eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.3هزار دنبال‌کننده
21.2هزار عکس
2.2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
[• #قرار_عاشقی🌙 •] ✨|ساعتــــ دوبارهـ هشت شدهـ و وقت عاشقے استـــ با یڪ سلامـ و عرض ادب سمت مرقـدش|✨ #السلام_علیک_یاعلےبن_موسےالرضا هرشب ـراس ساعت عاشقے😌👇 [•💛•] @asheghaneh_halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_شصت -کاغذی که دستتون دیدم نشون میداد هنوز سوال دارید. اینطور که معلومه خی
🍃🍒 💚 -می خوام ببینم چقدر بلد شدی. حاضری بازی کنی؟ شروین چشم غره ای به سعید رفت و رو به بابک گفت: - ولی من هنوز یاد نگرفتم -هیچ کس بیلیارد باز به دنیا نمی آید. همه بازی می کنن یاد می گیرن شروین دید چاره ای ندارد. خودش هم بدش نمی آمد برای همین رضایت داد. چوب را گرفت و خم شد، کمی چوب را عقب و جلو کرد و زد. - برای شروع خوبه بابک این را گفت بعد دست شروین را گرفت و زاویه دستش را درست کرد : - خوب روش متمرکز شو بهترین زاویه رو انتخاب کن و بعد بزن شروین سری به نشانه تائید تکان داد و ضربه را زد. ربع ساعتی بازی کردند تا اینکه شروین پیتوک داد و توپ سفید در پاکت افتاد. بابک چوب را از دست شروین گرفت، توپ سفید رنگ را جایی گذاشت که که نزدیک حلقه بود بعد در حالیکه خم می شد گفت: - وقتی توپت نزدیک حلقه است باید جوری ضربه بزنی که پیتوک برگرده سر جای قبل و نیفته تو پاکت، یعنی به نصفه پائینی این را گفت و ضربه را زد. توپ شماره یازده توی پاکت افتاد و پیتوک به عقب برگشت. شروین که خوشش آمده بود لبخندی زد و سر تکان داد. صدایی بلند شد. -نمی فهمم بابک تو چرا وقتت رو صرف این می کنی؟ مگه اینجا کلاس آموزشه؟ آرش بود. توپ را از جلوی شروین برداشت. شروین راست شد. -بذار سر جاش آرش رو به بابک گفت: -همه ما بهتر از این بازی می کنیم اونوقت تو ... شروین چوب را به طرف آرش دراز کرد. - بیا! تو بازی کن -لازم نیست. اینجا من می گم کی بازی کنه. هرکس نمی خواد هری -تو الکی خودت رو علاف کردی برای آموزش!! بہ قلــم🖊: ز.جامعے(میم.مشــڪات) ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃🍒
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_شصت_ویک -می خوام ببینم چقدر بلد شدی. حاضری بازی کنی؟ شروین چشم غره ای به
🍃🍒 💚 بابک که انگار داشت به حقیقت مطلقی اعتراف می کرد جواب داد: -این از همه شما بهتر بازی می کنه -این فقط چند روزه اومده. حتماً دفعه بعد از خودت هم بهتر بازی می کنه آرش این را گفت وپوزخند زد. -به نظر من استعدادش رو داره. خودتو هم خیلی وقت نیست بازی می کنی. می تونی امتحان کنی. من روش شرط می بندم - رو این؟ - قول میدم می بازی -به این؟ عمراً؟ بابک قاطعانه گفت: - بازی کن شروین که احساس کرد لبه مرگ و زندگی گیر کرده است مردد نگاهی به بابک کرد: -ولی من... - بازی کن. نترس شروین تمام تلاشش را کرد. گاهی شروین جلو می افتاد و گاهی آرش.اگر این ضربه را درست میزد ضربه بعد هم مال خودش می شد و احتمال بردش زیاد می شد. توپ یازده و دوازده را توی پاکت انداخت. حالا دیگر ضربه آخر هم مال خودش بود. توپ هشت را هم که مانده بود توی پاکت انداخت. سعید داد زد: - آفرین شروین. گل کاشتی پسر بابک دست زد و شروین با غروری بچه گانه رو به آرش گفت: -حالا چی می گی؟ آرش عصبانی غرغر کرد: - شانسی بردی -شرط می بندی؟ -آره سعید گفت: -ولی شروین، اگر ببره؟ -نترس حالیش می کنم. پولش برام مهم نیست. حاضر نیستم جا خالی بدم بہ قلــم🖊: ز.جامعے(میم.مشــڪات) ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃🍒
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_شصت_ودو بابک که انگار داشت به حقیقت مطلقی اعتراف می کرد جواب داد: -این
🍃🍒 💚 بابک گفت: -آفرین. خوشم میاد مثل مرد میای جلو و کم نمیاری دوباره بازی شروع شد. بابک همان طور که پیپ می کشید با خوشحالی از گوشه میز، بازی را دنبال می کرد. آرش جلو بود و شروین گرچه تظاهر به خونسردی می کرد اما معلوم بود از این عقب ماندن عصبی شده. سعی می کرد ولی فایده نداشت.توپ های آرش تقریبا تمام شده بود ولی شروین هنوز سه تا از توپ هایش را داشت. با اشتباهی که کرد توپ آرش را داخل پاکت انداخت و باخت. آرش گفت: - دیدی گفتم شانی بردی شروین با چشمانی مالامال از خشم در چشمانش خیره شد. -از کجا معلوم تو این دفعه شانی نبردی؟ بابک میانداری کرد. -بسه دیگه . مثل بچه ها به هم نپرید. بازی برد و باخت داره شروین پول را شمرد و روی میز گذاشت. بابک گفت: -آرش نمی خوای ما رو مهمون کنی؟ آرش خنده ای مغرورانه دم گوش شروین کرد و رفت. شروین عصبانی کنار میز ایستاده بود. بابک که توتون پیپش را خالی می کرد دستی به شانه شروین زد. -جدی نگیر. آرش زیادی مغروره اما منظوری نداره. وقت زیاده. اگه بخوای می تونی حالش رو بگیری. باید تمرین کنی این را گفت و چشمکی به شروین زد.سعید که دلخور به نظر می رسید گفت: - من گفتم شرط نبند قبل از اینکه شروین حرفی بزند بابک جواب داد: - الکی نترسونش. چیزی نشده که. اگه بخواد پیشرفت کنه باید جرأت داشته باشه. یه مرد هیچ وقت کم نمیاره آرش با چند تا بطری نوشابه برگشت. بابک یکی از بطری ها را برداشت و گفت: -بعدش من و شروین یه دست دوستانه بازی می کنیم آخر بازی شروین داشت با پسرها حرف می زد، سعید و بابک هم با هم پچ پچ می کردند. بالاخره از هم جدا شدند. -با بابک چی پچ پچ می کردی؟ بہ قلــم🖊: ز.جامعے(میم.مشــڪات) ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃🍒
🍃بســم رب المهــدے🍃
🌙🍃 🍃 سلام علیڪم☺️✋ حالتـــون چیطوره اوضاع روبراهه تلافی کل روزو تو افطار درنیارینا که معدتــون شاڪےمیشه😅 خب دوستان اماده دورهمی هستید؟؟ وضو فراموش نشه بسم الله 🍃 🌙🍃
🌙🍃 🍃 یعنے بناے ترڪ گناه داشتن چه ڪنیم تا ترڪ گناه و مراقبت از آن راحت شود و هم لذت بخش؟ حالا چطور خودمون رو متقاعد ڪنیم به ترڪ گناه؟ 🌸اول باید خودمون رو متقاعد ڪنیم به زندگے با برنامه تمام دستورات دین با برنامه است مثل مسائل مالے ڪه نیاز حساب سال است بے برنامه زندگی ڪردن آدم رو خسته میڪنه لذت زندگے رو از آدم میگیره با برنامه زندگے ڪردن در مقابل با زندگے ڪردن هست یڪے از راه هاے برنامه است 🍃🌙
🍃🌙 به هردلیلے نمیشه دیندارے ڪرد، باید دلیل قشنگ داشته باشیم، چون نیت و انگیره انسان براے یڪ ڪارے مهم تر از انجام اونه، هرچند انجام و عمل به اون هم مهمه... دیندارے هم نیاز به توانمدے داره؛ نه به این معنے ڪه دیندارے سخته... 🍃🌙
🍃🌙 مثله ڪسے ڪه رانندگے بلد نیست میترسه بشینه پشت فرمون، اما اونے ڪه بلده شجاعت داره، اطرافو نگاه میڪنه حرف میزنه و هزارتا ڪار دیگه میکنه اصلا رانندگے دیگه براش دیگه مسئله اے نیست و‌ راحته... دیندارے هم همینطوره، مهارت نیاز داره... 🍃🌙
🍃🌙 چقدر به مراقبه ڪردن تاڪید ڪردن؟ مدام میگن مراقبه مراقبه، مراقبه یعنے چے حالا؟؟ یعنے اینکه مثلا امروز حواسم باشه فلان خیر رو از دست ندم، فلان اشتباهو نڪنم، لازمه یه لیستے داشته باشیم، برنامه ریزے هم پایه دیندارے هستش... 🍃🌙
🍃🌙 آدما باید منفعت طلب باشن، تا خودخواه نشے نمیتونے دیندارے ڪنی، خودتو نفروش و منافعتو در نظر بگیر. چرا طرف دیندارے نمیڪنه؟ چون خودشو نمیخواد. یه مثالے هست: گوسفندا،موجودات خودخواهے نیستن مثلا از شما سوال نمیڪنن چرا دارے بمن غذا میدے؟ شعور ڪه نداره، نمیگه ڪه اع چقدر ایثاگر،رفته برامن علف آورده اگه خودخواه بود اجازه نمیداد حتے بهش دست بزنیم. 🍃🌙