eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.5هزار دنبال‌کننده
20.9هزار عکس
2.1هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
°| 🍂💔‌ |° [ الفبـاےجُنوݩ... ] • یکےبود وُ یکےنبود، تاچندۍپیش، غیرِخدا در دلِ‌ما، نَفَـرۍ نبود! سُجودهایمان بےپایان بود، قُنوت‌هایمان بےاذان بود، قُلوب‌هایمان خالےاز غیرِ خُدا بود! خلاصه، وُجودمان داستان بود! ‌• چندۍپیش، خبر آمد از تڪه‌ بهشتے جامانده در یک میدان! بِدایةِداستان، همه حیران بودند وُ سرگردان مگر مےشد؟! بهشـت!؟ آن‌هم در آن زمین ویران!؟ آن‌روزهم خورشید تابان بود وُ زمین، سوزان! اما بازهم نبود باورِ بهشتِ ‌جامانده در میان... • باز خبـر آمد: پای یک دیدار است در میان! دیدارِ همان گودال! همان دلیلِ جدال‌! همان بهشتِ جامانده در میدان! گفتند خرجِ سفر یڪ دلِ‌نـالان اسـت وُ یڪ دردِ بےدرمان مبـدا وُ مقصـد هم هست، از عرشِ زمـان تا بهشتِ دوران‌! ‌•عازِم‌وُراهےشدیم! عاقل‌وُعاشق‌شدیم‌! ما‌باعشقِ‌حُسِیݩ،آگَہ‌وُبُرناشدیم! • چندۍ‌پیش، بود در دلِ‌مـا فقط‌خُدا.... ولے حالا هست، ڪرب‌وُ‌بلا!  بود تمنّـاۍما از خُدا، فقط‌خُدا... ولےحالا هست، یک سفرِ ڪرب‌وُبلا... •‌| @asheghaneh_halal ‌°• °| 🍂💔 ‌‌|°
6848236_464.mp3
6.17M
- - - - - - #ثمینه نوبت غم میشود ، تکیہ علم میشود🏴 خانه ی دل های ما مثل ِ حرم میشود😇 حرم حرارت داغ ِ عزای ِ تو در رگ و خونم حسین❤️ مثل ِ زهیر و جناده و عابس گرم جنونم حسین☺️ #شیرین_تر_از_جان_منی😍 #سید_مجید_بنےفاطمہ🎤 - - - @asheghaneh_halal - - -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
[• #قرار_عاشقی⏰ •] بعد از تو کہ در چشم من آید که به چشم👁•| گویے همه عالم ظلمات است و تو نورے✨•| #مشهدپرازحس‌هاےخوب‌است🙂 هرشب ـراس ساعت عاشقے😌👇 [•💛•] @asheghaneh_halal
▪️🍃 #همسفرانه | #حسینیه درروضہ چشم هر دوےماپر نم وتَراست[••😭 آرامشم ڪنار تو درروضہ بهتراست[••😇 هیئت ڪنارتو توڪنارم چہ مےشود[••😌 این ماه غم ڪنارتو بہ خداجوردیگراست👌 #هیئت‌دونفره♡ ▪️🍃 @asheghaneh_halal
°🐝| #نےنے_شو|🐝° میحوام به همه لَبحَند بزنمو از اِمسَب بِلَم هِیدَت. °🙂° عزیزکم قبول باشه ان شاءالله کار قشنگیه لبخند ولی دلیلت چیه؟ •☺️• میحوام اَجه امام سَمانو تو لاهه لوضه دیدَم با خوسرویی و سَلبَندِسون بِلم چه آقا بدونند به یادِسونم همیسه🍃💚🍃 دورت بگردم سرباز کوچولو آقا رو اگه با چشمای پاکت دیدی سلام ما چشم خاکیا رو هم بهشون برسون💔 استودیو نےنے شو؛ آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇 °🍼° @Asheghaneh_Halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🍃🎀 #عشقینه #عارفانه💚 #قسمت_سـی_و_چـهـارم آیت الحق برای اینکه از احمدآقا بگوییم باید استاد گران قد
🍃🎀 💚 ایشان به درک محضر عالم عامل، شیخ محمد حسین زاهد، موفق می شوند. شیخ زاهد رحمه‌الله تحصیلات زیادی نداشت. اما آنچه را که خوانده بود به خوبی عمل می کرد. بسیار وارسته و از دنیا گذشته و زاهد بود. ایشان شاگردان بسیاری داشت که بعضی از آن‌ها بعدها به مقامات عالی رسیدند. با راهنمایی استاد از خانه‌ی دایی خارج شده و در یکی از حجره های مسجد جامع تهران ساکن می‌شوند. ایشان در دوره‌ی دارالفنون به ریاضیات جدید و زبان فرانسه به خوبی مسلط می‌شوند. برای همین حسابدار یکی از بازاریان شدند و به اوگفتند: من حقوق بسیار کمتری می‌گیرم به شرط آنکه موقع نماز اول وقت بتوانم به مسجد بروم و عصرها درس‌هایم را بخوانم. ایشان سال‌ها در درس استاد شیخ محمدحسین زاهد رفتند و از محضر ایشان استفاده کردند. بعد از مدتی به دنبال استاد بالاتر بودند. تا اینکه آیت الله سید علی حائری رحمه‌الله معروف به مفسر را می‌یابند. می‌فرمودند: شب قبل از اینکه ما به محضر ایشان برسیم، در عالم رؤیا سید بزرگواری را به من نشان دادند که بر منبری نشسته بود، و گفتند: او باید تربیت شما را بر عهده گیرد. فردا وقتی به محضر آیت الله مفسر رسیدیم، همان بود که دیشب دیده بودم! حاج آقای حق‌شناس چندین بار می‌فرمودند:«در اوایل دوران درس و تحصیل، به ناراحتی سینه دچار شده بودم، حتی گاه از سینه‌ام خون می‌آمد. سل، مرض خطرناک آن دوران بود. و بیماری من احتمال سل داشت. دکتر ودارو هم تأثیر نمی‌کرد. یک روز تمام پس انداز خود را که از کار برایم باقی مانده بود صدقه دادم. شب‌هنگام در عالم رؤیا حضرت ولی عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را زیارت کردم، و به ایشان متوسل شدم. ایشان دست مبارک را بر سینه‌ام کشید و فرمودند : این مریضے چیزے نیست، مهم مرض هاے اخلاقے آدم است، و اشاره به قلب فرمودند. خلاصہ مریضے برطرف شد. جریان سربازے پیش آید. ایشان بایستی بہ سربازے می رفتند. و این چیزے نبود ڪہ در روزگار رضاخان ڪسے به آن رضایت دهد. به همین جهت با ڪمڪ بعضی از آشنایان، شناسنامہ را تغییر می دهند، و ڪریم به عبدالڪریم و صفاڪیش بہ حق شناس تبدیل می شود. سن هم ده، دوازده سال یا حتے بیشتر افزایش می یابد. لذا تولد ایشان در شناسنامه ۱۲۸۵ شمسی است. ایشان می فرمودند : به محل آزمایشات پزشڪی رفتم تا تکلیف سربازی من مشخص شود. وقتی از پله ها بالا رفتم، قلبم به سرعت به تپیدن در آمد. به خودم گفتم : من ڪه نمی ترسم پس چرا قلبم این چنین به تپش در آمده!؟ در محل معاینه، پزشکان ارتش قلبم را معاینه کردند. معاینه کننده به دیگری گفت : زودتر معافیت این را بنویس برود ؛ چون این جوان دو روز بیشتر زنده نیست! در هر صورت معافیت صادر شد و من بیرون آمدم. پایین پله ها ضربان قلب به حال عادی بازگشت! ایشان محضر بسیاری از علمای تهران نظیر آیت الله شاه آبادی و دیگران را درک می کنند و بعدها به قم می روند. ایشان مدتی شاگرد آیت الله حجت و امام خمینی بودند. بعدها که آیت الله العظمی بروجردی به قم آمدند شب و روز در خدمت ایشان بودند. آیت الله حق شناس در تمام درس های فقه و اصول آیت الله بروجردی شرکت کرد. ایشان همه را نوشت و امروز این تقریرات در شمار میراث علمی ایشان باقی است. ایشان از چهار نفر از علمای مهم آن روزگار اجازه ی اجتهاد کسب می کنند و به درس و بحث خود ادامه می دهند. سال ۱۳۳۱ شمسی شیخ محمد حسین زاهد، امام جماعت مسجد امین الدوله، در بازار مولوی تهران از دنیا رفت. ایشان وصیت کرده بود که.... بہ قلــم🖊: گروه‌فرهنگےشهیدابراهیم‌هادے ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃🎀
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🍃🎀 #عشقینه #عارفانه💚 #قسمت_ســی_و_پـنـجـم ایشان به درک محضر عالم عامل، شیخ محمد حسین زاهد، موفق می
🍃🎀 💚 ایشان وصیت کرده بود که برای اداره و امامت نماز مسجدشان، آیت الله حق شناس را دعوت کنند و فرموده بود که « ایشان علماً و عملاً از من جلوتر است. » بزرگان محل و سرشناسان اهل مسجد به قم می روند و به محضر آیت الله بروجردی رحمة الله علیه می رسند. از ایشان درخواست می کنند که حاج آقای حق شناس را برای امامت مسجد امین الدوله مأمور کنند. آیت الله بروجردی طبق نقل کسانی که در این جمع به محضرشان رفته بودند، فرمودند : «شما فکر نکنید ، یک طلبه است که به تهران می آید، شما من را به همراه خود به تهران می برید.» آیت الله حق شناس می فرمودند : « بازگشت به تهران برای من بسیار گران بود. قم برای من محل پیشرفت و ترقی علمی و عملی بود و به هیچ وجه میل به آمدن به تهران را نداشتم. » روزهای سختی برایشان گذشت. برای مشورت به خدمت یار قدیمی خود حضرت امام خمینی رحمة الله علیه می روند، امام می فرمایند : « وظیفه است، باید بروید. » عرض می کنند : « شما چرا نمی روید؟ امام می فرمایند : « به جدم قسم اگر گفته بودند، روح الله بیاید، من می رفتم. » ایشان به هر نحو بود به تهران می آیند و شاگردان مرحوم آقای زاهد رحمة الله علیه به ایشان روی می آورند. طلاب تهران برای دروس حوزوی به نزد ایشان می آیند. ایشان اوایل جوانی دستور یافته بودند که به عنوان بخشی از راه و رسم سلوک، سه کار را به هیچ وجه رها نکنند : « نماز جماعت و اول وقت، نماز شب، درس و بحث » ایشان در اوایل دهه چهل، جوانان مسجد امین الدوله را که شاگردان مرحوم آقای زاهد بودند، برای تقلید به حضرت امام رحمة الله علیه ارجاع دادند. آن ها هم مقلد امام شدند. آن مجموعه، هسته ی مرکزی حزب موتلفه اسلامی و اولین یاران و همراهان مخلص امام رحمة الله علیه بودند که بخشی از جریان نهضت و انقلاب اسلامی را تشکیل دادند. خصوصیات ممتاز آیت الله حق شناس زیاد است، ما به چند خصوصیت بارز در آن میان نظر می اندازیم : صبر در بلا و مریضی های سخت، به طوری که بسیار در مریضی های طولانی اهل صبر بودند. رسیدگی به حاجات مردم و رفع گرفتاری از آن ها ؛ در تمام دوران سخت جنگ، یعنی بمباران و موشک باران شهرها، با اینکه تهران خالی شده بود، تهران را ترک نکرده و به مسجد می آمدند، و دائما نگران مردم بودند. چندین بار برای رفع این بلاها، یک چله ی تمام زیارت عاشورا خواندند. خصوصیت سوم، احترام خاصی بود که ایشان نسبت به همسرشان رعایت می کردند، یا به دیگران سفارش می کردند و اگر می دانستند کسی نسبت به همسرش بدرفتار می کند، بسیار خشم می گرفتند. ایشان می فرمودند : « من کمال خود را در خدمت به خانم می دانم، و خود را موظف می دانم که آنچه ایشان می خواهد فراهم کنم. » خصوصیت چهارم این بود که ایشان نسبت به گناه غیبت سخت حساس بودند. البته این خصوصیت همه ی علمای اخلاق و اهل سیر و سلوک است. ایشان مدتی نیز ریاست مدرسه ی فیلسوف الدوله و سپهسالار را بر عهده داشت و در آن به تدریس می پرداخت. کرامات و حکایات این مرد الهی آن قدر فراوان است که ده ها کتاب در فضیلت ایشان نگاشته شده. سرانجام این استاد وارسته در سن ۸۸ ‌سالگی، در دوم مردادماه سال ۱۳۸۶ ، درگذشت پیکر ایشان پس از اقامه ی نماز توسط آیت الله مهدوی کنی به سوی حرم حضرت عبدالعظیم تشییع و در آنجا به خاک سپرده شد. بہ قلــم🖊: گروه‌فرهنگےشهیدابراهیم‌هادے ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃🎀
🍂🕯🍂 🕯 🏴پرسھ بر سالار🏴 ⇦ ⇨ •{السلام علیڪ یا اباعبدالله الحسین(ع)}• 🍃تابستانـ سال 61 هجرے قمرے است. بیابانے به‌نام ڪربلا. روز از نیمـه گذشته است. از صبـح جنگے نابرابر بین سپاه حق با سپاه باطل در جریان بوده است. دیگـر صداى چڪاچڪ شمشیرهـا به گوش نمیرسـد. اما اسب‌هاے بےصاحب با شیهه سوزناڪ خود ولولـه اے برپا ڪرده اند. ▪️تعدادے از بدن‌های پاره‌پاره و خون‌آلود شهیدان در نزدیڪ خیمـه گاه ردیف شده اند درحالےڪه قطعاتے از اعضاے بدن آن‌ها هنوز در میدانــ برجـای‌مانده است. گروهے دیگر هنوز در میدان و روے خاڪهایے ڪه با سُم اسبـان شخم زده‌شده‌اند، افتاده‌اند. نه فرصت و مجالے فراهم‌شده و نه ڪسے باقے‌مانده است ڪه جسد پاره‌پاره یا نیمه‌جان یاران اباعبدالله الحسین(ع) را به خارج از محوطه معرڪه انتقال دهد. 🍃 اجسادى نیز به دلیل ازهم‌پاشیدگی قابل‌انتقال نیستنـد. گاه‌گاهے صداے خُرخُر گلوهاے بریده و ناله هاى دردناڪ از دور و نزدیڪ شنیده ميشود.. •°●این تا روز یازدهم محرم ادامه دارد با ما همراه باشید●°• نویسنده: ✒️ ▪️ @Asheghaneh_halal ▪️ 🕯 🍂🕯🍂
[• #آقامونه😌☝️ •] •| «امشــب»◼️ |• دلـم آرزوی تــو دارد❣ •| نجوا ڪنان و بےآرام..✋ ۱۴ ثانیه به عڪس☝️😍 بنگرید! ••چه تفاهم نابے داریم😉•• #مهدی_اخوان_ثالث|✍ #سلامتے_امام‌خامنــه‌اے_صلوات #شبنشینے_با_مقام‌معظم_دلبرے😍 #نگاره(491)📸 #ڪپے⛔️🙏 °•🔘•° @Asheghaneh_Halal
•••🍃••• #صبحونه پر مےڪشد دلمـ🕊 به ‌هواے حرم‌ حسیــن دارم‌ به اشتیاق‌ شما مےپرم‌ حسینـ💚 خورشید از حوالے گنبد طلوع ‌ڪرد صبحسٺـ🌤 و باز نام ‌تو را مےبرم ‌‌حسین #السلام‌علیڪ‌یااباعبدالله✋ #صبحتون‌بخیر @asheghaneh_halal •••🍃•••
[• •] . . |🍂حاجیان گرم دعا و زائر اصلی برفت.... |🍂رفته سمت‌ِکربلای‌ِپربلا |🍂امشب (ع) 😔💚 🍂 ...💔 . . [•🏴•] @asheghaneh_halal
💍 #همسفرانه خوشبَختی کامِل یعنی... خودم✌️ با پیراهَنِ مشکیِ محرم⚫️ که خودتــ🍃 به تنــــم میکنی! در قــابِ عکس چشمــهایَت...!!😌 #سیاه‌پوش_حسینیــم💔 @Asheghaneh_halal 💍
[• 💚•] . . راهے ڪه آن قافله عشق پاے در آن نهاد راه تاریخ است و آن بانگ الرحیل هر صبح در همه جا بر می‌خیزد. واگر نه، این راحلان قافله عشق، بعد از هزار و سیصد چهل و چند سال به ڪدام دعوت است ڪه لبیڪ گفته اند؟ ••• الرحیل! الرحیل! ••• اڪنون بنگر حیرت میان عقل و عشق را! . . السلام‌علیڪ‌یااباعـبدالله✋🏻 [•🏴•] @asheghaneh_halal
[• | •] . . . امروز به نیت دومین روز محرم، غیبت و بدگمانے رو ترڪ میڪنیم ان شاءالله به مدد آقا اباعبدالله همسرے مومن و عبد نصیب همه مجردها بشه... . . . امروز به نیت دومین روز محرم، بدخلقے با فرزندانمون رو ترڪ میڪنیم ان شاءالله به مدد آقااباعبدالله زندگیمون زیر بیرق امام حسین{؏} جارے باشه... . . . [•🖤•] @asheghaneh_halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🕯 #حسینیه| #خادمانه شـهـــداے کــربلا🍂 شهداے کربلا یاران از جان گذشته امام حسین علیه السلام هستند
🕯 | شـهـــداے کــربلا🍂 شهدای کوفه تعداد شهدای کوفه و از یاران امام 138 نفر بود که 14 نفر از آنان را غلامان تشکیل می دادند. شهدایی که سرهای آنها بین قبایل تقسیم و از کربلا به کوفه برده شد، 78 نفر بودند. شـهــداے صـحابــے رســول خــدا (ص)💚 پنج نفر از شهدای کربلا به نام های ✨'انس بن حرث کاهلی'، 'حبیب بن مظاهر'، 'مسلم بن عوسجه'، 'هانی بن عروه' و ' عبداللّه بن بقطر عمیری' ✨ از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله بودند …💔 ◼️ @asheghaneh_halal ◼️ 🕯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃 اگر یک روز فکر شهادت از ذهنت دور شد و آن را فراموش کردی.... حتما فردای آن روز را روزه بگیر .. ... @asheghaneh_halal 🌸🍃
#ریحانه بہــش گفٺــم: "از غیــــرٺے‌هاش برام بگو!"😊 . گفــٺ: "باغیــرٺ فقط اون پسرۍ ڪہ،✋ جا نامحــرم ٺو خیــابوڹ، بہ آسفــالٺ نگـ🍃ـاه مےڪنہ!" #غیــرٺےام_چون_اربابــم_حسیــنه💚 •[🏴]• @Asheghaneh_halal
🍃🏴🍃 #چفیه | #خادمانه |ختم صلوات امروز 🍃| هــدیـہ بہ شهید⇓ ❣| اباعبدالله(ع) قیامت بی حسین غوغا ندارد ”شفاعت بی حسین معنا ندارد” حسینی باش که در محشر نگویند ”چرا پرونده ات امضاء ندارد؟💔" ارسال تعـداد #صلوات به آے دے👇 •🌷• @F_Delaram_313 تعداد صلواٺ ها •• 7614 •• هر روز میزبان یڪ فرشته👇 |❤️| @asheghaneh_halal 🍃🏴🍃
6803827_625.mp3
9.97M
- - - - - - #ثمینه دارم غبار میبینم🌪•• جهان رو تار میبینم |•• بہ جاے نخل اےجانا🌴•• یہ نیزه زار میبینم |•• #زبان‌حال‌‌عقیلہ‌بنےهاشم✨ #بیا_برگردیم_مدینہ😭💔 #حاج_محمدرضا_طاهرے🎤 - - - @asheghaneh_halal - - -
🍃⚫️ #بکانه ..💚..یا‌ لِثارات‌َ الحُسین(ع)..💚.. #صَلّی‌الله‌ُعَلَیک‌َیااَباعَبدِالله خوشگل ــسازے😌👇 @ASHEGHANEH_HALAL 🍃⚫️
🍃 #خادمانه میگَن دُنیآ خیلی سآلِشهِ ، وَلی! دُنیآی مَن سهِ سآلِشه... :) #رقیه_جآنم💔| ۳۱۵ | @asheghaneh_halal ‌ 🍃
👔▪️•• بیــا ڪه باتو بپوشـم لباس ماتم را ✋ 👔▪️•• @asheghaneh_halal
🏴•• #خادمانه شام‌را‌ویران‌ڪرده با‌ناݪه‌ی‌بابا‌بیا..‌.‌.💔 #شب‌سوم #رقیه‌خاتون #الحق‌دخترا‌بابایی‌ان @asheghaneh_halal 🏴••
°🐝| #نےنے_شو |🐝° مامانم گفتہ امسب سب حضلت لقیه است من خیلی دوشتشون دالمـ😍•• آخہ خودمم اسمم رقیہ اسـ🙈•• و سہ سالمہ تاژه خیلے دوش دالم حجابم مِشل ایشون باشہ☺️•• الانم کہ اومدم پیش باباو عمو عباس حضلت لقیه دعاتون میتُنمـ♥️•• این گل هاهم هدیہ از طرف حضلت لقیه برای شماها🌹•• استودیو نےنے شو؛ آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇 °🍼° @Asheghaneh_Halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🍃🎀 #عشقینه #عارفانه💚 #قسمت_سـی_و_شـشـم ایشان وصیت کرده بود که برای اداره و امامت نماز مسجدشان، آیت
🍃🎀 💚 آیینه ورزان (راوی:حجت الاسلام اسلامی فر) چندسالی است که برای تبلیغ از طرف حوزه علمیه ی قم به منطقه ی دماوند می روم. ماه رمضان ومحرم رادرخدمت اهالی باصفای روستای آیینه ورزان هستم. به دلیل ارادتی که به شهدا دارم همیشه روی منبر از آن ها یاد میکنم. اولین روزهایی که به این روستا آمدم متوجه شدم مردم مؤمن اینجا پانزده شهید تقدیم اسلام وانقلاب کرده اند. من همیشه ازشهدا برای مردم حرف می زنم و نام شهدای روستارا روی منبر می برم.اما برای من عجیب بود. وقتی به نام شهیداحمـد علی نیری می رسیدم مردم بسیارمنقلب می شدند! چرا مردم بایاد این شهید این گونه اند؟ مگر او که بوده؟! ازچندنفر قدیمی های روستا سؤال کردم. گفتند : اودر اینجا به دنیا آمد اما ساکن تهران بود. فقط تابستان ها به اینجا می آمد و حتی این سال های آخر هم کمتر احمـد علی را می دیدیم. اما نمی دانیدکه این جوان چه انسان بزرگی بود. هرچه خوبی سراغ داشتیم در وجود او جمع بود. یکی ازقدیمی های روستا که از مالکان بزرگ منطقه و از بزرگان دماوند به حساب می آمد را دیدم. به ظاهراهل مسجدو...نبود.جلورفتم و سلام کردم. گفتم:ببخشیدشما ازشهید احمد نیری خاطره ای داری؟ نگاهی به من کرد و باتعجب گفت:احمدعلی رومیگی؟! با خوشحالی حرفش را تأییدکردم.نگاهی به چهره ام انداخت. اشک درچشمانش حلقه زد. چندبا رنام او را تکرارکرد و شروع کرد با صدای بلندگریه کردن! ناراحت شدم. کمی که حالش سرجا آمد دوباره سؤالم را مطرح کردم. بابغضی که درگلو داشت گفت:«احمد را نه من شناختم،نه اهالی اینجا،نه هیچ کس دیگر. احمد را فقط خدا شناخت. احمـد یک فرشته بود در لباس انسان.او مدتی به اینجا آمد تا بچه های ما و اهالی این منطقه خدا را بشناسند و از وجود او استفاده کنند.» دوباره اشک ازچشمانش جاری شد. بعدادامه داد : وقتی احمدعلی به اینجا می آمد همه ی بچه ها را جمع می کرد. آن هارا می برد مسجد و برایشان صحبت می کرد. قرآن به بچه ها یاد می داد.احکام می گفت.بابچه هابازی می کرد و... بیشتر این بچه ها از لحاظ سنی از احمدعلی بزرگتر بودند اما همه او را قبول داشتند. همه اهالی او رادوست داشتند.احمـد استاد جذب جوان ها به مسجد و خدا و دین بود. بچه ها دور او در مسجدجامع آیینه ورزان جمع می شدند و یک لحظه از او جدا نمی شدند.خیلی ازاهالی اینجا را احمـدعلی هدایت کرد.چندتا از آن ها راه خدا و دین را رفتند و بعد از احمـد شهیدشدند. یادش به خیراحمـدچه آدمی بود.مابزرگترها هم تحت تأثیر او بودیم. نمی دونید چه گوهری ازدست رفت! خدا می داند وقتی توی این کوچه وباغ ها راه می رفت انگارهمه در و دیوار به اوسلام می کردند! پیرمرد اینها را گفت و دوباره اشک ازچشمانش جاری شد. همسر همین آقاوقتی اشک ریختن شوهرش را دید با تعجب پرسید:حاج آقاچی شده؟! من پنجاه ساله باحاجی زندگی می کنم. تا به حال ندیدم حاجی گریه کنه ! شما چی گفتید که اشک حاجی رو در آوردید!؟ خلاصه سراغ هر کسی ازقدیمی های این روستا رفتم همین ماجرا بود.کوچک وبزرگ از احمــدآقا به نیکی یاد می کردند.حتی بعضی ازبچه ها احمد آقا را می شناختند. می گفتند از پدرمان شنیدیم که آدم خیلی خوبی بوده و… بہ قلــم🖊: گروه‌فرهنگےشهیدابراهیم‌هادے ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃🎀
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🍃🎀 #عشقینه #عارفانه💚 #قسمت_سـی_و_هـفـتـم آیینه ورزان (راوی:حجت الاسلام اسلامی فر) چندسالی است
🍃🎀 💚 دو حـاجـت (راوی: دکتر محسن نوری) به جرئت می توانم بگویم که احمد آقا خودیت نداشت. نفسانیتی نداشت که بخواهد بین او و معبودش حجاب شود. برای همین به نظر می آمد که به برخی اسرار غیب دست پیدا کرده. گاهی اوقات مسائلی برای ما مطرح می کرد که در رابطه با هدایت ما مفید بود. پیش بینی ها و خبر از آینده می داد که برای ما بسیار با ارزش بود. من از دوستان احمد آقا بودم. خاطرم هست یک روز در این سال های آخر، در جایی به من حرفی زد که خیلی عجیب بود! من یک سر مخفی بین خود و خدا داشتم که کسی از آن خبر نداشت. احمد آقا مخفیانه به من گفت: شما دو تا حاجت داری که این دو تا حاجت را از خدا طلب کردی. اینکه خداوند حاجت شما را بدهد یا نه موکول کرده به اینکه شما در روز عاشورا مراقبه ی خوبی از اعمال و نفس خود داشته باشی یا نه من خیلی تعجب کردم. ایشان به من توصیه کرد: اگر می خواهی احتیاط کرده باشی، یک روز قبل از عاشورا و یک روز بعد از عاشورا مراقبه ی خوبی از اعمالت داشته باش و مواظب باش غفلتی از شما سر نزند. بعد ایشان ادامه داد: یکی از این حاجت ها را خدا برای این عاشورا روا خواهد کرد به شرط مراقبه خدا راشکر، من آن سال حال خوبی داشتم. خیلی مراقبت کردم تا گناهی از من سر نزند. محرم آغاز شد. در روزهای دهه ی اول مراقبه ی خودم را بیشتر کردم. در روز عاشورا و روز بعدش خیلی مراقب بودم که خطایی از من سر نزند. بعد از دو سه روز احمد آقا من را در مسجد امین الدوله دید و طبق آن اخلاقی که داشت دستم را فشرد و به من گفت: بارک الله وظیفه ات را خوب انجام دادی. خداوند یکی از آن حاجت هایت را به تو می دهد. بعد به من گفت: می خواهی بگویم چه حاجتی داری!؟ من روی اعتمادی که به او داشتم و از شدت علاقه ای که به ایشان داشتم گفتم: نه نیازی نیست. چند روز بعد حاجت اول من روا شد. گذشت تا ایام اربعین ایشان مجددا به من گفت: خداوند می خواهد حاجت دوم را به شما بدهد. منتهی منتظر است ببیند در اربعین چگونه از اعمالت مراقبت می کنی. من باز هم خیلی مراقب بودم تا روز اربعین، اما در روز اربعین یک اشتباهی از من سر زد. آن هم این بود که یک شخصی شروع کرد به غیبت کردن و من آنجا وظیفه داشتم جلوی این حرکت زشت را بگیرم. اما به دلیل ملاحظه ای که داشتم چیزی نگفتم و ایستادم و حتی یک مقداری هم خندیدم. خیلی سریع به خودم آمدم و متوجه اشتباهم شدم. بعد از آن خیلی مراقب بودم تا دیگر اشتباهی در اعمالم نباشد. روز بعد از اربعین هم مراقبت خوبی از اعمالم داشتم. بعد از اربعین به خدمت احمد آقا رسیدم. از ایشان درباره ی خودم سوال کردم؟ گفت: متاسفانه وضعیت خوب نیست. خدا آن حاجت را فعلا به شما نمی دهد. بعد با اشاره به مجلس غیبت گفت: نتوانستی آن مراقبه ای که باید داشته باشی. این تسلط روحی ایشان بر دوستانش باعث شده بود که احمد آقا بیشتر از یک دوست برای ما باشد. او برای ما یک مربی بود. یک استاد اخلاق بود. و ما و سایر دوستان خیلی احمد آقا را دوست داشتیم. ما علاقه ی شدیدی نسبت به احمد آقا داشتیم. من و همه ی بچه های مسجد خیلی ایشان را دوست داشتیم. منتهی احمد آقا آن قدر تکامل پیدا کرده بود، آن قدر مدارج عالیه را طی کرده بود، آن قدر این اواخر به حضرت حق تقرب پیدا کرده بود که دیگر ماندنش در دنیا خیلی سخت به نظر می آمد. بہ قلــم🖊: گروه‌فرهنگےشهیدابراهیم‌هادے ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃🎀