[• #مجردانه♡•]
••|آیت الله حائرے:
به راحتے میشود آدمها را
با حرفهایشان شناخت.
•[یڪ خودڪارے در طاقچه است. هست!
•[به یڪے میگویے برو بیار.
•[میرود میگردد...خودڪار هست [اما] پیدایش نمیڪند.
•[میگوید: «نمیبینم».
•[به دومے میگویے برو [خودکار] هست [اما] پیدایش نمیڪند.
میگوید: «نیست».
•[آن ڪه میگوید نمیبینم یڪ شخصیت دارد؛آن ڪه میگوید نیست،یڪ شخصیت.
•[آن ڪه میگوید "نمیبینم"
ضعفها و نقصها را متوجه خودش میداند.
اگر در آینده اتفاق ناخوشے در زندگےاش افتاد،
پاے خدا را وسط نمیڪشد، به حساب خودش
میگذارد، چون اینجا به حساب خودش گذاشت.
گفت ضعف بینایے من هست. «من» نمیبینم.
•[اما آن ڪه میگوید« نیست»
در آینده هر اتفاقے بیفتد، فرافڪنے میڪند.
به دوش خدا، روزگار، همسر و... مےاندازد.
#دید_مازندگےرومیسازه😊
مجردان ـانقلابے😌👇
[•♡•] @asheghaneh_halal
..|🍃
#طلبگی
••|🕊 لذت ترڪ لــذت!
حضرت آیت الله سعادت پرور(ره):
✨ای عزیزان من!
✨آنچه در هوا پرســتـــے مے خواهید
✨در ترک هوا براے شما حاصل شود.
#مـنـبـع: پندنامــہے سعادت⬅️ شــمـاره 17
•• @asheghaneh_halal ••
..|🍃
🌷🍃
#چفیه
| #بهروایتهمسرشهید |
سر قبر #شهید_تورجی_زاده که رفتیم
دقایقی با شهید آهسته درد و دل کرد
بعد گفت: آمین بگو
من هم دستم را روی قبر #شهیدتورجیزاده گذاشتم
و گفتم هر چه گفته را جدی نگیرید...
اما دوباره تاکید کرد تو که میدانی من چه میخواهم
پس دعا کن تا به خواستهام برسم...
#شهادتش را از #شهیدتورجیزاده خواست...
#شهیدمسلمخیزاب
#شهدارایادڪنیمباذڪرصلوات
•🕊• @Asheghaneh_halal •🕊•
🌷🍃
°🐝| #نےنے_شو|🐝°
☺️| چرا اینجورے نشستے؟
کمرت درد میگیره، خدایی نکرده!
👼{تَمین تَردَم.
😳|تمرین کردے؟
این چه تمرینیه، کمرت درد میگیره؟!
😕{تَمین نه تَملین!
😬|آهان، کمین کردے.
حالا واسه کی؟!
😁{واسه، لوباهه چه کشتیسونو گِلِفتیم.
😉| اووو ماشاالله یوز پلنگ ایرانے.
اما چطوری؟
😎{هیتی، ایندولے از پُسته پستی میام بیلونومیدم: هے یَ
بَعدِس خانوم لوباهه چه پیله، میتَیسه.
☺️| آفرین گل پسر، اما ترسوندن
کار خوبی نیست.
و در مورد روباه پیرم ما باید
مـرد عمل باشیم💪 نه اینکه کسی رو الکی بترسونیم.
استودیو نےنے شو؛
آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇
°🍼° @Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_دویست_وپنجاه_وهشت - کی باورش میشه زندگی به این راحتی تموم میشه؟ درست تو
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_دویست_وپنجاه_ونه
- خب، چه عجب برگشتی خونه. کدوم گوری بودی تا حالا؟ با توام
شروین چیزی نگفت.
- رفتی پیش اون استاد فضولت هرچی دلت خواست گفتی؟ حالا دیگه واسه من واسطه می فرستی؟
شروین سعی کرد آرام باشد زیر لب گفت:
- ببخشید، معذرت می خوام
مادرش می خواست حرفی بزند که هانیه تلفن به دست سررسید.
- خانم؟ تلفن با شما کار داره
مادر گوشی را گرفت. نگاهی عصبانی به شروین انداخت ولی چیزی نگفت و رفت. شروین نفسش را بیرون داد. هانیه گفت:
-بخیر گذشت
شروین سری به شانه تأیید تکان داد
-آره، به موقع بود! خدا رحم کرد
سرمیز شام ساکت بود. پدرش لقمه ای دهانش گذاشت.
- آقا شروین ما رو ندیدی این مدت خوب بود؟
- نمی دونم! هرجائی آدم یه جور راحته
مادرش با دلخوری گفت:
- اما انگاری خیلی هم بد نبوده که دو هفته موندی!
شروین باز سکوت کرد.
- این چرت و پرت ها چی بود به استادت گفته بودی؟ که نیلوفر رو نمی خوای، آره؟ اصلاً این مسایل به اون چه که به اون گفتی؟ بلند شده اومده اینجا منو نصیحت کنه! با اون قیافه املش!
شروین داشت عصبانی می شد اما یاد حرف شاهرخ افتاد و سکوت کرد.
- با توام، چرا هیچی نمی گی؟ حالا هم حتماً پول تو جیبیت تموم شده که برگشتی!
- معذرت می خوام
- خوبه! حالا که پولت ته کشیده خودتو زدی به موش مردگی
شروین باز هم سکوت کرد ولی احساس می کرد از درون در حال انفجار است.
- اگر به خاطر نیلوفر نبود عمراً رات می دادم خونه
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_دویست_وپنجاه_ونه - خب، چه عجب برگشتی خونه. کدوم گوری بودی تا حالا؟ با ت
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_دویست_وشصت
شروین که تا حالا سرش پائین بود و با غذایش بازی می کرد با این حرف سربلند کرد و به مادرش خیره شد! مادر با دستمال دهانش را پاک کرد و گفت:
- می خواد جشن تولد بگیره. اومده بود تو رو هم دعوت کنه
بعد همانطور که از سر میز بلند می شد گفت:
- در ضمن، راجع به این دو هفته گفتم رفتی خونه دوستت که درس بخونی. نمی خوام چیزی بدونه فهمیدی؟
شروین آرام جواب داد.
- بله
وقتی مادرش رفت رو به پدرش گفت:
- بابا؟ تو یه کمکی بکن
پدر آخرین لقمه کبابش را خورد و گفت:
- اون دوستت به نظر آدم بدی نمی اومد. چرا پیشش نموندی؟ اگر مشکل پولش بود من حاضر بودم خرجش رو بدم. به خودش هم گفتم. این تنها کمکی که می تونم بهت بکنم. مادرت روکه می شناسی
شروین نفسی از سر درد کشید و بلند شد. اتاقش تاریک بود. بدون اینکه چراغ را روشن کند رفت کنار پنجره. پنجره را باز کرد و به آسمان خیره شد. کمی سرد بود و نسیم خنکی می آمد. چشمهایش را بست و توی هوا گردن کشید. انگار کسی نوازشش می کرد. نسیم که قطع شد چشمهایش را بازکرد و رو به آسمان گفت:
- قبلاً از این کارا نمی کردی
از لب پنجره پائین آمد، روی زمین رو به پنجره نشست و به آسمان خیره شد.
*
یک ساعتی از رفتن شروین می گذشت که صدای در خانه بلند شد. هر چند خیلی خسته بود ولی مجبور بود بلند شود. در را باز کرد. پیکی موتوری با پلاستیکی در دست دم در خانه بود.
- بفرمائید.
- منزل آقای مهدوی؟
-بله
مرد پلاستیک را به طرف شاهرخ دراز کرد.
- این مال شماست
- چیه؟
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_دویست_وشصت شروین که تا حالا سرش پائین بود و با غذایش بازی می کرد با این
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_دویست_وشصت_ویک
-غذا
- من غذا سفارش نداده بودم
- یک ساعت پیش یه آقائی اومدن گفتن که یک ساعت دیگه یه پرس غذا بیارم اینجا. فکر کنم فامیلشون کسرائی بود
شاهرخ که تازه فهمیده بود کار شروین است گفت:
- آها! بله، ممنون چند لحظه صبر کنید تا برم پولش رو بیارم. چقدر میشه؟
- قبلاً حساب شده
پلاستیک را گرفت و تشکر کرد. غذا را روی میز وسط اتاق گذاشت. اصلاً گرسنه نبود. نزدیک غروب بود. لباسهایش را که چروک شده بود عوض کرد و از خانه بیرون آمد. دم اذان بود که رسید مسجد. نمازش را که خواند شروع کرد به پرسه زدن در خیابان. بی هدف می رفت. هنوز گیج و منگ بود. به پارک رسیده بود. روی یکی از نیمکت ها نشست. چند دقیقه ای که گذشت صدای گریه ای توجهش را جلب کرد. دختر کوچکی بود 4-3 ساله. بادکنکی صورتی به دستش بود و گریه کنان اطراف را نگاه می کرد. به نظر می آمد گم شده. شاهرخ جلو رفت و بغلش کرد،نازش کرد تا آرام شود. وقتی دخترک آرام شد شاهرخ دوباره روی نیمکت نشست:
- آروم باش خانمی. گریه نکن عزیزم الان مامان میاد. رفته اونور چیزی بخره. آروم باش عزیز دلم
بچه آرام شده بود اما از شدت گریه خناق کرده بود. شاهرخ شکلاتی از جیبش درآورد به دخترک داد. بعد شروع کرد برایش شکلک درآوردن.دخترک کم کم شروع کرد به خندیدن. مدتی گذشت و وقتی کسی آن اطراف پیدا نشد بلند شد تا به دفتر پارک برود تا از بلندگوی پارک پدر و مادر دخترک را خبردار کنند. هنوز خیلی دور نشده بود که صدایی از پشت سرش شنید. برگشت. زن و مردی به سمتش میدوند. زن با جیغ و فریاد اسم دخترش را صدا می زد.
- بهاره... بهاره مامان .... من اینجام... بهاره جان
ایستاد. وقتی به شاهرخ رسیدند مادر بی مهابا بچه را از دست شاهرخ قاپید. به سینه چسباند و شروع کرد به گریه . مرد هم گرچه سعی می کرد خودش را کنترل کند ولی چشم هایش پر از اشک بود.
- خیلی ممنون آقا. لطف کردید. نمی دونم چطور ازتون تشکر کنم
- خواهش می کنم. بیشتر مواظبش باشید
- یه لحظه رومون روبرگردوندیم نفهمیدیم کی این همه دور شد. واقعاً شرمنده. باعث دردسر شما شد
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒
[• #ویتامینه ღ •]
\\💞
••هیچوقت از همسرتون نپرسید
دوسم دارے؟
باور ڪنید ڪار به جایے میرسه ڪه
خودش هم به حسش شڪ میڪنه...
••باهوش باشید تا یه ڪارے ڪرد
و یا حرفے زد بگو مطمئنم هیچڪس به
اندازه تو منو دوست نداره...
#باهوشباشید😁
\\💞
ویتامینہ ـزندگے ڪنید😉👇
[•🍹•] @asheghaneh_halal
..|🍃
#طلبگی
••|🕊 شناخت یکے از عواملے که باعث بی ارادگے انسان مےشود ⁉️
امام خمینی (ره) ، استاد معظم ما - دام ظله -
مےفرمودند:
«بیشتر از هر چه، گوش کردن به تغنيات سلب اراده و عزم از انسان مے کند».
حضرت آیت الله شاه آبادی در اینجا به تغنیات اشاره کرده اند
✨تغنیات به معنی گوش کردن به موسیقے است که معظم له به اثر آن در نفس انسان اشاره
مے نمایند و مے فرمایند بیشتر از همه گوش کردن به موسیقے 🎼است که از انسان سلب اراده میکند.
#آیتاللهشـاهآبادے
#مـنـبـع: چهل حدیث صــ8ـ
•• @asheghaneh_halal ••
..|🍃
🌷🍃
🍃
#چفیه
اگر دو چیز را رعایت بڪنے
خدا #شهادت را نصیبت مےڪند...
یڪے پر تلاش باش و دوم مخلـص..
این دو تا را درست انجام بدے خدا
#شهادت را هم نصیبت مےڪند...
#شهیدحسنباقرے
#شهدارایادڪنیمباذڪرصلوات
•🕊• @Asheghaneh_halal •🕊•
🍃
🌷🍃
💓🍃
🍃
#خادمانه
[دل با جوهرِعشقـ❤ مےنویسـ✒ـد؛
وقلم هم یارۍگرے بیش نیستـ🌙]
عرض سلام و خداقوت
خدمت کاربران محترم.
روزتون بخیر و الهےپسند.💗
از شما عزیزان ؛ خواهرے هست که دستے در نویسندگے داشته باشه و دست به قلمش خوب باشه؟!☺️☝️
🌸| بےزحمت به این آیدی مراجعه فرماید:☺️👇
@khadem_eshgh
🍃
💓🍃
🍒•| #دردونه |•🍒
فرزندی تربیت کنید که کارخوب را آموخته و انجام آن در مغزش بالذت گره خورده.
فرزندی بزرگ کنید که با ارزشی که به او داده اید آموخته چگونه از خود مراقبت کند، خود را دوست بدارد و تصمیمات درست بگیرد.
فرزند حرف گوش کن تربیت کردن هنر نمی خواهد زور و داد و تهدید و تنبیه و ایجاد ترس و وحشت می خواهد.
کودک حرف گوش کن نخواهد توانست از خود مراقبت کند چون انتخاب درست را نیاموخته فرمانبر داری را آموخته.
#نڪاتریزوتربیتےفرزندپرورے☺️👇
🍒•• @asheghaneh_halal
1_84483074.mp3
4.2M
---
💙💎
---
#ثمینه
چهل روزھ ،
چهل ماهھ ،
چهل سالھ ،
دل زینبـــــ ڪنار تو ، تو گودالھ💔••
#چلھٔ_عاشقۍ🌹
#پیشنهاد_دانلود👌
#حاج_محمود_ڪریمۍ🎤
---
💙💎 @Asheghaneh_halal
---
چند راه کسب آرامش.mp3
1.13M
[• #شهید_زنده •]
🍃•°چـند راه ڪسب آرامش:
همراه داشتن تربت اباعبداللہ
همراه داشتن اذڪار و حرز
مداومت بر گفتن "استغفار"
•• #بہهمینسادگے☺️
•• #استادرفیعے👌
ـشھید اند،امـا زندھ😌👇
[•🕊•] @asheghaneh_halal