دیگر صدایم در نیاید.
با بیدار شدن علیرضا او را بغل گرفتم و به بهانه درست کردن شیشه شیر از اتاق بیرون رفتم.
به مطبخ که رسیدم علیرضا را محکم به خودم فشردم و سر خوردم و روی زمین نشستم و با صدای بلند زیر گریه زدم.
فاصله مطبخ تا اتاق زیاد بود و چون مطمئن بودم صدایم به اتاق نمی رسد دیگر خود داری نکردم.
حس می کردم اگر بیش از این خودم را نگه دارم حتما خفه می شوم.
در این ایام محرم با شرکت در مراسم های روضه و گریه خودم را آرام می کردم تا بتوانم تحمل کنم.
دیگر طاقتم طاق شده بود.
بیشتر از یک ماه بود که از احمد خبری نداشتم.
غرق در گریه بودم که با نشستن دستی روی شانه ام از جا پریدم.
سر برگرداندم و با چشم های خیس اشکم به محمد امین چشم دوختم.
شانه ام را فشرد و گفت:
نبینم خواهرم بی طاقت شده باشه
همیشه محمد امین برایم یک ابهت خاصی داشت و آن قدری که با محمد علی راحت بودم همان قدر از محمد امین خجالت می کشیدم.
اگر محمد علی بود شاید راحت خودم را در آغوشش می انداختم اما در مقابل او دو زانو نشستم. سر به زیر انداختم و با همه خجالتی که می کشیدم گفتم:
کار از بی طاقتی گذشته .... دارم دق می کنم.
محمد امین دستم را در دست گرفت و در حالی که با شصتش پشت دستم را نوازش می کرد گفت:
هنوز که خبری نشده چرا با فکر و خیال خودتو داغون می کنی؟
با پشت دست روی گونه ام کشیدم تا اشک هایم را پاک کنم و گفتم:
همین بی خبری از هزار تا خبر بد بدتره
محمد امین دستم را فشرد و گفت:
ولی بعضی وقتا بی خبری از شنیدن بعضی چیزا بهتره
همه مون امیدواریم به زودی یک خبری از احمد پیدا بشه ولی نه هر خبری
یه خبر خوب، خبر سلامتیش
هم من هم آقاجان هم حاج علی هم محمد آقا هم خیلی های دیگه مثل تو هم نگران احمدیم هم داریم دنبالش می گردیم
تو فقط نا امید نباش
شاید وقتی محمد علی آزاد شد و اومد از طریق اون بشه فهمید احمد کجاست
🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید علی خدمتکار صلوات🇮🇷
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
•𓆩☀️𓆪•
.
.
•• #قرار_عاشقی••
دست مرا گرفتهای و سالهای سال🕊
به مهربانی و محبتت ای عشق، دلخوشم
.
.
𓆩ماراهمینامامرضاداشتنبساست𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩☀️𓆪•
•𓆩🌙𓆪•
.
•• #آقامونه ••
﮼𖡼 یک عمر شریف و باصلابت بودی👌
دلداده و عاشق ولایت بودی💚
﮼𖡼 آخر به مراد دل رسیدی سید🌱
آنقدر که تشنهی شهادت بودی🕊
امالبنین بهرامی /✍
.
•✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_اے
•🧡 #سلامتےامامخامنهاےصلوات
•🇮🇷 #جهش_تولید_با_مشارکت_مردم
•🦋 #خادم_الرضا | #سیدالشهدای_خدمت
•📲 بازنشر: #صدقهٔجاریه
•🖇 #نگارهٔ «1373»
.
𓆩خوشترازنقشتودرعالمتصویرنبود𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌙𓆪•
•𓆩🪴𓆪•
.
.
•• #همسفرانه ••
یک نفس #فرصت
و صد حرفِ گره در خاطر
واے اگر #گریه نیاید
به مددکارے دل💔
#کلیم_همدانے
#تشییع_عشـــق
#شــــهید_جمــهـور
.
.
𓆩خویشرادرعاشقےرسواےعالمساختم𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪴𓆪•
هدایت شده از رصدنما 🚩
○🗞⃟🌐○
【 #خرده_روایت 】
.
.
▫️امروز در تاریخ 3/3/3 شاید"متولد"شدنِ کسی ثبت نشه، اما"متحول"شدنِ خیلیا ثبت شد.
▫️راستی سیدجان امروز "قمر در عقرب" هم هست؛ سفارش شده تو این زمان سفر نرید!میشه امروز سفر نری؟ میشه تنهامون نذاری؟
با رفتنت دنیامون قمر در عقرب شده سیدجان...🥀
#خادم_الرضا | #خادمان_ملت
#سیدالشهدای_خدمت | #رئیسی
#شهید_جمهور | #رئیسی_عزیز
.
.
Eitaa.com/Rasad_Nama
○🗞⃟🌐○
هدایت شده از رصدنما 🚩
27.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
○🗞⃟🌐○
【 #خرده_روایت | #قطب_نما 】
.
.
⚫️ آخرین حرفت به رئیسجمهور🥀
💬 این ویدیو از صداهای شما ساخته شده؛
پیامهایی که برای رئیسجمهور شهیدمون ارسال کردید...
❓آخرین حرف شما به آقای رئیسی چیه
🆔 @Daricheh_Khadem
#خادم_الرضا | #خادمان_ملت
#سیدالشهدای_خدمت | #رئیسی
#شهید_جمهور | #رئیسی_عزیز
.
.
Eitaa.com/Rasad_Nama
○🗞⃟🌐○
•𓆩🪁𓆪•
.
.
•• #پشتڪ ••
تو تلاش میکنی و خدا میبینه
همین کافیه(:🌝
.
.
𓆩رنگو روےتازهبگیـر𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪁𓆪•
•𓆩☀️𓆪•
.
.
•• #قرار_عاشقی••
هم اذن خادمی و هم اذن شهادتش✨
آری گرفت هرچه، ز مهر رضا گرفت🥺
.
.
𓆩ماراهمینامامرضاداشتنبساست𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩☀️𓆪•
•𓆩🌙𓆪•
.
•• #آقامونه ••
﮼𖡼 در میان خون❣
و باران می رود🌧
از ورای〽️
کوهساران می رود...⛰
﮼𖡼 دیده ها بر خاک میهن🇮🇷
دل پر از ذکر خدا📿
جبهه جنگ است⚔
و مردان، استواران میروند😔
.
•✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_اے
•🧡 #سلامتےامامخامنهاےصلوات
•🇮🇷 #جهش_تولید_با_مشارکت_مردم
•🦋 #خادم_الرضا | #سیدالشهدای_خدمت
•📲 بازنشر: #صدقهٔجاریه
•🖇 #نگارهٔ «1374»
.
𓆩خوشترازنقشتودرعالمتصویرنبود𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌙𓆪•
•𓆩🌤𓆪•
.
.
•• #صبحونه ••
صـبا تو نکهت آن زلف مشک بو داری✨
بــہ یادگار بمانـی کـه بــوی او داری❣
دلـم کـہ گوهـر اسـرار حـسن و عشق در اوست🪴
تـوان بـہ دست تو دادن گـرش نکـو داری . . .💚
.
.
𓆩صُبْحیعنےحِسِخوبِعاشقے𓆪
http://Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌤𓆪•
•𓆩🪴𓆪•
.
.
•• #همسفرانه ••
چنان در قید مهـ♡ـرت پایبندم
که گویے آهوي سر در کمندم
گهے بر درد بےدرمان بگریم
گهے بر حال بےسامان بخندم
نه مجنونم که دلـ💖بردارم از دوست
مده گر عاقلے بیهوده پندم
#سعدے
#باهم_درانتظار_ظهور💚
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🤲🏻
.
.
𓆩خویشرادرعاشقےرسواےعالمساختم𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪴𓆪•
23.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•𓆩🍳𓆪•
.
.
•• #چه_جالب ••
از اون فینگــرفـودهـاۍ دلــبرررر🤩
بــورک مرغ و قــارچ🫔🧀
مــواد لازم :
◗ ۲۵۰ گرم ســینه مرغ🍗
◗ ۵ عدد قـارچ بزرگ🍄
◗ ۱ عدد فلفـل دلمـہ متوسط🫑
◗ ۱ عدد پیـاز بزرگ🧅
◗ ۲ قاشق سـس خردل 💛
◗ ۲ قاشق سـس کچاپ🥫
◗ ۱۵۰ گرم پنــیر پیتزا🧀
◗ نمک و فلفـل سیاه🧂
◗ زردچــوبـہ
◗ آویـشن🌿
.
.
𓆩حالِخونھباتوخوبھبآنوےِخونھ𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
.
.
•𓆩🍳𓆪•
هدایت شده از رصدنما 🚩
°•🖤🕯️•°
【 #خادمانه 】
-
سلام خدمتهمه رفقایاهلبصیــرت ✋🏻
حتمـا همگی شمـــا قبول داریـــد که بعد از شهادت #شهدای_خدمت :
[ به یـ☝️🏻ــک شهیدزنده برای ادامهراه #شهید_جمهور نیازمندیـــــم ]
و خب دیـــــشب جایـی خوندم که تو دهه⁶⁰
مردم بعد از شهادت شهیدرجــایی ،
⁴⁰ روز زیارتعاشـــــورا خوندن که خدا لطف کنه و رئیسجمهور اصلح نصیب کشــور بشه ✋🏻 .
که لطف و عنایت خدا رو شاهد بودیم و جنـــاب آقای سیدعلی خامنهای ( حفظهالله )
رئیس جمهـ ـ ـور ایران شدنـد ☺️🌱 .
و خب الـ ـ ـان حدود ⁴⁰ روز مونده تا
{ انتخابـــ✌️🏻ـــــات ریاست جمهوری }
و میتونیــ ـ ـم همراه هم این ⁴⁰ روز زیارتعاشورا بخونیـ ـم به این نیت که انشاءالله رئیسجمهور انقلابی که ادامهدهنده راه #شهید_جمهور باشه ، نصیـبمون بشــــــه 🍃 .
رفقایاهلبصیـرت و جهاد که آمادهی شروع چله هســـتن ،ذکر یاعلـــــیهاشون رو بفرستـن 😌 .
+ کجــــــا ؟! 👀
- همـــــینجا ، من اینـــجا درخدمتشما و آمادهی دریافت یاعلیهاتون هسـ ـ ـتم ☺️👇🏻
• @Daricheh_khadem
البـ ـ ـته که درکنار چلــه ، تببین و آگاهسازی هم باید باشــه که البته نگران چیزی نباشید
ما همیــ ـ ـنجا تو رصدنمـــــا
تمام سعیمون رو میکنیــــــم که تو ایـــــام انتخابات ، هرچیزی که نیاز باشه رو دراختیـارتون قرار بدیم 😉
راستــــــی ، یکوقت تکخوری نکنـیها 🤨 !
با ارسالهمین پیام به دوستانتون بقیه رو هم با خودتون همراه کنیـ ـ ـد ☺️ .
#خادم_الرضا | #خادمان_ملت | #سیدالشهدای_خدمت
#شهید_جمهور | #رئیسی_عزیز
-
Eitaa.com/Rasad_Nama
°•🖤🕯️•°
•𓆩🪞𓆪•
.
.
•• #ویتامینه ••
وقتی مـرد شوخی میکند شما را میخنداند
خوراکی مورد علاقه شمارا میخرد🍊🍕
تاسیسات منزل را تعمیر میکند 🔧
نان داغ میخرد🥖🍞
ظرف میشوید 🍽🥣
و یا غیره...
درواقع عملا میگویددوستت دارم خوشگلم
شمام زرنگ باشین
هی ازش #تعریف کنید، #تشکر کنید🙏 #تشویقش کنید👏
.
.
𓆩چشممستیارمنمیخانہمیریزدبهم𓆪
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•𓆩🪞𓆪•
•𓆩🪁𓆪•
.
.
•• #پشتڪ ••
خدایا ما روی تو خیلی حساب کردیم(:✨
.
.
𓆩رنگو روےتازهبگیـر𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪁𓆪•
مداحی_آنلاین_نماهنگ_قرار_حدادیان.mp3
2.68M
•𓆩📼𓆪•
.
.
•• #ثمینه ••
توی تقویمای دنیا ببینیم یه روز انشاءالله
زیر یک جمعه نوشته ظهور بقیة الله
#جمعه_های_دلتنگی #خادم_الرضا🖤
#خادمان_ملت | #سیدالشهدای_خدمت
#شهید_جمهور | #آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان
.
.
𓆩چهعاشقانهناممراآوازمیڪنے𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩📼𓆪•
عاشقانه های حلال C᭄
•𓆩⚜𓆪• . . •• #عشقینه •• #یکسالونیمباتو #قسمت_چهارصدوبیستودوم آقاجان با خوشحالی گفت: خدا
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_چهارصدوبیستوسوم
محمد امین از جا برخاست. دستم را کشید و گفت:
پاشو بریم اتاق ابن جا سرده بچه سرما می خوره
دستم را از دستش بیرون کشیدم و گفتم:
شما برو من برای علیرضا شیشه درست کنم میام
_من برم که باز بشینی گریه کنی غصه بخوری؟
با بغض سر بالا انداختم و گفتم:
نه دیگه گریه نمی کنم
محمد امین به سمت اجاق رفت. در کتری را روی اجاق گذاشت و گفت:
صبر می کنم شیر که درست شد با هم برگردیم اتاق
حاج علی به خاطر تو و دیدن این بچه برای آروم گرفتن دلش میاد این خونه
خوب نیست این طوری پاشی از اتاق بری
اون بنده خدا الان دلش به تو و همین بچه خوشه
به سمتم چرخید و گفت:
اصلا تو برو اتاق پیش حاج علی من خودم براش شیشه درست می کنم میارم اتاق
علیرضا را زیر چادر رنگی ام بردم و پرسیدم:
مگه بلدی شیشه شیر درست کنی؟
محمد امین لبخندی زد و گفت:
تا دلت بخواد برای محمد حسین درست کردم و بلدم
تو برو اتاق من آب که جوش اومد درست می کنم میارم
به ناچار سر تکان دادم از مطبخ بیرون آمدم و به اتاق برگشتم.
سلام آرامی گفتم و کنار حاج علی رفتم و علیرضا را به بغلش دادم.
حاج علی علیرضا را محکم بغل گرفت، بویید و بوسید و قربان صدقه اش رفت.
محمد امین که شیشه شیر به دست به اتاق آمد همه با تعجب بین من و او نگاه چرخاندند و آقاجان پرسید:
مگه این بچه شیرش رو نخورده بود؟ چرا باز شیر درست کردی براش؟
محمد امین شیشه را به دستم داد و گفت:
حالا باز شیر بخوره قوت بگیره رستم دستان بشه مگه بده؟
این بچه این چند وقت پوست و استخون شده
یکم زیاد بخوره جون بگیره گوشتاش بزنه بیرون.
🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید سید مهدی سید الحسینی صلوات🇮🇷
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_چهارصدوبیستوچهارم
شیشه را در دهان علیرضا گذاشتم که حاج علی از جا برخاست و گفت:
باباجان من دیگه میرم.
فردا صبح اون خانم میاد اگه دوست داشتی بیا
همه به احترام حاج علی از جا برخاستیم. حاج علی پیشانی ام را بوسید و گفت:
به ما زیاد سر بزن .... زینب و حمید خیلی دلشون برات تنگه
خجالت زده سر به زیر انداختم و گفتم:
چشم فردا حتما میام.
*****************
صبح زود همراه مادر و خانباجی به روضه رفتیم و بعد از آن به خانه حاج علی رفتیم.
در اتاقی کنار حمید و زینب نشسته بودم که زیور خانم دنبالم آمد و گفت انسی آمده است.
علیرضا را در بغل زینب گذاشتم و خودم از اتاق بیرون آمدم.
انسی همراه دو دخترش به عمارت حاج علی آمدهدبود.
جلو رفتم هم دیگر را در آغوش گرفتیم و بعد از احوالپرسی گفت:
تو یک دفعه کجا غیبت زد رفت؟
چرا یهویی این قدر بی خبر رفتی؟
صورت بچه هایش را بوسیدم و گفتم:
شرایط این طوری بود.
شما چرا این قدر دیر اومدی سراغ آدرسی که دادم؟
خونه پیدا کردی؟
حاج علی گفت:
حالا چرا سر پا ایستادین بفرمابید بشینید
روی زمین نشستیم که انسی خانم گفت:
حقیقتش تو که کاغذ رو دادی بچه ها اینا فراموش کردن به من بگن
منم چند روز بعد رفتن شما جمع کردم از اون خونه رفتم
_به سلامتی اتاق یا خونه پیدا کردی؟
انسی خانم با خجالت بین حاج علی، مادرم و خانباجی و زیور خانم نگاه چرخاند و سر به زیر گفت:
رفتیم مسافرخونه
ده دوازده روز پیش این کاغذ رو از لای اسباب بازیا و وسایل بچه ها پیدا کردم.
کاغذی را که من برایش نوشته بودم را نشانم داد و گفت:
من که سواد خوندن نوشتن ندارم که بخونم چی نوشتی
بردم دادم صاحبکارم خوند و بعد از کلی پرس و جو پیدات کردم .
🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید سید علی اکبر سید الحسینی صلوات🇮🇷
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_چهارصدوبیستوپنجم
با انسی خانم کمی دیگر صحبت کردیم و وقتی خواست برود حاج علی خودش او را برد و رساند.
یکی دو روز بعد آقاجان خبر داد که حاج علی خانه ای را در محله خودمان برای انسی خریده است و به صورت اجاره به شرط تملیک در اختیارش گذاشته است.
بعد از گذشت یک هفته محمد علی آزاد شد و به خانه برگشت.
حوالی غروب بود که آمد.
در اتاق در حال و هوای خودمان نشسته بودیم که با صدای جیغ خانباجی به حیاط دویدیم.
محمد علی را بغل گرفته بود و از خوشحالی فقط جیغ می زد و گریه می کرد.
محمد علی بسیار لاغر و تکیده شده بود.
همه با خوشحالی او را دوره کردیم و اشک می ریختیم.
به اتاق که رفتیم مادر با گریه پرسبد:
الهی مادر قربونت بره
نبودی داشتم دق می کردم.
کجا برده بودنت؟ به چه جرمی گرفته بودنت؟
محمد علی گفت:
با احمد آقا توی تظاهرات بودیم.
شب شده بود درگیری بود.
یهو احمد دید یه جا چند تا خانم با مامورا درگیرن
گفتم بی خیال بیا بریم شر میشه
ولی احمد رفت و منم پشت سرش
کاری ازمون بر نیومد فقط کتک خوردیم و به جرم این که برای خلع سلاح مامورا اقدام کردیم دستگیر شدیم
خانباجی با تعجب گفت:
خلع سلاح چرا؟
_اون خانما انگار عضو سازمان بودن و واقعا اون قصد رو داشتن ما رو هم به جرم همکاری با اونا گرفتن
بی مقدمه پرسیدم:
احمد هم با تو دستگیر شد؟ تو زندان با هم بودین؟
محمد علی در جوابم سکوت کرد و سر به زیر انداخت.
🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید مدافع حرم رضا حاجی زاده صلوات🇮🇷
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_چهارصدوبیستوششم
از سکوت محمد علی احساس کردم قلبم از حرکت ایستاد.
توان هیچ حرف و حرکت دیگری را نداشتم.
مادر با گریه گفت:
محمد علی جواب بده دلمون هزار راه رفت ...
محمد علی نیم نگاهی به من کرد و دوباره سر به زیر شد و گفت:
چی بگم آخه ...
خانباجی گفت:
یه چیزی بگو قلب مون اومد تو دهان مون
تمام دست و پا و وجودم یخ زده بود و نگاهم روی دهان محمد علی ثابت مانده بود.
محمد علی آهی کشید و گفت:
وقتی بازداشت شدیم با هم بودیم.
ولی از وقتی رسیدیم به اداره ساواک و برای بازجویی از هم جدامون کردن دیگه احمد رو ندیدم ....
مادر با تته پته گفت:
یع ... یع ... یعنی ... چی؟
محمد علی سر به زیر گفت:
نمی دونم ....
به صورت بدون ریشش دست کشید و گفت:
واقعا نمی دونم ... من از هر کی تونستم تو بند پرس و جو کردم کسی نه احمد رو دیده بود نه می دونست کجاست ....
انگار نفس کشیدن برایم سخت شده بود.
با حرف محمد علی داشت همه امیدم نا امید می شد که گفت:
فقط یه نفر گفت یه نفر رو با مشخصات احمد دیده که ....
مادر که انگار امید جدیدی پیدا کرده بود از جا پرید و گفت:
کجا دیده احمد آقا رو؟ کی دیده بودش؟
محمد علی در صورت همه مان نگاه چرخاند و گفت:
مطمئن نیستم اونی که دیده باشه احمد باشه
خانباجی گفت:
چرا مطمئن نباشی مادر؟
با صدای گریه علیرضا محمد علی هر دو دستش را روی صورتش گذاشت. چشم هایش را فشرد. آه کشید.
از جا برخاست و در حالی که از اتاق بیرون می رفت گفت:
احمد قوی تر و محکم تر از این حرفاست ...
ته دلم مطمئنم هنوز زنده است ...
🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید شاهرخ ضرغام صلوات🇮🇷
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
عاشقانه های حلال C᭄
•𓆩⚜𓆪• . . •• #عشقینه •• #یکسالونیمباتو #قسمت_چهارصدوبیستوششم از سکوت محمد علی احساس کردم
دو پارت اضافه هم برای دیروزه🤌😊
•𓆩☀️𓆪•
.
.
•• #قرار_عاشقی••
♥️اَللّهُمَّ♥️
♥️کُنْ لِوَلِیِّکَ♥️
♥️الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ♥️
♥️صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلی آبائِهِ♥️
♥️فی هذِهِ السّاعَه وَفی کُلِّ ساعة♥️
♥️وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً♥️
♥️وَعَیْناً حَتّی تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ♥️
♥️طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها♥️
♥️طَویلا♥️
.
.
𓆩ماراهمینامامرضاداشتنبساست𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩☀️𓆪•
•𓆩🌙𓆪•
.
•• #آقامونه ••
﮼𖡼 در عشق🥰
اگر بی جان شوی❣
جان و جهانَت🌍
من بَسَم...😌
مولانا /✍
.
•✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_اے
•🧡 #سلامتےامامخامنهاےصلوات
•🇮🇷 #جهش_تولید_با_مشارکت_مردم
•🦋 #خادم_الرضا | #سیدالشهدای_خدمت
•📲 بازنشر: #صدقهٔجاریه
•🖇 #نگارهٔ «1375»
.
𓆩خوشترازنقشتودرعالمتصویرنبود𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌙𓆪•
•𓆩🌤𓆪•
.
.
•• #صبحونه ••
کــنار رفــتن تاریکی🌚
و طلوع خورشید🌞
نشون دهنده مهم ترین جنبه زندگیه
«نا امــیدی،
دیر یا زود
جـاۍ خودش رو به امید میده…»🌸
.
.
𓆩صُبْحیعنےحِسِخوبِعاشقے𓆪
http://Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌤𓆪•
•𓆩📿𓆪•
.
.
•• #پابوس ••
امام علی(ع):
اَلزّاهِدُ فِی الدُّنْیا مَنْ لَمْ یَغْلِبِ الْحَرامُ صَبْرَهُ، وَ لَمْ یَشْغَلِ الْحَلالُ شُکْرَهُ.
زاهد در دنیا کسی است که حرام بر صبرش غلبه نکند و حلال از شکرش باز ندارد.❤️🩹
.
.
𓆩خواندهويانَخواندهبهپٰابوسْآمدهام𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩📿𓆪•
•𓆩💌𓆪•
.
.
•• #مجردانه ••
یکی از
دغدغههای اصلی جوونها
ازدواج موفّقه که گاهی مسیرش
پر میشه از پیچ و خم و
گرههای سخت ⚡
👈 برای همین،
دعاها و نمازهای زیادی، از
طرف اهل بیت، یا بزرگان دین
برای ازدواج توصیه شده
مثلا
خوندن دعای آیه ۷۴ سوره فرقان:
#ربنا_هب_لنا_من_ازواجنا ...
توی قنوت نمازها؛
بعلاوهی زیاد صلوات فرستادن،
به همین نیت 💓
💫 امام علی (ع) هم
توصیه میکردند برای ازدواج،
دو رکعت نماز بخونیم که
هر رکعتش:
یه سوره حمد باشه
و یه سوره یاسین،
و بعد از نماز
برای ازدواج خوب دعا کنیم 🌸
🍀👈 راستی تو برای ازدواج، از بزرگان،
چه دعاها یا سفارشهایی رو شنیدی ...؟
🍀🌸 رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّيَّاتِنا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِينَ إِماماً
.
.
𓆩ازتوبهیڪاشارتازمابهسردویدن𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩💌𓆪•