💙💠 #آقامونه 💠💙
حضرتآقا از نظر نشریہمشهور اسرائیلی هاآرتص↓↓
•|💪|• رهبر ایران شجاعانہ مےخواهد از طریق
•|💰|• خودکفایےملے با مقاومت در برابر غرب،
•|😎|• سیاست بینالمللے را به نفع ایران تغییر
•|🇮🇷|• دهد.
•|😁|• باید بپذیریم ، ڪہ ایران پیچیدهترین و
•|😨|• خطرناکترین دشمناسرائیل است کہ تا
•|😌|• بہ حال بہ خود دیده و ما تا امروز موفق
•||• بہ شکست آن نشدهایم.
•|📋|• اسرائیل ، هیچ برنامہاے براے مقابلہ با
•|😅|• چنین دشمن قدرتمندی ندارد.اگر ما هم
•|❤️|• مانند رهبر ایران چنین برنامہهاے جامع
•||• بلند مدتے براے ، ارتقا جایگاه کشورمان
•|😏|• داشتیم ، امـــــــــــــروز اسرائیلے ، بہ مراتب
•|😋|• پیشرفته تر داشتیم
پ.ن:
بہ همین خیال باشید😌😋😏
#رهبرے_از_نظر_دشمنان
🍃💚 @asheghaneh_halal 🍃
💞 #همسفرانه 💓
[🍂] گرچہ پاییز نشد ،
[😕] همدم و همسایہے من
[🙄] بہ که گویم که تو،
[⛈] باران زمستان منے
💧☂ @asheghaneh_halal ☔️
عاشقانه های حلال C᭄
°🎯| #غربالگرے |🎯° قسمــت9⃣ Clash✅✅ مضــرات بازی ڪلش(5)❌ ایــــــن بازی به ظاهــر یڪ سرگرمے اســت😐
°🎯| #غربالگرے |🎯°
قسمــت0⃣1⃣ ڪلش رویـال✅
#آخرین_قسمـت👌
مضــرات Clash🙈(6)
در ایـــن بازی با از بیــن بردن❌
حــس قــدرت درون فــرد ایجـاد مےشود.
که این حس قــدرت پوچ و بیهوده است😞
اینــڪه چندین ساعت بشینی و تمرڪز
ڪنے از همـه مهمـتر چون این بــازی
به صورت آنلــاین انجام میشه✅✅
امڪــان بهــره برداری❌
از،اطــلاعــات مــوجود در گوشے
وجــود دارد❌❌❌
بنــابراین چـــرا عمــرمون و وقتمونو
هــدر بـــدیم برای چـــیزی،ڪه نه تنها
پــایانے نــدارد❌❌❌
بلـــڪه در روح و روان فــرد این
بــازی خشــن تــاثیر مےگــذارد⛔️
ان شاءالله از فـــرداشب
بـــا بازی جــدیدی😎
در خـدمتتون خــواهم بــود❌
#بــازی_نڪنــید❌❌❌
فــــرنگـ بــدون سانســـــور👇
📡| @Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
🌸🍃 🍃 °| #خادمانه✨ |° سلام به کاربرانِ پرانرجےـمونـ☺️✋🏻 اومـدم بگم الــوعده وفــا✋🏻😌😍 رمــان فوق ال
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_اول
♡﷽♡
همیشه قدم زدن در خیابان شلوغ منتهے به بیمارستان را دوست داشت!
این حس، خیلے خوب بود ڪه اول صبح اینقدر آدم یکجا در خیابان باشند و سروصدا ڪنند!!
صدای بوق ماشینهـا آنقـدرها هم برایش ناخوشایند نبود نشانِ زندگے میداد!
دلش ضعف میرفت براے دبستانے هایے ڪه ڪج بودن خط چانه مقنعه هایشان نشان خواب آلود سرڪردن آنها بود...
لبخندش را همیشه حفظ میکرد،
یڪ لبخند محو و نامحسوس آنقدر نامحسوس ڪه حداقل عبوس نمےنمود
ماسڪ نمیزد همیشه میگفت دود ماشینها را بلعیدن شرف دارن به حبس کردن راه تنفسش در این ماسڪ سفید
به قول مریم او نیمه پر لیوان را نگاه نمیڪرد بلڪه آنرا یڪ نفس سر میکشید.
با آرامش پیادهرو را که نزدیک درب بیمارستان طے کرد و به عادت، هر روز قبل از رفتن به محل کارش سری به باغبان پیر اما صاحب دل بیمارستان زد.
عمو مصطفے را خیلی دوست داشت...
کنار باغچه مشغول به کار، پیدایش کرد...با خودش گفت شاید حلال ترین پولے ڪه در این بیمارستان بیرون مےآید برای همین مرد روبه رویش باشد؛ ناظر بر اجـرای عملکرد نداشت اما
بهترین عملکرد را داشت..
با لبخند منحصر به خودش با انرژی گفت:
سلام عمو مصطفے صبحت بخیر!
همین اول صبحی خسته نباشید و خداقوت💗
عمو مصطفے با شنیدن صدایش دست از کار کشید و لبخندے در جواب لبخندش زد:
+سلام دختر خوبم❤️
صبح تو هم بخیردیر ڪردے باباجان
نرگسات پژمرده شد..
- شما هر روز منو شرمنده میکنید
دست شما درد نکنه الان میرم برشون میدارم..
+ دشمنت شرمنده باباجان برو برشون دار
زودتر هم برو سرڪارت
امروز بیمارستان یه جور خاصیه
همه دارن بدو بدو میکنن انگار یه خبراییه!
- آره عمومصطفے یه دکتر از فرنگ برگشته یه سه ماهی میخواد بیاد، اینا دارن خودشونو میکشن عمو مصطفی میخندند و بیل زنان میگوید:
+ حالا چرا اینقدر با حرص
از این بنده خدا حرف میزنے بابا
-جان؟
برای اینکه معتقدم اون بنده خدا کار شاقے نمیڪنه ڪه بیاد
به مملڪت خودش خدمت ڪنه ولے
اینجا یه عده جوری باهاش برخورد میکنند انگار منتے برسرما هست ایشون افتخار دادن دارن
میان ڪشور خودشون مریض درمان کنند!
اصلا ولش کن عمو جان...
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_اول ♡﷽♡ همیشه قدم زدن در خیابان شلوغ منتهے به بیمارستان را دوست داشت! ای
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_دوم
♡﷽♡
من برم به نرگسهای دوست
داشتنیم برسم که این دکتر فرنگے برای ما نه نون میشه نه آب گناه غیبتـشم الکے دامن گیرمون میشه!
+ برو باباجان ممنون که هر روز سر به این پیرمرد میزنی برو نرگسها توگلدون گوشه اتاقمن...
- بازم ممنون خداحافظ👋
نرگس به دست وارد بیمارستان شد و با پرسنل سلام علیڪے کرد و مستقیم به سمت پذیرش
رفت مریم و نسرین را
مثل همیشه در حال حرف زدن دید
- سلام بچه ها..
اوووف چه خبره اینجا کے قرار بیاد مگه؟
هر دو سلامے دادند و
مریم با ذوق خاصی گفت:
بابا دوساعت دیگه میاد جلسه معارفه و هیچے
نشده یه کنفرانس پزشڪے داره...
وای آیه نمیدونے ڪه چقدر باحاله سر صبحے دکتر تقوایے داشت با دکتر حمیدی داشت در مورد برنامه هاش حرف میزد تو این سه ماه به اندازه یه سال برنامه ریختـه!!
نسرین در تایید حرف مریم گفت:آره بابا نصف کار بیمارستانو برای این ڪنار گذاشتن!!
آیه خندهای کرد و گفت:
پس این سالن میڪ آپ واسه اینه ڪه حضرتشان دوساعت دیگه داره میاد...
خدایے موجودات عجیبے هستید
نسرین هم ڪه از حرف آیه به خنده
افتاده بود گفت:بدبخت اینا آینده نگرن مثل تونیستن ڪه نشستے میگے خودش میاد!! جوینده یابنده است نه اونے ڪه
تو اندرونے چشم به راهه
همانطور ڪه به سمت اتاق تعویض لباس میرفت گفت:برعڪس شما، من وجدان دارم نمیخوام با یه ڪرم پودر صدتومنے و رژلب بیست تومنی یه جوون آینده دارو بد بخت کنم!
اونے ڪه واسه اینا بیاد
همون بهتر که بره با لوازم آرایشم
ازدواج ڪنه!! واالاا
نسرین و مریم همیشه پیش خودشان اعتراف میکردند عاشق استدلالهاے طنزگـونه و در عین حال منطقے آیه بودند .
نرگسها را در گلدان مخصوصش گذاشت وچشمڪے به آن زندگے دسته شده و به گلدان تکیه زده زد به سمت کمد مخصوصش رفت و لباسهایش را با لباس فرمش عوض کرد بعد از مرتب کردن مقنعه اش لبخندی به خود درآیینه زد و آرام تکرار کرد:
من نیازی به بتونه کاری مثل اونایی که اون
بیرونن ندارم...الکی مثلا بےعیب ترین صورت دنیا رو دارم...
و بعد بلند خندید! اگر کسی آیه را خوب نمیشناخت فکر میکرد او از سلامت کافے روانے برخوردار نیست! اما فرق آیه با آدمهای اطرافش این بود که زیادی با خودش آشتے بود..
به نظرش این عیب نبود آدم گاهے با خودش شوخےکند با خودش درد و دل کند اینها نشان
تنهایے نبود معتقد بود وقتے رازی را به خودش میگوید نفر سوم آگاه این راز دونفره بین خودش و خودش خدای خودشان بود و چه ڪسے بهتر از او؟!💕
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_دوم ♡﷽♡ من برم به نرگسهای دوست داشتنیم برسم که این دکتر فرنگے برای ما ن
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_سوم
♡﷽♡
بدون قضاوت و ترس از یڪ کلاغ چهل کلاغهاے آدمهاے دور و برش...
ڪمد را بست راهے بخش کودکان شد
عاشق بخش کودکان بود وارد اتاق عمومی دوستان کوچکش شد و سلام بلندی داد و بچه ها که عاشق پرستار خوش اخلاقشان بودند یڪصدا ولے آرام و با شوق جوابش را دادند پرونده یکی یکی شان را بررسی میکرد.
و در همان حال از آنها احوال پرسی هم میکرد
- سالم مینا خانم خوشگلم..امروز چطوری؟؟
باز که این شیلنگا رو از دستت درآوردی..
دخترڪ ریز نقش که با وجود پرستار مهربانش به وجد آمده بود با سرعت حرف زدن را سر گرفت:
سالم خاله آیه ڪجا بودی؟
دیشب بازم سوزنم زدند و
کلی گریه کردم من از این شیلنگا بدم میاد😢
اصلا از اینجا بدم میاد مامان همش میگه میریم ولے نمیریم ڪے میریم پس..
آیه حس کرد دلش ضعف رفته برای این لحن بچگانه و بغض ڪرده در آغوشش گرفت و گفت:
الهے قربونت برم عزیزخالـه آروم باش میری فدات شم اگه گریه کنے حاالا حالاها مهمون مایی از ما گفتن!!😌
دخترڪ سریع اشکهایش راپاڪ ڪرد و لبخند زد! اغراق نبود آیه از این لبخندها جان میگرفت!🌸🍃
سروقت همه مریضها ڪه رفت و کارش ڪه تمام شد پرونده ها ا به ایستگاه پذیرش برد مریم و نسرین را بازهم در حال حرف زدن دید و ریز گفت: یه حسے بهم میگه اینا رو خدا آفریده تنها برای حرف زدن!!
صدایش را شنیدند و شروع به خندیدن کردند:خب آیه جان چکار کنیم خواهرم؟؟
همین حرف زدن برامون مونده دیگه☹️
آیه همانطور ڪه داشت پروند ها را سرو سامان میداد گفت:
- بابا مگه شماها کارو زندگے ندارید
دهنتون بازه برای مردم!
پاشید برید یه سر بزنید ببنید کسے چیزے نمیخواد؟!
نمےمیرید اگه بیشتر از وظیفتون کار کنید
نسرین با حاضر جوابی ذاتےاش گفت:
دوستان جای ما، آیه جان برو بخش منتظر قدوم مبارکتن! بلاخره همه پرونده ها را جاساز ڪرد نفسے کشید و برگشت روبه آن دو و نگاه عاقل اندر سفیهای نثارشان کرد و گفت:
خیلے پر رویید بابا!!
من رفتم یکم بخوابم دیشب کل شب بیدار بودم مامان عمه حکم کرده بود بشینم فیلم هندی مورد
علاقه اش رو با هوشیاری کامل ببینم!!
تموم هم نمیشد یه هفت تیر رو خالے میکردن رو سلمان خان بازم نمیمرد..
خبری شد صدام کنید مریم خم شد روی سکوی پذیرش و آرام گفت:آیه تو رو خدا خواب نمونی! ساعت دو معارفـه است
توروخدا جدی بگیر!!
آیه خسته، باشه ای گفت و زیر لب زمزمه کرد:
من خودمم جدی نمیگرم چه رسد به یه از فرنگ
برگشته رو!! خواب و عشق است...
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃
🌙•| #آقامونه |•🌙
•|✍|• مـا را بنویسیـد
مریـدانـ و گدایـانـ ولایتـ •|🙂|•
•|😉|• جانـ را بهڪفدستـ گرفتیمـ
فقط محـضـ اطاعــتـ •|✋|•
•|😔|• گـر غایــبـ استـ امـروز
امـامـ مهــدے موعود •|🌺|•
•|💚|• ما پیـرو سیـدعلـے هستیمـ
تا وقـتـ شهـــادتـ •|❣|•
#سلامتے_امامخامنــهاے_صلوات
#شبنشینے_با_مقاممعظم_دلبرے
#نگاره(264)📸
#ڪپے⛔️🙏
°•🌹•° @Asheghaneh_Halal
💚
#پابوس
امام حسن عسڪرے❤️°•
علیهالسلام مےفرمایند:
🌙•• رسیدن به خداوند متعالــ
سیر و سفرے است ڪه
جـز با شب زندهداری حاصل نگردد.
📚]• مسند الامام العسکری ص۲۹۰
#پنجشنبه_هاے_عسکرے
#السلامعلیک_امامسـامرایے✨
💚 @asheghaneh_halal
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍷 #مجردانه [موضوعاتمورد بررسےدرجلساتخواستگارے] 7.فلسفه سیاسے 8.تعداد فرزندان مورد نظر 9.زمان ب
🍃🌼
#مجردانه
موضوعات مورد
بررسے درجلسات خاستگارے]
13.زمینہ هاے خانوادگے، اجتماعے،فرهنگے
14.هوش
15. تحصیلات
16.مهارتهاے ڪلامے
17.انتظار از نقش همدیگر در ازدواج
18.نظر درباره توزیع قدرت در خانواده
#ادامہداره☺️👌
پ.ن:
درپےعشقدویدنشدهڪارهرروزوشبم
[بازهم ادمین شاعر میشود😁]
@asheghaneh_halal
🍃🌼
😍🍃
🍃
🎈|• #دردونه •|🎈
💢چند جمله ڪه نبایــد به فرزندتان بگـوییـد❌
🔆•|چرامثل بچـه
ڪوچـولوها رفتـارمیڪنے توبزرگے
احساس ڪودڪ👇
(من چون بچم هیچ
ڪاریو نمےتونم درست انجام بدم)
🔆•|دستش بنــدازیـد
وبعـد بگیــد شوخے ڪردم
احساس ڪودڪ👇
(من آدم مسخــره اے هستـم)
🔆•|تـو چـرا مثـل دختــر عموت نیستے
احساس ڪودڪ👇
(اون ازمن بهتــره،من ازش بـدم میــاد)
🔆•| چےبهت گفتــم ؟دیـدے
احساس ڪودڪ👇
بازم ڪارم اشتباه بود
دیگـه هیـچ ڪارے انجـام نمیــدم)
🔆•| آخـه چنـدباربایـد
یه چیـزے رو بهت بگـم.
احساس ڪودڪ👇
همیـشه سرڪوفت ومنــم
لجبـازے میڪنم ودوبـاره انجـام میــدم)
🍃 @asheghaneh_halal
😍🍃
دلم گرفته دوباره این شبا برا حرم گرفته.mp3
9.58M
💙💠 #ثمینه 💠💙
•|💓|• دلم گرفتہ ،
•|😢|• دوباره این شبا برا حرم گرفتہ
•|👀|• میبینے بازم
•|🌅|• چجورے روز و شبم رو ازم گرفتہ
#شبهاےجمعہمیگیرمهواترو🌧
#شبزیارتےارباب✨
#صلےاللہعلیڪیااباعبداللہ💫
#حاج_حسین_سیبسرخے🎤
دانڪنشارژشے👇
🍃🌹 @asheghaneh_halal 🍃
😜•| #خندیشه |•😜
مـــرحوم هاشمے اینجـا☺️
مــرحوم هاشمے آنجـــا☺️
مــرحوم هاشمے همــه جا☺️
جنـــاب روحــانے یه جــوری
از،خــــدمات آقای هاشمے
شــرح و تفــسیر رفــتن😉
ڪه الان خــوده مــرحـوم شگـفت زده شد😎
ڪه ایـــن همــه خــدمات از آن خودشه😱
حــالا ایــن بمــاند☺️
چــه جــوری ڪه خــوده مــرحوم هاشمے
فــرمودند دنــیای فــــردا، دنیای
گفتمــان است😅 نـــه مــوشڪ😁
بعــــد خـــوده مــرحوم بیاد و موشڪ
بســازه😂😂😂😂
دمــت گــــرم روحانے😐
مــن و داشتن این همــه خــوشبختے
بــا وجــود تـــو محــاله😜😁😎
یــڪم ڪه نه خیلـــــے بیـــش از
یڪم حــافظت مــورده داره🙈
محـــض یادآوری😉
شهــید حســن تهرانے مقدم😍
پــدر موشڪے ایــران هستن😄
حــالا شمــا مــرحوم هاشمے و موشڪے
مےدونــید😐 الله و اعلــم👌
همـــه از بـــرجــام رفتن ڪه رفتن❌😱
بیــــا و بــاور ڪن ڪه
بـــرجام تموم شده😱😱😱
هے هــرجا نگــــو مــن سایه جنــگ
و بــا برجــام بــــرداشتم😂😂😂
بـــــــــــاور ڪن مـــا میفـــهیم
دور و بــــرمون چــه خبره💪💪
و شمـــا در حال حــاضــر چے
ڪــار مےڪنید☺️☺️☺️
#ڪپے_ڪنے_مـرحوم_میشے😎
#بـــده_بغـــلے_پـُـستو😌
ڪلیڪ نڪنے دچـار فرامـوشے میشے😂
•|😜|• @asheghaneh_halal
🔰💛 #آقامونه 💛🔰
#قسمت_اول1⃣
✅سوال مهم 👇
💰 با این اوضاع بد اقتصادے
😖 و فشار مضاعف روےمردم
چرا رهبرے از دولت حمایت میکنہ؟!!!
آیا از وضعیت زندگی مردم بیخبره؟!!!
چرا حسن روحانے را برکنار نمےڪنند؟!
پاسخ : 👇
یه اتوبوس پر از مسافر داره تو جاده میره ،
مسافرا راننده خوبی انتخاب نکردن ، با ناشی گری راننده اتوبوس داره میفته ته دره ،مقصر هم راننده هستش ، الان اتوبوس لبه پرتگاه هست ، بنظر شما کار عاقلانه چیه؟!
۱_ اتوبوس را آتش بزنیم
تا همه راحت بشن( اغتشاش)
۲_ اتوبوس را هل بدیم
تا بره ته دره(کوتاه فکری)
۳_ راننده اتوبوس
را همونجا برکنار کنیم
و حسابی تنبیه اش کنیم( نظر مردم رو نادیده گرفتن)
۴_کمک کنیم
راننده را راهنمایی کنیم ،
سنگ بگذاریم جلوی چرخها ،
به مسافرا دلداری بدهیم تا نگرانی اونها کمتر بشه
و خلاصه
به هر روشی👇
کمک کنیم تا مسافران نجات پیدا کنند( رهبری)
این اوضاع مملکت ما شده!!
رهبری
موقع انتخابات 👇
صدها بار داد میزد آی ملت
به کسی رأی بدید که دلسوز مردم باشه ،
نگاهش به داخل باشه ، غربگرا و اشرافی نباشه ، انقلابی و اهل کار باشه ، و......
مردم
گوش نکردن ،
دقیقا کسی را انتخاب کردن
که خلاف انتظار رهبری بوده.
حالا این افراد
با کم کاری و نگاه به خارج کشور
و عدم مدیریت صحیح مملکت را برده لبه پرتگاه اقتصادی!!
حالا
همون قضیه اتوبوس
شما کدوم گزینه را عاقلانه میدونید؟!
#نظراتخودرابہآےدےزیرارسالبفرمایید↓
🆔 @afsar_velaee
☂ @asheghaneh_halal 💜
°🎯| #غربالگرے |🎯°
اتـــفاقــات سوریه را
از لنــــز دوربیــن🎥
#علے_صدری_نیــا⌛️
گــارگــردان مستنــد#قائـم_مقام
ببنیـــد📹
اتـــفاقاتـــے و بــررسے مےڪنه👌
ڪــه واقعـــا تــا حـالا نشــنیدین
و نـــدیدین❌❌❌
اگـــر تمـــایل دارید این
مستنــــد را در دانـــشگاه☝️☝️
یــا مــدرسه و یا حــوزه علمــیه✋
اڪـــران ڪنید حتمــا حتمـا پــیام
ارســال ڪنید تــا آدرس سایت مستند
را خـــدمتــتان ارائه ڪــنم👌👌
بــا تعــاریفے ڪه ازش شنـیدم
اولیــن نفــر✋ خــودم دست به ڪار
میشــم✋ تــا در حـــوزه علمــیه
آن را اڪران ڪنیم✋✋
#تهــــران_دمشــــق
فــــرنگـ بــدون سانســـــور👇
📡| @Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_سوم ♡﷽♡ بدون قضاوت و ترس از یڪ کلاغ چهل کلاغهاے آدمهاے دور و برش... ڪ
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_چهار
♡﷽♡
روے کاناپه دراز کشیدن و مچاله شدن هم لذتے داشت
آنقدر که میشد ساعتها یک خواب خوب
را تجربه کرد ! آیه بود دیگر! آیه
جلسه معارفه شروع شد و آیه نیامد!
مریم دل توی دلش نبود!
دکتر والا پشت تریبون رفت و آیه
نیامد! مریم با خودش عهد کرد که دیگر کارهاے این موجود بے فکر برایش مهم نباشد
برعکسِ برنامه پیش بینے شده جلسه بیشتر از یک ساعت طول نکشد و...آیه نیامد...
مریم تبدل به یک انبار باروت شده بود!بے حرف و با حرص به سمت اتاق پرستاران رفت
در را با صدا باز کرد و آیه را مچاله شده گوشه کاناپه پیدا کرد!
دلش میخواست جیغ بکشید و تا میتواند این حجمِ بیخیال را زیر کتک بگیرد! دنبال چیزے میگشت خودش هم نمیدانست چه چیزے ولے باید چیزے پیدا میکرد چشمش به گلدان نرگسها افتاد به سرعت سمتش رفت و نرگس ها را در آورد و گوشه پنجره گذاشت! و مستقیم به سمت آیه رفت و ناگهانے آب گلدان را روے صورتش ریخت..
آیه ترسیده از جا پرید و فقط به اطرف نگاه کرد! تقریبا شوکه شده بود بعد با هراس از مریم پرسید: چه خبر شده؟
مریم نمیدانست با دیدن این قیافه بخندد یا فریاد بکشد با صداے تقریبا بلندے گفت: بے فایده است! تو هیچ وقت عوض نمیشے آیه همیشه اینقدر بیخیالے تو هیچ وقت آدم نمیشے
آیه با چشمانے که کمے از حدقه هایش فاصله گرفته بود گفت: چی شده مریم؟ بگو دیگه
مریم گلدان را روے میز گذاشت و تقریبا روے کاناپه ول شد و آرامتر از قبل گفت:آیه امروز دکتر والا اومد! کلے حرف درست درمون که به درد من و تو بخوره زد! ولے تو مثل خرس اینجا خوابیدے!
آخه تو چرا اینقدر بے خیالے! کل بیمارستان 4 ماهه انتظار همچین روزے رو میکشن بعد تو....
من چقدر حرصو بخورم
آیه نفس راحتے کشید و با آرامش تکیه داد و گفت:جهنم خدا بر تو باد مریم! ترسیدم گفتم چی شده!! واے خدا بگم چیکارت کنه !!!
بعد از جایش بلند شد روبه آینه دستمال به دست درحالے که خیسے صورتش را پاک میکرد گفت: مریم جان منبعد به کسے اینطورے انتقاد نکن!
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃