eitaa logo
🇵🇸عـاشـقـان شـهادت🇵🇸
423 دنبال‌کننده
6هزار عکس
3.4هزار ویدیو
269 فایل
کپی=آزاد با ذکر صلوات📿🌹 نظرات پیشنهادات و انتقادات خود را با ما در میان بذارید🤗 https://daigo.ir/secret/8279187997 شادی روح شهدا صلوات🌸💖 سبک شهدا رو در پیش بگیریم تا انشاءالله شهادت نصیبمون بشه😍❤
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرازهایی از وصیت نامه دانش آموزشهید 🌹 : ۱۳۴۹/۴/۴❤️ : ۱۳۶۷/۴/۴💚 💚همزمان با سالروز تولدش❤️ 🌈جـزیـره مجـنـون🌈 •┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄• @Asheghaneh_Shahadat •┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄•
دختر بی حجاب و پسر طلبه!!! 🔻یه روز یه خانم مثل هر روز بعد از کلی آرایش کنار آینه,مانتو تنگه و کفش پاشنه بلنده شو پا کرد و راهی خیابونای شهر شد. همینطوری که داشت راه میرفت وسط متلک های جوونا یه صدایی توجهش رو جلب کرد : ❌خواهرم حجابت !! خواهرم بخاطر خدا حجابت رو رعایت کن !!. 🔻نگاه کرد، دید یه جوون ریشوئه از همون ها که متنفر بود ازشون با یه پیرهن روی شلوار و یه شلوار پارچه ای داره به خانم های بد حجاب تذکر میده. 🔻به دوستش گفت من باید حال اینو بگیرم وگرنه شب خوابم نمیبره مرتیکه سرتاپاش یه قرون نمی ارزه، اون وقت اومده میگه چکار بکنید و چکار نکنید. 🔻تصمیم گرفت مسیرش رو به سمت اون آقا کج کنه و یه چیزی بگه که دلش خنک بشه‌ وقتی مقابل پسر رسید چشماشو تا آخر باز کرد و دندوناش رو روی هم فشار داد و گفت تو اگه راست میگی چشمای خودتو درویش کن با این ریشای مسخره ات ، بعدم با دوستش زدن زیر خنده و رفتن.. پسر سرشو رو به آسمون بلند کرد و زیر لب گفت: خدایا این کم رو از من قبول کن !! شبش که رفت خونه به خودش افتخار میکرد گوشی رو برداشت و قضیه رو با آب و تاب برای دوستاش تعریف میکرد. فردای اون روز دوباره آینه و آرایش و بعد که آماده شد به دوستاش زنگ زد و قرار پارک رو گذاشت. توی پارک دوباره قضیه دیروز رو برای دوستاش تعریف می کرد و بلند بلند میخندیدند شب وقتی که داشت از پارک برمیگشت یه ماشین کنار پاش ترمز زد: خانمی برسونیمت؟ لبخند زد و گفت برو عمه تو برسون بعد با دوستش زدن زیر خنده ، پسره از ماشین پیاده شد و چند قدمی کنار دختر قدم زد و بعد یک باره حمله کرد به سمت دختر و اون رو به زور سمت ماشین کشید. دختر که شوکه شده بود شروع کرد به داد و فریاد اما کسی جلو نمیومد، اینبار با صدای بلند التماس کرد اما همه تماشاچی بودن، هیچ کدوم از اونایی که تو خیابون بهش متلک مینداختن و زیباییشو ستایش میکردن، حاضر نبودن جونشون رو به خطر بندازن دیگه داشت نا امید میشد که دید یه جوون به سمتشون میدوه و فریاد میزنه: آهای ولش کن بی غیرت !! مگه خودت ناموس نداری؟؟ وقتی بهشون رسید، سرشو انداخت پایین و گفت خواهرم شما برو ، و یه تنه مقابل دزدای ناموس ایستاد !! دختر در حالی که هنوز شوکه بود و دست و پاش میلرزید یک دفعه با صدای هیاهو به خودش اومد و دید یه جوون ریشو از همونا که پیرهن رو روی شلوار میندازن از همونا که به نظرش افراطی بودن افتاده روی زمین و تمام بدنش غرق به خونه ناخودآگاه یاد دیروز افتاد ، اون شب برای دوستاش اس ام اس فرستاد: وقتی خواستن به زور سوارش کنند، همون کسی از جونش گذشت که توی خیابون بهش گفت: خواهرم حجابت !! همون ریشوی افراطی و تندرو همون پسری که همش بهش میخندید.. اما الان به نظرش یه پسر ریشو و تندرو نبود ، بلکه یه مرد شجاع و با ایمان بود دیگه از نظرش اون پسر افراطی نبود ، بلکه باغیرت بود 🌹حالا متوجه شدیم که این جوون ریشو کسی نیست جز شهید امر به معروف و نهی ازمنکر 🌹 ❰̶꯭͞♥️̶꯭͞⃟❱ ꜛꜜ عآۺقأݧ ۺہآڊٺ ꜛꜜ❰̶꯭͞♥️̶꯭͞⃟❱
۶ شهید در یڪ خانواده🕊️ شهیدے که صدها رزمنده را نجات داد🕊️ شهید حاج صادق یاری🌹 تاریخ تولد: ـ / ۸ / ۱۳۳۴ تاریخ شهادت: ۱۹ / ۱۲ / ۱۳۹۳ محل تولد: هرسین / کرمانشاه محل شهادت: تکریت عراق 🌹در دوران جنگ تحمیلی دو تن از برادران حاج صادق شهید شدند🕊️و یکی دیگر از آن‌ها نیز به درجه جانبازی نائل آمد🌷اما این پایان کار نبود و خانواده یاری باز هم شهید تقدیم اسلام کردند✨ این بار نوبت دو تن دیگر از برادران حاج صادق یاری بود🌷تا در راه مبارزه با رژیم بعثی شربت شهادت بنوشند‌🕊️یکی از این برادران حاج صادق اعلامیه‌های حضرت امام خمینی(ره) را پخش می‌کرد🍃که به گوش صدام رسید و متوجه شد که این خانواده ایرانی اصل هستند🍂برادرش را در دستگاه چرخ گوشت انداخت🥀و بشهادت رسید‌🕊️یک شهید دیگر هم اضافه شد که فرزند حاج صادق یعنی، شهید حیدر✨ که در اواخر سال 82 همراه نیروهای سپاه بدر به عراق رفت🍂و پس از سال‌ها مجاهدت به شهادت رسید🕊️و اما حاج صادق هم به جنگ با داعش رفت🕊️ و عاقبت یک روز درحالی که یک کامیون مملو از مواد منفجره💥 قصد داشت مقر نیروهای مدافع حرم را هدف بگیرد💥حاج صادق با ماشین تویوتایی به سرعت خودش را به کامیون انتحاری کوبید و منفجر شد💥 و به شهادت رسید🕊️ و مانع شهادت صدها تن از رزمندگان اسلام شد🕊️🕋 🌱 🥀 📿 •┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄• @Asheghaneh_Shahadat •┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄•
🥀سردار بی سر🥀 🌹شهید روزبه هلیسائی🌹 تاریخ تولد: ۱۰ / ۱ / ۱۳۴۳ تاریخ شهادت: ۳۱ /۱ / ۱۳۹۴ محل تولد: اهواز محل شهادت: سوریه 🌹راوی ← یکی از نیروها را پانسمانش می‌کند🍃و هدایتش می‌کند به پشت نفربر🍂زمانی که بلند می‌شود دشمن از ناحیه پا او را می‌زند💥روی زمین می‌افتد و داعشی‌ها بالای سرش می‌آیند🥀جیب‌هایش را خالی کردند و همچنین دست‌ها، پاها و سر او را بریدند🥀و بین هم تقسیم کردند🥀وقتی ایشان شهید شد داعشی‌ها با گوشی خود ایشان با من تماس گرفتند و گفتند:📞 ایشان اسیر پیش ماست»🥀ولی ما می‌دانستیم که او شهید شده.🕊️بیش از یک سال با داعشی‌ها مذاکره می‌کردیم🥀و بعدها کار دست اطلاعات سپاه افتاد و تاکنون منتظریم🥀یک روز مادر گفت دیگر نیاز نیست پیکر فرزندم برگردد🥀گفتیم چرا؟ گفت چون دیشب خواب «روزبه» رو دیدم✨در ابرها و حالش خیلی خوب بود✨من ناراحتی کردم که چرا نیومدی🥀و «روزبه» گفت سلام برسون به دوستانم این‌قدر بی‌تاب من نباشید🥀سر طناب دست خودم است.»🍃وقتی گفته سر طناب دست من است یعنی هر موقع خودم بخواهم برمی‌گردم🍃 داعش درخواست پول زیادی کرده بود برای تحویل دادن پیکر🍂سر روزبه زمانی در ترکیه بود🥀و زمانی در اردن🥀و الآن نمی‌دانیم سرش کجاست🥀و هنوز پیکرش نیامده🕊️🕋 🍂 🌼 🌿 ‍‎‌‌‎‎‎┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @Mohammad1232 ‍‎‌‌‎‎‎┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄