🌷🍃
🍃
#چفیه
| خمپارهـ |
شش ماهـے بود ڪہ مـےرفٺ جبہہ. من منتظر ماندم تا امتحان ها تمام بشود و تابستان همراهش بروم. بعضی حرف هایش را نمـےفهمیدم.
.
+مـےگفٺ:
خمپارهـ ها هم چشم دارند.
.
نشستہ بودیم وسط محوطہ؛داشتیمـ قرآن مـے خواندیم. صداے سوٺ خمپارهـاے آمد. هر دو خوابیدیم زمین. گرد و خاڪ ها ڪہ خوابید،من بلند شدم، اما او نہ.
.
.
"تازهـ فهمیدم
خمپارهـ ها هم چشم دارند."
.
.
.
.
#اللهماخرجحبدنیامنقلوبنا
#شهدارایادکنیمباذکرصلوات
•🕊• @Asheghaneh_halal •🕊•
🍃
🌷🍃
•🍃•
#طلبگی
°🌼°آخه این جوری...؟!
آیت الله فاطمی نیا : این همه در اینترنت و کتابها میگردی دنبال اینکه آقای قاضی چی گفته آقای بهجت چی گفته ، این همه این در و آن در میزنی ، چی شد آخر؟
تو هنوز جواب مادرت رو تلخ میدی!! میخوای بشی «سالک» بنده خدا؟°🌼°
✨ @asheghaneh_halal ✨
•🍃•
🍃🕊🍃
#چفیه | #خادمانه
📿|ختم صلوات امروز
🍃| هــدیـہ بہ شهید⇓
❣| امیداکبرے
#سالروزتولد۲دی
ارسال تعـداد #صلوات به آے دے😌👇
•🌷• @F_Delaram_313
تعداد صلواٺ ها
•• 1400 ••
هر روز میزبان یڪ فرشته😃👇
|❤️| @asheghaneh_halal
🍃🕊🍃
مداحی آنلاین - طولانی ترین شب سال - مهدی اکبری.mp3
5.4M
•♥️•🍁•
#ثمینه
🍉|ویژهشبِیلدا|🍉
🍃• طولانےترین شب سال رو
•🍃 کاش میشُد تو #کربلا باشم
🎤} #مهدےاڪبری
💚} #فوقزیبا
🍃} #شوراحساسے
@asheghaneh_halal
•♥️•🍁•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خادمانه
آفتابِ شب یلدای همه
گریهی پُشـتِ تمنـای همه
مهدےجانهیچڪسیاد
غریبے تو نیست💔••
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
#شبِیلدآےمنے
[ @asheghaneh_halal ]
- - -
💚🕗
- - -
#قرار_عاشقی
🔹 بگو که سنگ حوادث از آسمان بارد
بگو که سیل بلا رو به این دیار آرد
🔹شکست خورده بیدادگر چه پندارد
بگو که کشور ما ثامن الحجج دارد
🔹بگو پادشاه کشور قضا اینجاست
بگو که مملکتِ حضرت رضا اینجاست
- - -
💚🕗 @asheghaneh_halal
- - -
[• #مجردانه♡•]
/💓/ جووناے عزیز!
اگه می خواید پدر و مادرتون،
شما رو در مسئله ازدواج درک کنن،
باید تو خونه و در مواردی غیر از ازدواج هم بهشون ثابت کنید که شما هم درکشون میکنید.
شما #گذشت داشته باشید... بعضی مواقع از خواسته خودتون بگذرید و خواسته اونها رواجرا کنید... تا اونها هم در مسائل دیگه مثل ازدواج، با شما کنار بیان...بهرحال پدر و مادرن... /💓/
#وظیفهشنآسباشیم☺️
مجردان ـانقلابے😌👇
[•♡•] @asheghaneh_halal
°🐝| #نےنے_شو|🐝°
😍 یچ عدد گلمز لنــــگِ خوشچیل
مـــــوشچیل تگــــدیم میڪند.🙈☺️
🙊 یچــے از بهــلتین ذوگ های اینشانب😌
خــــولدن عوالڪےهای عوشمزه اســــــــــتـ🍌🥐🥖🍞🥨
🍗 الانـــم مامانے داله خولاڪےهای توشچیل
مــــوشچـــیل آمـــاده مےتُنــــهـ🥔🥓🍳🍗
استودیو نےنے شو؛
آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇
°🍼° @Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
💐•• #عشقینه #سجاده_صبر💚 #قسمت_پنجاه_و_هشت -جانم؟ -تو معلومه کجا رفتی؟ -فاطمه جان من تو
💐••
#عشقینه
#سجاده_صبر💚
#قسمت_پنجاه_و_نه
محسن که به اندازه کافی قالیچه رو بررسی کرده بود، دوباره لولش کرد و روی مبل کنارش گذاشت و رو به فاطمه گفت: چاییتونو بفرمایید میل کنید.
-ممنون.
-عرضم به خدمتتون همون طور که خواهر شوهرتون فرمودند کار شما قشنگه، اما مسئله اینه که ما توی این کارگاه بیشتر تابلو فرشهای سفارشی عرضه میکنیم، که طبعا سخت تر از اینه که شما یک طرحی انتخاب کنید و پیاده کنید ،محدودیت زمان هم داریم و البته فکر میکنم با تعریفهایی که خواهرشوهرتون ازتون کردند حتما از پسش برمیاید .
فاطمه که میدونست سها نمکشو زیاد کرده بوده و همون قالیچه رو حداقل یک ماه و نیم سرش وقت گذاشته بوده گفت: بله اما...
نمیدونست چی بگه که بتونه چاخان سها رو ماست مالی کنه
-اما ... من یک مقدار دستم کنده
سها که دید داره ضایع میشه فوری گفت: آقای خانی ایشون دو تا بچه زلزله دارند که واقعا نمیذارن ایشون کار کنند ،برای همین فکر میکنن دستشون کنده...
محسن که خندش گرفته بود گفت: مسئله زمانش رو میتونیم حل کنیم، اما کیفیت خیلی برامون مهمه...
به جای فاطمه سها سر تکون میداد و دائم میگفت: بله بله.
محسن از شرایط کار و دستمزد صحبت کرد و در آخر هم عذرخواهی کرد که جایی کار داره و باید هر چه زودتر بره، برای همین سها و فاطمه که دیگه کاری نداشتند بلند شدند و خداحافظی کردند که محسن گفت:
خانوم نادی، میتونم بپرسم شما شاغلید یا خیر
سها که تعجب کرده بود، ابرویی بالا انداخت و گفت: من حقیقتش چند جایی مشغول به کار بودم اما فعلا خیر
محسن لبخند محوی زد و گفت: ما اینجا به یک مسئول روابط عمومی نیاز داریم که فکر میکنم شما مناسبش باشید،
سها که فکر نمیکرد همچین چیزی بشنوه حسابی ذوق کرد، اما جلوی خودش رو گرفت و گفت: خوب من باید ببینم شرایطش چیه
#ڪپےبدونذڪرناممنبع
#شرعــاحراماست☺️👌
•• @asheghaneh_halal ••
💐••