🌟بسم رب العشق🌟
#رویای_نیمه_شب🌠🌜
#قسمت_اول 1⃣
🌻از چند پله سنگی پایین رفتم🎀.فقط همین 🍀.و در کمتر از یک ماه،ماجرایی را از سرگذراندم که زندگی ام را زیر و رو کرد.🤗
💫گاهی فکر میکنم 🤔شاید آن ماجرا را به خواب دیده ام😴،یا هنوز خوابم و وقتی بیدار شدم😲،می بینم که رویایی بیش نبوده،اسمی جز معجزه نمی توانم روی آن بگذارم.😵♥️
🎈گاهی واقعیت آن قدر عجیب و باور نکردنی است که آدم را گیج میکند🤕.وقتی برمیگردم و به گذشته ام🚶♀ فکر میکنم،پایین رفتن از پله را سرآغاز آن ماجرای شگفت انگیز می بینم.😊
❤️پدر بزرگم می گوید:بله،ماجرای عجیبی بود😕،اما باید باورش کرد😍،زندگی،آسمان و زمین🌏 هم آنقدر عجیبند کا گاهی شبیه یک خواب شیرین😴 به نظر می آیند.🤗آفریدگار هستی☝️🏻 را که باور کردی ایمان خواهی داشت که هر کاری از دست او بر می آید.😉😍
☘همه چیز از یک تصمیم به ژاهر بی اهمیت شروع شد🙂.نمی دانم چه شدکه پدربزرگ این تصمیم را گرفت🙃.ناگهان آمدوگفت😲:هاشم!باید با من بیایی پایین. و من ناچار بااو رفتم پایین🚶. بعد از آن بود که فهمیدم چطور پیش آمدی کوچک می تواند،مسیر زندگی انسان را تغییر دهد.🙂😉
🌈خدای مهربان☝️🏻،زیبایی فراوانی به من داده بود😍🦋.پدربزرگ که خودش هنوز از زیبایی بهره ای دارد😻 گاهی میگفت:✨تو بایددرمغازه،کنارم بنشینی و در راه انداختن مشتری ها کمک کارم باشی🤓،نه آن که در کارگاه کقت گذرانی کنی.😄
✨می گفت: من دیگرناتوان و کندذهن شده ام😥 تو بایدکارهارا به دست بگیری💪🏻 تا مطمئن شوم بعد از من از عهده ی اداره ی کارگاه ومغازه برمی آیی.💪🏻❤️
⚱درجوابش می گفتم✨:اجازه بده زرگری را طوری یادبگیرم😉 که دست کم در شهر حلّه🦋،کسی به استادی من نباشد🤓.اگر💪🏻 در کارم مهارت کامل نداشته باشم،شاگردان و مشتری ها ✨روی حرفم حساب باز نمی کنند❤️.با تحسین به طرح ها و ساخته هایم⛏ نگاه می کرد و می گفت:توهمین حالاهم استادی و خبرنداری.⛓😃
💸می گفتم:نمی خواهم برای ثروت 💵و موقعیت شما به من احترام بگذارند.😉آرزویم این است که همه ی مردم شهر حلّه وعراق،🦋✨غبطه ی شمارا بخورند وبگویند: این ابونعیم عجب نوه ای تربیت کرده!.💫😚
🌸🌾ادامه دارد...💫
💚⚘برای سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف صلوات💚⚘
💫اللهم صل علی محمد وآل محمدوعجل فرجهم
✨🦋با ما همراه باشید🦋✨
💜💙💚💛🧡❤️🖤
eitaa.com/Asheghane_Shahadat2
💜💙💚💛🧡❤️🖤
برای خواندن این رمان زیبا به کانال بالا مراجعه فرمائید 😊🌻👆🏻
🔻 امت ها زندگی و مرگ دارند 🔻📊
ممکن است یک وقت امتی بمیرد بدون آنکه افرادش مرده باشند ... 💯⤵️
( #قسمت_اول ) با ما همراه باشید 🌷
در قرآن آیات زیادی داریم که همین مطلب را بیان میکند که امتها زندگی و مرگ دارند. ممکن است یک وقت امتی بمیرد بدون آنکه افرادش مرده باشند. معنای اینکه «امتی بمیرد» این نیست که افرادش همه یکسره اعدام شوند، مثلا در یک بلای آسمانی یا در اثر یک جنگ از بین بروند، بلکه ممکن است امتی بمیرد بدون آنکه یک فرد از افراد آن امت مرده باشد. و قرآن برای موت امتها یک حساب قائل است. همین طور که یک فرد مرگش روی یک حساب است و اگر اجل و پایان عمر یک فرد برسد دیگر خواه ناخواه میمیرد خواه اجلش اجل مسمى باشد یا اجل غیر مسمى؛ یعنی یک انسان یک لحظه ای میرسد که آن لحظه به هر حال دیگر لحظه مرگ اوست؛ جامعهها هم یک لحظه ای میرسد که آن لحظه، لحظه مرگ آن جامعه هاست. عرض کردم، مرگ یک جامعه معنایش این نیست که حتما افراد آن جامعه هم باید بمیرند.
این نظیر آن حرفی است که امروز درباره مرگ تمدنها و مرگ فرهنگها میگویند، چون یک تمدن و یک فرهنگ برای یک مردم همان روح آن مردم را تشکیل میدهد. اگر لحظه ای برسد که عمر آن فرهنگ به پایان رسیده باشد و فرهنگ زندهتر و قوی تری به او هجوم بیاورد و آن فرهنگ را ریشه کن کند روح آن ملت را از آنها گرفته. وقتی روح آن ملت را از آنها گرفت آن ملت از نظر روح اجتماعی دیگر مردند.
( استاد مطهری ادامه دارد ✨✨ )
○●○●○●○●○●○●
@Asheghaneh_Shahadat
○●○●○●○●○●○●
( #قسمت_اول )
👈 سؤال: سؤال دیگری کردهاند که ربطی به این جلسه ما ندارد. میگویند از ما سؤال میکنند که وجود خدا را به صورت علمی ثابت کنید نه فلسفی.
خواهش میکنم برای من توضیح دهید تا بتوانم جوابگوی آنها باشم.
👌استاد: این جوابش خیلی ساده است اگر توجه بفرمایید. مقصود از این که به طریق علمی ثابت کنید نه به طریق فلسفی، چیست؟ اگر مقصود از «طریق علمی» این چیزی است که امروز میگویند، یعنی به طریق تجربی، حسی، آزمایشی، یعنی به این صورت که مستقیم همین طور که پدیدههای علمی و مادی به طرز علمی یعنی به طرز حسی و تجربی و آزمایشی و در لابراتوارها تحقیق میشود، به همین طرز درباره خدا تحقیق بشود، [درست نیست.[
☝️ممکن است کسی این طور بگوید و میگویند که اگر فردی این جور خدا را ثابت کند من قبول دارم. مثل آن کسی که گفته بود (خیلی از این حرفها گفتهاند) من خدا را آن وقت قبول میکنم که در لابراتوار خودم وجودش را کشف کنم. من جواب میدهم من خدا را آن وقت انکار میکنم که وجودش در لابراتوار کشف بشود؛ چون خدایی که در لابراتوار باشد که خدا نیست.
( استاد مطهری ادامه دارد ✨✨ )
•┈••✾•🍂💐🍂💐•✾••┈•
@Asheghaneh_Shahadat
•┈••✾•🍂💐🍂💐•✾••┈•
مردی در حضور علی (ع) آمد و صیغه استغفار و توبه را انشاء و ادا کرد..✏️
( #قسمت_اول ) 🌷
✨اینجا جمله ای از علی علیه السلام هست، ببینید چطور توبه را تفسیر فرموده است. در نهج البلاغه است.
🧔مردی در حضور علی (ع) آمد و صیغه استغفار و توبه را انشاء و ادا کرد: «استغفر الله ربی و أتوب إلیه»
📿به خیال این که با گفتن «استغفر الله ربی و أتوب إلیه» انسان تائب میشود.
💟امیرالمؤمنین با تندی و شدت خیلی زیاد به او فرمود: تو آیا میدانی استغفار چیست؟ تو لفظ استغفار را با خود استغفار اشتباه کرده ای.
🖐خیلی انسان باید متعالی و انسان باشد تا توفیق توبه پیدا کند. بعد برایش تشریح کرد که در توبه چند رکن و شرط حال یا شرط تحقق یا شرط کمال هست.
☝️فرمود: شرط اول توبه پشیمانی کامل از کارهایی است که در گذشته انجام داده ای؛ یعنی به آن سو که میرفته ای، رویت را برگردانی.
2⃣شرط دوم تصمیم جدی بر این که برنگردی به حالت اول.
( استاد مطهری ادامه دارد✨ )
•┈••✾•🍂💐🍂💐•✾••┈•
@Asheghaneh_Shahadat
•┈••✾•🍂💐🍂💐•✾••┈•
شخصی از حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام) از قدرت و استطاعت سؤال کرد ✨ ⤵️
( #قسمت_اول ) 🌷
✨در تحف العقول صفحه 468 ضمن حدیث مفصلی از امام هادی (ع) که مینماید
📝رسالهای است که امام در موضوع جبر و تفویض و عدل به گروهی از شیعیان نوشته است1، مینویسد :
🧔شخصی از حضرت امیر المؤمنین علی (علیه السّلام) از قدرت و استطاعت سؤال کرد که آیا انسان قدرت و استطاعت دارد و کارها را با قدرت و استطاعت خود میکند یا فاقد قدرت و استطاعت است؟
☝️و اگر قدرت و استطاعت دارد و کارها را با حول و قوّه خود میکند، پس دخالت خداوند درکاری که انسان به قدرت و استطاعت خود میکند چگونه است؟
⚠️از متن حدیث چنین استفاده میشود که سؤال کننده معتقد بوده که انسان دارای قدرت و استطاعت هست و کارها را با قدرت و استطاعت خود میکند؛ بنابر این دخالت تقدیر الهی برایش غیر مفهوم بوده است.
💟امام به او فرمود:
سألت عن الاستطاعة، تملکها من دون اللّه او مع اللّه؟
تو از استطاعت سؤال کردی. آیا تو که مالک این استطاعت هستی، به خودی خود و بدون دخالت خداوند صاحب این استطاعتی یا با شرکت خداوند صاحب آن هستی؟
🤔سؤال کننده در جواب متحیر ماند چه بگوید..
(استاد مطهری ادامه دارد✨)
•┈••✾•🍂💐🍂💐•✾••┈•
@Asheghaneh_Shahadat
•┈••✾•🍂💐🍂💐•✾••┈•
"این قسمت نمازخوان شدن،
به همین سادگی ..."
گوشه دانشکده مون یه نماز خونه نقلی وجود داره من رو تا تو دانشکده ول میکردی، می رفتم اون تو!
یا می نشستم یا می خوابیدم یا تکلیف هامو انجام می دادم یا خدایی نکرده نمازی چیزی می خوندم...😅
با دو سه تا از رفقا همیشه با هم بودیم، یکی شون که به معنای واقعی تارک الصلاة بود و یکی شون از اینا که نمازشون شاید روی هم دو دقیقه طول می کشه😩
خلاصه، از اونجایی که من اکثرا کار و بارام رو می بردم توی نماز خونه انجام می دادم و اونجا هم جای دنج و خلوتی بود، این رفقا هم تا یه حدی عادت کرده بودن بیان تو نمازخونه بشینن و... (البته یادمه اولاش یه ذره اکراه داشتن)
یه نماز جماعت ظهری هم برقرار بود که با حضور حداقلی خواص که نصفشون هم کارکنان بودن سر پا بود!
البته چه میشه کرد، دانشکده هنر بود دیگه!! (آدم رو رعد و برق بگیره، جو هنری نگیره)
امام جماعتش یه عادت خوبی که داشت، این بود که بعد نماز با همه کسایی که اونجا بودن دست می داد و می گفت: قبول باشه🤝
یه بار هم با این رفیق تارک الصلاتمون که اونجا نشسته بود دست داده بود رفیقمون هم حس جالبی بهش دست داده بود😁😎
آره خلاصه، داستان امر به معروف ما از اینجا شروع شد که یه دفعه قبل نماز با این رفیق تارک الصلاتمون نشسته بودیم و حرف می زدیم، بحث پیش اومد؛ بهش گفتم:
+تو بالاخره چیکاره ای؟!
_ با خنده گفت: ببین! من کلا تو فاز آزادیام! تو فیس بوکم نوشتم: آزاد یکتاپرست! (یه چیز تو این مایه ها به انگلیسی...)
+منم تو یه فازی که اصلا به فکرم خطور نمی کرد الان بخوام تاثیری چیزی بذارم، همین طوری دورهمی برگشتم گفتم: یکتا پرست؟! لااقل بپرست!
_ یه دفعه جا خورد و با یه لحن خنده ای گفت: نماز رو میگی؟😅
+منم فقط با یه حرکت کله گفتم: آره.
دیگه هیچ چیز نگفتم. نماز جماعت شروع شد و ایستادم به نماز؛ مثل بقیه، بعد از چند دقیقه یه نفر اومد کنارم وایستاد و گفت: الله اکبر، می شناختمش، همین رفیقم بود که چند دقیقه پیش داشتیم با هم صحبت می کردیم. به همین سادگی، به همین خوشمزگی... نماز خوند👌🏻😎
#امر_به_معروف
#نهی_از_منکر
#از_یاد_رفته۱
#قسمت_اول
••●❥🦋💙❥●••
@Asheghaneh_Shahadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خطبههای نماز جمعه
#قسمت_اول