5.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
「💚」◦
◦「 #قرار_عاشقی 🕗」
.
پنـجره را وا کـن..
#اختصاصے
.
◦「🕊」
حتما قرارِشـــاهوگدا، هستیادتان👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦
«🍼»
« #نےنے_شو 👼🏻»
مادلِ من! آعه تو این هَباعه
شَلد تی این لباشو میپوشه😬
این لباش مال عونَست بَلا
مامانژونی و باباژونیم😌
🏷● #نےنے_لغت↓
هَباعه شَلد: هوای سرد
عونَست: خونست
ــــــــــــــــــــــــــــــ♡ــــــــــــــــــــــــــــــ
امام صادق'عليهالسلام':
چون دختر [نامحرم] شش ساله شد، او را مبوس و پسر نيز چون از هفت سالگى گذشت، زن [نامحرم] را نبوسد.
'مكارمالأخلاق-جلد۱'
#اینطوری_ارزشمندتره😉👌🏻🌸
.
.
«🍭» گـــــردانِزرهپوشڪے👇🏻
«🍼» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|. ❄️'|
|' #آقامونه .|
.
.
⌈ اى باد، گذر بر سرِ كويى دارى🌫
سرگشتگى از سلسلهمويى دارى☺️
از بهرِ خدا بهسوىِ من كُن گذرى🍃
كز گلشنِ وصلِ يار، بويى دارى❤️⌋
✍/ #اهلی_خراسانی
|🍃 #روز_مادر #حضرت_فاطمه
|✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_ای
|💛 #سلامتےامامخامنهاۍصلوات
|🔄 بازنشر: #صدقهٔجاریه
|🖼 #نگارهٔ «1684»
.
.
|'😌.| عشق یعني، یڪ #علي رهبر شده👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|.❄️'|
∫°⛄️.∫
∫° #صبحونه .∫
🌤صبح، خورشید آمد
دفتر مشق شبم را خط زد
مےروم دفتر پاڪ نویسے بخرم!
زندگے را باید از سرسطـر نوشت...🌱
💓|🌸 #قیصرامینپور
😍|🌸 #صبحتون_بهشـت
∫°🌤.∫ #صبح یعنے ،
تو بخندے و،دلم باز شود👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
∫°⛄️.∫
•<💌>
•< #همسفرانه >
.
.
"📺" قبلا در تلـویزیون دیده بودمش.
دلِخوشی از او نداشتم؛ میگفتم: این چه شهردار؎ است ڪه حرف زدن هم بلند نیست.
"🌹" وقتی آمد خواستگار؎، نظـرم عـوض شد.
با خرید عـروسی مخالف بودم، با اصرار آقا مهـد؎ رفتیم بازار.
"💍" یڪ حلقـه به ارزش ۸۰۰ تومان خـریدیم.
وسایل زندگیمان هم ڪم و سـاده بود.
"🍽" یڪ سرویس غــذاخور؎ ملامین، یڪ سمـاور، یڪ دست استڪان نعلبڪی و قاشـق، یڪ دست رختخـواب و دو تا فــرش ماشینی.
"💚" مهـد؎ بعد از خـریدن فــرشها پیشنهاد داد، فـرشها را به مسجـد دهیم و جایش موڪت بگیریم. من هم قبــول ڪردم.
"💞" یازدهم آبان ۱۳۵۹، ازدواج ڪردیم با مهــریه یڪ جلد ڪلام الله مجید و یڪ ڪلت ڪمر؎.
روز بعد مهـد؎ به منطقــه برگشت.
🌷شـهـیـد دفاع مقدس #مهدی_باکری
•<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش
ڪـاسهےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻
•<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|•👒.|
|• #مجردانه 😇.|
.
.
"سه اصلِ مهم در انتخاب همسر"💑
1⃣ جاذبه:↓😌
←شما را تڪرارى نمىڪند و همسرتان از بودن با شما احساس لذت مىنمايد.🤩🦋
2⃣ تفاهم:↓😘
←باعث مىشود در ڪنار همسرتان احساس تنهايى و تهى بودن نڪنيد و احساس صميميت و گرماى زندگى داشته باشيد.☺️🌱
3⃣ تعهد:↓😇
←رابطهتان را هدفمند نموده و موجب احساس امنيت مىشود.😊✨
#آرامش
#ازدواج_موفق
.
.
|•🦋.|بہ دنبال ڪسے،
جامانده از پرواز مےگردم👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|•👒.|
°✾͜͡👀 #سوتے_ندید 🙊
.
.
💬 سال ۱۴۰۰ محرم بود یعنی روز اربعین
خونه داییم رامشیر هست و ما اهواز، و خونه
خاله بزرگم نزدیک خونمونه؛ خونه داییم رفتن
خونه خالم به ما زنگ زدن ما هم رفتیم...
بعد اون روز گاز قطع بود بعد یه لحظه شد من
یک ماجرا تعریف کردم برق رفت😂😂😂😂
پسر خالم گفت دیگه چیزی نگو تا آب قطع
نشده😂😂😂
حالا که با سوتی من حال کردین😐
خداییش حواستون به مصرف گاز تو این
سرمای هوا و خدای ناکرده قطعی گاز باشه.
.
.
''📩'' #ارسالے_ڪاربران [ 527 ]
سوتےِ قابل نشر و #مذهبے بفرستین
•⊰خاڪے باش تو خندیدنــ😅✋⊱•
°✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
مداحی آنلاین - دنبال تو می گردم - نوشه ور.mp3
3.34M
↓🎧↓
•| #ثمینه |•
.
.
#محمدرضا_نوشهور🎙
دلخوشمباتواگرازدورصحبتمیکنم
باسلامی،هرکجاباشمزیارتمیکنم..♥️
.
.
•|💚| •صد مُــرده زنده مےشود،
از ذڪرِ #یاحسیــــــــــــن ( ؏)👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
↑🎧↑
•[🎨]•
•[ #پشتڪ 🎈]•
قدر لحظههای
روزت رو بدون😍♥️
•[📱]• بفرمایید خوشگلاسیون موبایل👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•[🎨]•
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمتهشتاودوم ] برای فاطمه پیام فرستادم که نا
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》
[ #قسمت_هشتاوسوم ]
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
_ریحانههه!
سرم را از روی گوشی بلند کردم و به چشمان خوشرنگ نورا نگاه کردم :
جانم
_ کجایی تو ؟! ما رو کشوندی اینجا خودت رفتی تو گوشی ؟!
چشم از آخرین پست نواب گرفتم و گوشی را خاموش کردم :
اووم سوال داشتم خوب
نگاه متعجبی حواله فاطمه کرد :
بفرما
نفس عمیقی کشیدم ، به هیاهوی آدم های توی پارک نگاهی خرج کردم ، فکرم رفت روی زندگی شخصی ، هر کدام ..
خانواده ای چهار نفره با خنده دور هم حرف می زدند ..
آن طرف تر هم زوجی دست در دست هم راه می رفتند اما هر کدام در فکر های خودشان غوطه ور بودند !
چیز عجیبی بود این تفاوت ها !
به طرف جمع دخترانه سه نفره مان برگشتم
فاطمه و نورا روبرویم نشسته بودند ، فاطمه مثل همیشه موقر و پر از آرامش نشسته بود و خیره ام بود اما نورا مثل همیشه عجول بود .
نمی دانستم چطور سوالم را مطرح کنم ، دوباره فکرم رفت روی صوتی که گوش داده بودم !
چشمانم را بستم :
رفیق آسمونی یعنی چی ؟!
بعد چشمانم را گشودم ؛ نورا متعجب بود اما فاطمه با همان نگاه با محبت و آرام همیشگی اش نگاهم می کرد ، انگار انتظار این سوال را داشت از من!
فاطمه با لبخندی شروع کرد :
با اجازه نورا جان بزار من برات بگم
تو وقتی دلت میگیره میخوایی درد و دل کنی درسته ؟!
فقط سرم را تکان دادم و او ادامه داد :
خوب میری پیش رفیقت و درد و دل میکنی شاید گاهی اوقات حتی برات پیشنهاد های خوبی هم داشته باشه ، گاهی هم فقط گوش شنوا ست نه ؟!
ولی خب تو این دنیا کسی که بیشترین قدرت رو داره خداست و مطمنا اونایی که خدا تو قرآنش ذکر کرده که بهترین رفیقن حتما دلیلی داشته !
اوهومی نجوا کردم و خیره اش شوم
_ خب ما کلی شهید داریم از صدر اسلام گرفته تا بیا برس به زمان حال که مدافعان وطن و حرم داریم !
فقط کافیه بری و چند تاشون رو گلچین کنی !
یا هم میتونی با همشون رفیق باشی ، موقعی که گیر کردی بری با اونا درد و دل کنی ، قسمشون بدی به خون و حرمتشون
مطمن باش یه جوری دستت رو می گیرن که مات بمونی !
#نویسنده_سنا_لطفی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت_هشتاوسوم ] ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》
[ #قسمت_هشتادوچهارم]
نگاهش کردم ، با بهت :
امتحانش کردی خودت؟!
نورا قبل فاطمه لب زد :
هزار بار ، فوق العاده است ریحانه
حرفم را مزه مزه کردم :
خب مال شما کدوم شهید هست ؟!
باز نورای عجول جوابم را داد :
مال من دو گروهه
از زمان دفاع مقدس ؛شهید هادی و شهید همت و شهید بابایی
از زمان حال ؛ شهید سیاهکالی و شهید دهقان امیری و شهید محمد خانی
لبخندی به اسم هایی که زده بود ، زدم ؛ گیج کننده بود این همه اسم :
خوب فاطمه تو چی؟!
لبخندی مهربان به رویم پاشید:
راستش رو بخوایی هیچ وقت نتونستم یکی رو انتخاب کنم حتی مثل نورا هم نتونستم بکنم
به نظرم همشون شهیدن و ارج و قربشون یکیه پیش خدا
از شهید بابایی و باکری و آوینی و امینی و هادی و همت گرفته تا بیا برس به شهید سیاهکالی و دهقان امیری و محمد خانی و نورانی و دانشگر و قربانی و کریمی و .. خلااااصه
متعجب نگاهش کردم :
این همه اسم رو چجوری حفظ کردین ؟!
نورا خندید :
کجاش رو دیدی ؟! به جز اسم زندگی نامشون رو هم حفظیم
بدون مکث گفتم :
منم میتونم بشناسمشون و باهاشون رفیق بشم ؟!
نورا باز با تعجب نگاهم کرد ولی فاطمه دستم را گرفت :
اره عزیزم چرا نشه ؟!
سرم را پایین انداختم :
آخه من....
فاطمه سریع انگشت کشیده اش را روی لبم نهاد :
هیسسس ! مهم الانه که چی هستی
نبینم یه بار دیگه این فکر ها رو بکنی هااا
باز گویی گناهان گذشته خودش گناهه
نورا با لحن قشنگی یک بیت شعر خواند :
دیدم همه جا بر در و دیوار حریمت
جایی ننوشته است گنهکار نیاید
لبخند محو هر دویشان ،
آرامش را جرعه جرعه نصیب دل بی قرارم کرد !
#نویسنده_سنا_لطفی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal