@Maddahionlinمداحی آنلاین - امشب همه از شور جنان می گویند - جواد مقدم.mp3
زمان:
حجم:
6.62M
#ترانه
#جوادمقدم
#حتماگوش_کنید
#ولادت_حضرت_علی_اکبر
🥀امشب همه از شور جنان می گویند🥀بالای مناره ها اذان می گویند...
•┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄•
@Asheghaneh_Shahadat
•┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄•
حاج محمود کریمی [WWW.FOTROS.IR]ma98012703.mp3
زمان:
حجم:
15.16M
#ترانه
#ولادت_حضرت_علی_اکبر
#حاج_محمودکریمی
#بسیارزیباست
•┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄•
@Asheghaneh_Shahadat
•┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄•
ازدامان ليلاگلى برآمد
شبيه حضرت پيغمبرآمد
نوردل زينب اطهرآمد
لشکر کربلا راافسرآمد
#ولادتحضرتعلیاکبرمبارکباد
#پروفایل_مذهبی
•┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄•
@Asheghaneh_Shahadat
•┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄•
قرار بود با علی بریم سازمانی که میخواستن از او تقدیر کنند.تقدیر که نشد هیچ به او بی احترامی هم شد..وارد ماشین شدیم من به علی گفتم علی جان شرمنده ام، اینها گفته بودن میخواهیم از یک جانباز فرهنگی تقدیر کنیم.علی گفت: مگه برای اینا رفته بودم ، بی خیال حاجی..
این روحیه علی ، این بی توقع بودن و بی منت کار کردن علی ، افضل الفضائل علی بود.
بعد از مدتی ،وقتی حالش یک کمی بهتر شده بود ازش پرسیدم علی فکر نمیکردی در اون شرایط اتفاقی بیفته؟ چاقو بکشند!! با قاطعیت جواب داد چرا میدونستم. ولی حاجی نمیتونستم نرم..
علی همیشه برای هرکاری با من مشورت می کرد اما اون شب صدای کمک خواستن دو خانم را که شنیده بود نتونسته بود تحمل کند.
علی فوق العاده با حیا، شجاع و با ادب بود
#خاطره_شهدا
#شهیدعلی_خلیلی
•┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄•
@Asheghaneh_Shahadat
•┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄•
به حضرت زهرا سلام الله علیها خیلی ارادت داشت ناخود آگاه علی یا زهرا "سلام الله علیها" بود..
دوستش تعریف میکرد بعد از ضربت خوردن دو مرتبه یا زهرا "سلام الله علیها" گفت " و افتاد.
وقتی اسم سیدالشهدا "علیه السلام" می اومد گریه می کرد ولی در روضه حضرت زهرا "سلام الله علیها" ضجه می زد.
روحیه علی همینطور بار اومده بود و همان طور هم به شهادت رسید...
هجده و خورده ای ماه از سنش گذشته بود که ضربه خورد و👈 76 روز در بستر بود و این همان چیزی است که درمورد حضرت زهرا "س" در روایات ما میبینیم.
زمانی هم که علی را روی تخت غسالخانه گذاشتند تمام دنده های پهلوها زده بود بیرون..پوست و استخوان به هم چسبیده بود..
و بعد هم
در شب اول فاطمیه پرکشید..
#خاطره_شهدا
#شهیدعلی_خلیلی
•┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄•
@Asheghaneh_Shahadat
•┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄•
قرار گذاشتیم باهم بریم زیارت امام رضا(علیه السلام)... بعد از چند روز من کارام هماهنگ شد و بلیط هم گرفتم٬ اما فقط یه دونه. بیشتر پول نداشتم٬ و قرار بود پیش از عده ای از رفقا که اردو میرفتن مشهد بریم٬ وفقط بلیط رفت و برگشت از خودمون باشه.
بهش گفتم هماهنگه شب راه آهن باش بچه های فلان جا که قرار بود باهاشون بریم شب حرکت میکنن٬ منم بلیط برا همون موقع گرفتم...
شب زنگ زد بهم گفت کجایی یه ربع دیگه قطار حرکت می کنه؟ گفتم من گیر کردم تو برو من خودمو می رسونم... مثل اینکه فهمیده بود تو راه که راضی شدم اون بره خودم نرم...
حالا در هر صورت صبح رسیده بودن مشهد٬ دم غروب بود که یکی از بچه های اون اردو زنگ زد گفت این رفیقت تا رسیدیم مشهد رفت حرم هنوزم نیومده! گفتم پیداش کن نگران شدم؛ سر نماز مغرب دیده بودنش تو حرم که گفته بود تا فلانی نیاد من نمیام بیرون حرم! از آقا خواستم...
تهران مضطرب بودم٬ فکر کردم گم شده و... گوشیم زنگ خورد٬ یکی از بچه های تهرانپارس بود٬ گفت بلیط رفت و برگشت مشهد دارم هوایی٬ دوتا! اونی که قرار بود بیاد٬ نمیاد تو اگه میای بیا...
(مهمون من)
دو سه ساعت بعد حرم دیدمش از حال داشت میرفت٬ تقریبا دو روز بود غذا نخورده بود؛ تا منو دید بغلم کرد و گفت ما بی معرفت نیستیم٬ دمت گرم آقا..
از خوشحالی و حالی که داشت گریه ام گرفت احساس کردم اصلا نمیشناسمش...
بعضی وقتا میگم ای کاش بود...
#خاطره_شهدا
#شهیدعلی_خلیلی
•┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄•
@Asheghaneh_Shahadat
•┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄•