eitaa logo
🇵🇸عـاشـقـان شـهادت🇵🇸
418 دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
3.5هزار ویدیو
270 فایل
کپی=آزاد با ذکر صلوات📿🌹 نظرات پیشنهادات و انتقادات خود را با ما در میان بذارید🤗 https://daigo.ir/secret/8279187997 شادی روح شهدا صلوات🌸💖 سبک شهدا رو در پیش بگیریم تا انشاءالله شهادت نصیبمون بشه😍❤
مشاهده در ایتا
دانلود
«حکایتی زیبا از یکی از افسران ارتش» 📢تابستان 1363 در شاهرود هنگام *آموزش سربازان* در صحرا، با *مادري به همراه دو دخترش* برخورد كردم كه در حال درو كردن گندم‌هايشان بودند *🔹فرمانده‌ي گروهان*، ستوان آسيايي به من گفت: مسلم بیا *سربازان* دو گروهان را جمع كنيم و برويم *گندم‌هاي* آن پيرزن را *درو* كنيم. ✊به او گفتم: چه بهتر از اين! شما برويد گروهان خود را بياوريد تا با آن پيرزن صحبت كنم. جلو رفتم پس از سلام و خسته نباشيد گفتم: مادر شما به همراه دختر انتان از مزرعه بيرون برويد تا *به كمک سربازان گندم‌هايتان را درو* كنيم. شما فقط محدوده‌ي زمين خودتان را به ما نشان دهيد و ديگر كاري نداشته باشيد 🎙️پيرزن پس از *تشكر* و قدرداني گفت: پس من مي‌روم *براي كارگران حضرت فاطمه‌ي زهرا*(سلام الله عليها) مقداري هندوانه بیاورم ⌚ما از ساعت 9 الي 11/30 صبح توسط *پانصد سرباز* تمام گندم‌ها را درو كرديم.بعد از اتمام كار، سربازان مشغول خوردن هندوانه شدند. من هم از اين فرصت استفاده كردم 🔸و رفتم كنار پيرزن، به او گفتم: *مادر چرا* صبح گفتید مي‌روم تا *براي كارگران حضرت فاطمه(س) هندوانه* بياورم. شما به چه منظور اين عبارت را استفاده كرديد⁉️ ☀️گفت : ديشب *حضرت فاطمه‌ي* زهرا(سلام الله عليها) به *خوابم* آمد و گفت: چرا كارگر نمي‌گيري تا گندم هايت را درو كند ديگر از تو گذشته اين كارهاي طاقت‌فرسا را انجام دهي؟ 👈من هم به آن حضرت عرض كردم: اي *بانو* تو كه مي‌داني تنها *پسر و مرد خانواده* ما به *شهادت* رسيده است و درآمدمان نيز كفاف هزينه‌ ی كارگر را نمي‌دهد، پس مجبوريم خودمان اين كار را انجام دهيم ☀️بانو فرمودند: *غصه نخور*! فردا *كارگران* از راه خواهند رسيد. بعد از اين جمله از خواب پريدم 📌امروز هم كه شما اين *پيشنهاد* را داديد، فهميدم اين سربازان، *همان كارگران حضرت* مي‌باشند. پس وظيفه‌ي خود ديدم از آنها پذيرايي كنم *💧بعد از عنوان اين مطلب، ناخودآگاه قطرات اشك از چشمانم سرازير شد و گفتم: سلام بر تو اي دخت گرامي پيامبر(سلام الله عليها) فدايت شوم كه ما را به كارگري خود قابل دانستي* راوی : سرگرد مسلم جوادي ‌منش منبع: كتاب نبرد ميمك، احمد حسينا، مركز اسناد انقلاب اسلامي خدا بر بانوی دو عالم عالم بفدایت @Asheghaneh_Shahadat
15.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹شبی که اربیل در آستانه سقوط به‌دست داعش بود و هیچ کشوری به کُردها کمک نمی‌کرد تا اینکه حاج قاسم تنها با ۵۰ نفر وارد غائله شد 🔻اسم حاج قاسم برای شکست دشمن کافیست حتما حتما تا آخر ببینید. @Asheghaneh_Shahadat
° 🌿 -مےدونےچراامامـ‌زمان‌ظهور‌نمےڪنه؟ یڪ‌کلام چون‌من‌وتوجامعہ‌امام زمانی‌ نساختیم!✋🏼 امام زمان(عج)درجامعہ‌ای‌که‌ حرمت ندارد‌نباید‌بیاید چون‌اگر‌بیاید‌مانند‌پدرانش‌ کشتہ خواهد‌شد هیـچ‌‌کاری‌نمیخوادبکنے... فقط‌ خودتودرست ڪن دوکلمہ... :)💔 استاد علی اکبر رائفی پور ‌‎‎‌‎‌‎‎‌‎‌ 🍃🌼‌‎‎‌‎‌‎ @Asheghaneh_Shahadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣روزی حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود که مرد میانسالی را در حال کار بر روی زمین کشاورزی دید . 🔹حاکم پس از دیدن آن مرد بی مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند. روستایی بی نوا با ترس و لرز در مقابل تخت حاکم ایستاد. 🔸به دستور حاکم لباس گران بهایی بر او پوشاندند. حاکم گفت یک قاطر راهوار به همراه افسار و پالان خوب هم به او بدهید. حاکم که از تخت پایین آمده بود و آرام قدم میزد به مرد کشاورز گفت میتوانی بر سر کارت برگردی. ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند، حاکم کشیده ای محکم پس گردن او نواخت! 🔹همه حیران از آن عطا و حکمت این جفا، منتظر توضیح حاکم بودند! حاکم از کشاورز پرسید : مرا می شناسی؟ کشاورز بیچاره گفت : شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید. حاکم گفت: آیا بیش از این مرا میشناسی؟ سکوت مرد حاکی از استیصال و درماندگی او بود. 🔸حاکم گفت: بخاطر داری بیست سال قبل که من و تو با هم دوست بودیم، در یک شب بارانی که درِ رحمت خدا باز بود، من رو با آسمان کردم و گفتم خدایا به حقّ این باران و رحمتت، مرا حاکم نیشابور کن! و تو محکم بر گردن من زدی و گفتی که ای ساده دل! من سالهاست از خدا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزیم می خواهم، هنوز اجابت نشده، آن وقت تو حکومت نیشابور را می خواهی؟! 🔹یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد. حاکم گفت: این هم قاطر و پالانی که می خواستی، این کشیده هم تلافی همان کشیده ای که به من زدی! فقط می خواستم بدانی که برای خدا، حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد! 🔺"نَبِّئْ عِبَادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُــورُ الرَّحِـــیمُ" : "بندگانم را آگاه کن که من بخشنده‌ ی مهــــربانم !" این ایمان و اعتقاد من و توست که فرق دارد. از خدا بخواه، و زیاد هم بخواه. خدا بی نهایت بخشنده و مهربان است و در بخشیدن بی انتهاست و به خواسته ات ایمان داشته باش🍃🍃🍃🍃 🍀🥀 @Asheghaneh_Shahadat🍀🥀
🔴 💠 سختگیری زیاد در پذیرفتن همسر، می‌تواند موجب شود که او کمتر برای عذرخواهی پیش‌قدم شود. 💠 توقع نداشته باشید که همسرتان با الفاظ و مورد نظر شما عذرخواهی کند. 💠 گاهی حتی برخی رفتارها، نشان‌دهنده و چراغ سبزی به معنای است. پس سریع عذر زبانی و یا رفتاری همسر را بپذیرید و واقعاً او را ببخشید. 💠 گاهی دیر پذیرفتن عذر همسر، زمینه ایجاد ، سوءظن و سردی روابط می‌گردد. 💠 مواظب باشید در پذیرش عذرخواهی، نگذارید و حفظ همسرتان را در نظر بگیرید. 🍃‌ @Asheghaneh_Shahadat🍃
شهید هادی : حتی اگر احساس بی نیازی داشتی، دستت رو به سوی اهل بیت بگیر، حتی اگر مشکل نداشتی، همیشه وصل باش، مخصوصاً به مادرت زهرا(س) . فرزند نباید بی خیال مادر باشد. 🥀@Asheghaneh_Shahadat 🥀
🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁 🌸 خاطرات نماز ❤️ سر سفره عقد نشسته بوديم عاقد که خطبه را خواند، صداي اذان بلند شد. حسين برخاست، وضو گرفت و به نماز ايستاد، دوستم کنارم ايستاد و گفت: اين مرد براي تو شوهر نمي شود متعجب و نگران پرسيدم: چرا؟ گفت: کسي که اين قدر به نماز و مسائل عبادي اش مقيد باشد، جاش توي اين دنيا نيست. حسین دولتی🌷 🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂 @Asheghaneh_Shahadat 🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂
🌺🥀🌺🥀🌺🥀🌺🥀🌺🥀🌺🥀🌺🥀 بزرگی را گفتند راز همیشه شاد بودنت چیست؟!! گفت: دل بر آنچه نمی ماند نمی بندم؛ فردا یک راز است نگرانش نیستم؛ دیروز یک خاطره بود حسرتش را نمیخورم؛ و امروز یک هدیه است قدرش را میدانم؛ از فشار زندگی نمیترسم چون میدانم که فشار توده زغال سنگ را به الماس تبدیل میکند... میدانم خدای دیروز و امروز خدای فردا هم هست... ما اولین بار است که بندگی میکنیم ولی او قرنهاست که خدایی میکند... پس به او اعتماد دارم... برای داشتن اینچنین خدایی همیشه شادم... 🌺🥀🌺🥀🌺🥀🌺🥀🌺🥀🌺 @Asheghaneh_Shahadat 🌺🥀🌺🥀🌺🥀🌺🥀🌺🥀🌺