•🕊•🍃•
|• #طلبگی •|
.{. شیخ جعفر ناصری .}.
•حضور شیطان•
نزد ما بےدلیل نیست ،
|دلیل دارد|
قبلا ما زمینهے
حضورش را ایجاد ڪردیم.
#جدی_بگیریم🍃
#حواسمونباشه✋
| @asheghaneh_halal |
•🕊•🍃•
🗞🍃
#خادمانه
سلامِ ویژه خدمت عاشقانھھاےحلالےھا
حال و احوال دلتون خوبه؟!
قدیمےها و جدیدے هآ
همتون تاج سرید😍💓🍃
ما بھ وجودتون مفتخریم و
بھ خود میبالیـم☺️✋
و اینروزھا بابت اظهار لطفتون
نسبت به ڪانال ویژه متشڪریم
کانال خودتونه☺️🌸🍃
غریبگی نکنید:)❤️
نه #هشتک جدید داریم
نه #مصاحبه و #دورهمے
فقط اومدم حال و احوالی تازه کنم
و بابت وجود تک تکتون
از خداے مھربون تشڪر کنم❤️
و اینڪه بگم
در بخش ارتباطات
به یڪ خادم #تبادل
مجرب و ڪاربلد و البتھ #خانم
نیازمندیم...🌸🍃
هرڪسے میتونه لبیڪ بگه و
در این عرصھ ے عظیم جھادگرے کنه #بسمالله
ان شاالله مھر رضایت مولا
بھ پروندهۍ اعمالش☺️🌹🍃
بھ این ایدی پیام بدید:
•• @khadem_eshgh
🗞🍃
•[🍬]•
•[ #پشتک🌈]•
.
.
•{😇}• وقتۍ امید را انتخاب میکنۍ
•{😉}• هر چیزۍ ، امڪانپذیر است
.
.
•[🎨]• دنیاتو رنگۍرنگۍ ڪن👇
•[🍬]• @Asheghaneh_halal
•{☀️}•
{ #قرارعاشقے🕗 }
.
.
•[🙃]• چہ شود گوشہنگاهۍ بڪنۍ حضرتجان
•[😇]• ڪہ بہ یڪ لحظہ، قنوتات غم عالم برود
#السلام_علیڪ_یا_ابالجـــــواد💚]••
#تو_را_بہ_جانِجوادت_بگیر_دستِمرا😢]••
#یاس_نویس ✍]••
.
.
{🕊} حتمآ قــرار شاه و گـدا
هستــ یـادتـانــ!👇
@Asheghaneh_halal
•{☀️}•
﴾💞﴿
﴿ #همسفرانه ﴾
.
.
●•🙄•● چہ شد در من نمیدانم؟
●•😶•● فقط دیدم پریشــــانام
●•🧐•● فقط یک لحظہ فهمیدم
●•😍•● کہ خیـلۍ دوستتدارم
#خویهویۍاومدۍعاشقمکردۍ👀💎
#جانوجهانمنتویۍ😋💝
.
.
[🌎]ـتو مـــــرا
جـــــان و جـــــهانے👇
﴾💞﴿ @Asheghaneh_halal
عاشقانه های حلال C᭄
[• #عشقینه💍 •] #ٺـاپـروانگے↯ #قسمت_شصت_و_چهارم🦋🌱 طاها ناراحت بود، انگار شنیدن واقعیت هایی که تو تم
[• #عشقینه💍 •]
#ٺـاپـروانگے↯
#قسمت_شصت_و_پنجم🦋🌱
فردا همان آخر هفته ای بود که ترانه از او خواسته بود تا دشمن شادشان نکند! یعنی خانه ی عمو دعوت بودند، چون اربعین بود و مثل همیشه بساط نذری به راه بود... می توانست مثل این چند وقت اخیر نباشد و یا تنها برود و بخاطر نبودن ارشیا هزار بهانه بیاورد اما حالا شرایط باهمیشه فرق کرده بود...
ارشیا توی همین دو سه روز بارها پیام داده و زنگ زده بود، شبیه قبلترها نبود، بی تفاوت نبود و همین هم ریحانه را خوشحال می کرد و هم نگران! هرچند ریحانه گارد گرفته بود، اصلا برای پروانه شدن مجبور بود این پیله ی موقت را دور خودش داشته باشد!
امروز گوشی را روی حالت پرواز گذاشته بود چون باید فکر می کرد، بس نبود این آشفتگی ها و مدام دور ماندن از هم؟ حالا که ارشیا با همه ی خطاها باز هم کوتاه آمده و غرورش را کنار گذاشته بود پس تکلیف خود ریحانه چه بود؟ وظیفه ای نداشت در قبال همسر و کودکش؟ اصلا تا کی باید دربه در می ماند؟ بیچاره طفل بی گناهش... تصمیمش را باید می گرفت. حتی شب قبل از خواب برای خودش خط و نشان هم کشید! فردا باید می رفت خانه ی عمو... از همین جا باید تغییرات را شروع می کرد.
صبح آماده شد و برعکس ترانه که متعجب بود از رفتارش، خودش با آرامش آماده شد و راهی شدند. نمی دانست چه پیش می آید اما دلش گواهی بد هم نمی داد. وارد کوچه که شدند با دیدن پرچم هیئت و دود غلیظ اسفندی که همه جا را پر کرده بود اشک به چشمش نشست. چقدر امسال از این فضاهای دوست داشتنی دور مانده بود. عمو با دیدنش لبخند دندان نمایی زد و مثل همیشه گرم و صمیمی خوش آمد گفت و بعد هم زنش را صدا زد...
زنعمو هم که حسابی دلتنگش بود دو سه باری در آغوشش کشید و کلی قربان صدقه اش رفت. خوشحال بود از قرار گرفتن در جمع اقوامی که این چنین از حضورش استقبال می کردند و دوستش داشتند.
ده دقیقه ای از توی حیاط بودنشان گذشته بود که زنعمو گفت:
_ریحانه جان، پاشو بیا بریم سر دیگ. یه همی بزن حاجت بگیری، می دونی که این شله زرد ما خوب حاجت میده
و چشمکی حواله ی ترانه کرد، ترانه با خنده گفت:
_وا! خاک بر سرم زنعمو... حالا نوید اگه بشنوه فکر می کنه راست میگین
_مگه دروغ میگم گل دختر؟
_نه نه، منظورم این نبود ولی خب به این شوری نبوده که. حالا هر دختر مجردی که بره پای دیگ واسش حرف درمیارن، وگرنه من که تا بیام دست راستو چپمو بشناسم این نوید پاشنه ی خونه رو از جا کند و ما رو برد... همه هم شاهدن!
زنعمو که انگار از اداهای ترانه به وجد آمده بود خندید و بعد بین انگشت اشاره و شصتش را گاز گرفت و گفت:
_خدا خفت نکنه دختر... همیشه ی خدا جواب تو آستین داری. بسه دیگه نخند دهنت کج میشه روز اربعینی... استغفراله
چادرش را جمع کردو دست ریحانه را گرفت و رفتند کنار دیگ. ملاقه ی دسته بلند را برداشت، با بسم الله شروع کرد به هم زدن و بعد به او داد. ریحانه زیرلب صلوات فرستاد و به حاجت هایش فکر کرد. کاش ارشیا هم بود، کاش بچه شان صحیح و سلامت به دنیا می آمد، هنوز هم بخاطر معجزه ای که شده بود شاکر خدا و امام حسین بود... کاش خدا لطف را در حقش تمام می کرد و این روزهای بلاتکلیف انقدر کش نمی آمدند. ترانه با آرنج به پهلویش زد و از حال و هوای خوبی که داشت درآوردش. با اخم برگشت و پچ پچ کنان گفت:
_هوی، چته تو؟ پهلوم دراومد
_خب بابا ببخشید هول شدم
_چه خبره مگه؟
_اونجا رو... ببین کی اومده
_کی اومده؟ لابد عمه ی خدابیامرزه
خوشمزه جان! طاهاست... اوناهاش جلوی در
با بهت سرش را چرخاند و نگاه کرد به آن طرف، راست می گفت. بعد از چند سال می دیدش؟ طاها آمده بود اما تنها نه!
•
•
ادامھ دارد...😉💕
•
•
نـویسندھ:
الهـام تیمورے
#مذهبےهاعاشقترنـد😎🖐
🚫⇜ #ڪپےبدونذڪرمنبع
#شرعاحــــراماست...🚫
🌸
🌿
🍃 @asheghaneh_halal
💐🍃🌿🌸🍃🌼
عاشقانه های حلال C᭄
[• #عشقینه💍 •] #ٺـاپـروانگے↯ #قسمت_شصت_و_پنجم🦋🌱 فردا همان آخر هفته ای بود که ترانه از او خواسته بو
[• #عشقینه💍 •]
#ٺـاپـروانگے↯
#قسمت_شصت_و_ششم🦋🌱
با بهت سرش را چرخاند و نگاه کرد به آن طرف، راست می گفت. بعد از چند سال می دیدش؟ طاها آمده بود اما تنها نه!
دختری بلند قامت، با چادر عربی و چشمانی سبز کنارش بود. خوش خنده بود و بامزه... ناخودآگاه لبخند زد. ترانه با طعنه پرسید:
_به به زنعمو، انگار فقط ما نبودیم که حاجت روا شدیما
زنعمو با ذوق و آرام گفت:
_الهی شکر، بالاخره این بچه هم از خر شیطون اومد پایین و حرف منو آقاش رو خوند. فائزه رو سه ماه پیش نشون کرده بودم، دفعه اوله باهمن! ایشالا به امید خدا بعد از ماه صفر، عقد می کنن.
ریحانه نیازی نداشت فکر کند! خوشحال شده بود، می دانست طاها بعد از شنیدن خبر ازدواج ناگهانی اش آن هم با مردی با وضعیت و شرایط ارشیا حسابی شوکه شده بود. حتی با خانم جان هم صحبت کرده بود تا نظرشان را عوض کند... طاها تنها کسی بود که علت این ازدواج را می دانست! حالا بعد از چند سال خودش هم تصمیم گرفته بود از انزوا درآید و این خیلی خبر خوبی بود برای ریحانه!
طاها بعد از احوالپرسی با بقیه پیش آمد و با دیدن ریحانه، چند لحظه ای مکث کرد و بعد مثل همیشه و همانطور که در شانش بود احوالپرسی کرد:
_سلام
_سلام پسرعمو
_خوب هستید ان شاالله؟ خیلی خوش اومدین
_ممنونم
ریحانه با چشم و البته لبخند به فائزه اشاره کرد و گفت:
_تبریک میگم، خوشبخت باشید
_تشکر
و بعد به صورت شرمزده ی نامزدش نگاه کرد و معرفی کرد:
_ترانه و ریحانه خانم، دخترعموهای بنده
_خیلی خوشبختم
_ما هم همینطور عزیزم
_خدا رو هزار مرتبه شکر که بعد مدتها دوباره دور هم جمع شدیم، فقط جای ارشیا خان خالیه
زنعمو سری تکان داد و کلام همسرش را کامل کرد:
_خیلی، هم آقا ارشیا و هم بچم فاطمه
ترانه پرسید:
_وا راستی فاطمه کو؟
_خیلی دوست داشت بیاد منتها دکتر بهش استراحت مطلق داده
_خدا بد نده
_خیره مادر، قراره نوه دار بشم ایشالا
ترانه با شوق گفت:
_وای آخجون چه عالی... پس دو طرفه خاله شدیم
چیزی توی دل ریحانه هری پایین ریخت، عرق شرم روی پیشانی اش نشست. واهمه داشت از سر بلند کردن و پاسخ تبریکات عمو و زنعمو را گفتن. کاش ترانه جلوی دهانش را گرفته بود. آخر سر دیگ نذری و آن هم در حضور طاها جای باز کردن چنین مساله ای بود؟!
زیرچشمی نگاهی به طاها کرد، او چطور باور می کرد چنین خبری را؟ دست ردی که به سینه اش خورده بود بخاطر همین موضوع بود اصلا. طاها که ملاقه را گرفته و خیلی خونسرد شروع به هم زدن شله زرد کرده بود، سر بلند کرد و با لبخند به ریحانه گفت:
مبارک باشه دخترعمو، ایشالا بسلامتی سلام
و این دومین شوک امروز بود. سر رسیدن ارشیا درست وقتی طاها و ریحانه با لبخند مقابل هم بودند!
•
•
ادامھ دارد...😉💕
•
•
نـویسندھ:
الهـام تیمورے
#مذهبےهاعاشقترنـد😎🖐
🚫⇜ #ڪپےبدونذڪرمنبع
#شرعاحــــراماست...🚫
🌸
🌿
🍃 @asheghaneh_halal
💐🍃🌿🌸🍃🌼
•[🕊]• #شهادت_آرزومه♡
•|استادپناهیان|•
از #شهدا_مدد_بگیرید!!
مددگرفتن از شهدا رسمِ
دست به خاڪ
قبر شهدا بگذاریم
بگیم #حسین!
به حق این شهداے
خودت به ما نگاه کن
واسطه قرار بدیم شهدا رو ...🍃💜
.
#اللهمالرزقناشهادتفےسبیلالله
#التماسدعاۍشهـادت💔
.
.
•❣• اینجا؛ صآف برو بغلِ خُدآ 👇
|🔑| @asheghaneh_halal
[• #مجردانه♡•]
••💭}خیال آمدنت
••⛏}دیشبم بہ سر مےزد
••👀}نیامدےڪهببینے
••💓}دلم چہ پر مےزد
•• #هوشنگابتهاج
•• #روزهاےمجردےسختمیگذرد...😩
مجردان ـانقلابے😌👇
[•♡•] @asheghaneh_halal
•🕊•🍃•
|• #طلبگی •|
#لقمه_حلال
حدیث داریم
اجابت دعا در
لقمه حلال است.
| لقمه حلال بخور|
یواش
هم بگویے
•الهےالعفو•
خدا قبول میڪند.
#لقمه_حلال_بخور😉
#الهی_العفو🍃
| @asheghaneh_halal |
•🕊•🍃•
🌷🍃
🍃
#چفیه
موقع رفٺنش
همشسفارشسیداحمد و میڪرد..
میگفٺیھوقٺسیداحمدونزنے..!
مراقب سیداحمد باشے..
نمازٺقضانشھ..
مراقبخودٺباشے..
یھوقٺنمازٺقضانشھ..
نمازٺوسروقٺبخونیا..
نمازٺقضا نشھ..
#برشےازیڪروایٺعاشقانھ
#شهیدسیدجواداسدی
#شهدارایادکنیمباذکرصلوات
•|🕊|• @Asheghaneh_halal
🍃
🌷🍃
🦋| #ریحانه |🦋
بـــ🧔🏻ــرادرم...
او در گرماے تابستان چادر سر ميکند،
سخت است ؛😣
ولے تنها 3 ماه است ،
چادر آزادے حرکت و دستانش را مے گيرد ،
سخت است ولے نه زياد ؛🙂
چادر سر کردن مسئوليت مے آورد و انتظار ،
ولے تـــــمام اينها
سخت تر از کار تو نيست ؛✋🏻
سخت تر از کار تو نيست که بايد در تمام طول سال ...
سر به زير راه بروے 🚶🏻♂
و از ميان مدادرنگے هاے متحرک
کوچه ها و خيابان ها،
از ميان بانوانے که نتوانسته اند خودنمايے شان را کنترل کنند ، سالم رد شوے ...👌🏻
از تو سخت تر نيست که در اين
هجوم بے مهاباے وسوسه هاے دلفريب و پليدے هاے نا جوانمردانه بايد پاکـــــ باقے بمانے !
و " خـــ🌸ــداوند " مرد را قوے آفريد
زيرا وظيفه ات بسے سنگين تر است ؛
و اگر در اين آزمون ها پيروز شدے
مردے خدايــــے ميشوے ...❤️
#خــدایا_شکــرت🌹
💚•• ـوَ خُــدا ـخواست
ڪه تو ریحانهے خلقت باشے👇🏻
@asheghaneh_halal
🌺🍃~°
🍒🍃 #دردونه 🍃🍒
💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜
🐣🐣🐣🐣🐣🐣🐣🐣🐣🐣🐣
➕ نکات کاربردی برای تربیت جنسی کودکانمان:
➖هرگز بچه ها را مجبور نکنید کسی را ببوسند. "مادر برو یه بوس به عمو بده" و حرفهایی از این دست. بگذارید یاد بگیرند که برای بوسیدن و در آغوش کشیده شدن اجازه بچه ها شرط است.
➖ هرگز بچه ها را در سن پایین با هیچ مردی حتی محارم تنها نگذارید. فکر نکنید پسربچه ها در خطر نیستند اتفاقا آمار تجاوز و آزار جنسی پسربچه ها رو به افزایشست.
➖ مهارت "نه" گفتن را به بچه ها بیاموزید.
➖ سعی کنید راننده سرویس بچه ها مرد نباشد. خصوصا مراقب آخرین نفری که با راننده تنهاست باشید.
➖ هرگز وقتی بیرون از منزل هستیدسفارش چیزی را ندهید که بچه ها مجبور شوند تحویل بگیرند.
➖ اسم اعضای تناسلی را به بچه ها درست آموزش دهید. استفاده از اسامی متفرقه را کنار بگذارید. به بچه ها یاد دهید صحبت در این موارد خارج از عرف است و هرکسی خواست در این موارد با ایشان صحبت کند سریع شما را درجریان بگذارند. بگویید این حرف ها فقط در چارچوب خانه مطرح می شوند.
➖ بیشتر متجاوزین بچه ها را می ترسانند. به بچه ها بگویید هر کاری که کرده باشند دوستشان دارید هرگز حتی برای تنبیه های معمولی هم این جمله رو به کار نبرید" این کارو کردی دیگه دوست ندارم". بچه ها باید بدانند تحت هر شرایطی خانواده پذیرای ایشان است.
➖ هرگز در سنین 2 تا 5 سال شوخی جنسی با همسرتان نکنید به این امید که بچه ها نمیفهمند. به بچه ها در مورد مسایل جنسی دروغ نگویید. اگر در مورد نحوه باردار شدن سوال کردند بهترست با جفتگیری حیوانات شروع کنید.
➖ فضایی فراهم کنید که بچهها حرف هایشان را برای شما بگویند. یه کاغذ بردارین یه بچه رو روش بکشین.
قسمت اندام های جنسی و لبها و پاها رو ضربدر قرمز بزنید. به بچه ها نشون بدین که این قسمتها حریم خصوصی توست و هرکسی به این قسمت ها دست زد از خودت دفاع کن و حتما به من یا بابا خبر بده.
🐣🐣🐣🐣🐣🐣🐣🐣🐣🐣🐣
♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️
#نڪاتریزوتربیتےفرزندپرورے☺️👇
🧒🍃°| @asheghaneh_halal
YEKNET.IR - shoor 2 - hafteghi 99.03.22 - narimani.mp3
2.32M
[•🎧•]
#ثمینه
#شـــوراحساسےشهــدا
>•<💔>•< مےترســمــ
از آخــر خــودمـ
>•<🕊>•< مــے ترسمــ ڪــہ
از تـو دور بشــمــ
🎤 سیــد رضــا نریمانــے
ـتو خلوتٺ گوش بِده👇
🎤:🍃 @asheghaneh_halal
[•🎧•]
•[🍬]•
•[ #پشتک🌈]•
.
.
#مـادر_جان🌸💗
•|😔|• دستِ مـــــرا بگیر
ڪہ آب از سرم گذشت •|😢|•
#مادرۍڪنینبرام😓💔
.
.
•[🎨]• دنیاتو رنگۍرنگۍ ڪن👇
•[🍬]• @Asheghaneh_halal
°🐝| #نےنے_شو|🐝°
😎] مَبادِّ لازم بلای دُدُس کَلدنه
ههِ دونه باچغه .
عودَم ، آبپاس ، پیسبند بلای تمیس
موندن عِلاسام و تَمَلکُز تامِل.
☺️ عالیهه! فقط باغچه گل هم
میخواداا.
🤨] پس عودَم چی ام؟؟
استودیو نےنے شو؛
آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇
°🍼° @Asheghaneh_Halal