𓆩🌸𓆪
|' #آقامونه .|
.
﮼𖡼 یک جهان🌍
قاصدک ناز به راهت باشد👌
بوی گل🌹
نذر قشنگی نگاهت باشد☺️
﮼𖡼 و خداوند🌱
شب و روز و تمام لحظات🗓
با همه قدرت خود💫
پشت و پناهت باشد✋
#سعدی /✍
|✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_ای
|💛 #سلامتےامامخامنهاۍصلوات
|🔄 بازنشر: #صدقهٔجاریه
|🖼 #نگارهٔ «1778»
.
|'😌.| عشق یعني، یڪ #علي رهبر شده👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
𓆩🌸𓆪
Joze29.mp3
4.25M
⟮ #دلارام シ⟯
•
•
تندخوانی جز ۲۹/استاد معتز آقایی
ختم امروز به نیت:
شهید امیر حاج امینی
التمـــاس دعــــا🌿💙
•
•
+شهرُ الرَمضان
الّذی اُنزِل فیهِ القُرآن..♥️
📖⃢💫 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
≈|🌸|≈
≈|#پابوس |≈
.
.
💠امام حسين عليه السلام:
✨اَعْجَزُ النّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ الدُّعاءِ، وَاَبْخَلُ النّاسِ مَنْ بَخِلَ بالسَّلامِ✨
📝ناتوان ترين مردم ڪسے است ڪه از دعا عاجز باشد و بخيل ترين مردم ڪسے است ڪه درسلام بُخل ورزد
✍بحارالانوار جلد93 صفحه294📚
.
.
≈|💓|≈جانےدوبارهبردار،
با ما بیا بہ پابــوس👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
≈|🌸|≈
•<💌>
•< #همسفرانه >
.
.
💜|| عشق و ایمان خاصی که در شیرودی وجود داشت بهعلاوه صداقت، شجاعت و ایثار موجب شد که از شهدای شاخص بشود.
💖|| با عشق برای ملت و دینش جنگید، عشق به شهادت عشق به اینکه در راهی که هدف دارد صادقانه قدم بگذارد.
🧡|| میگویند شهدا از جان، مال و فرزند گذاشتند واقعا در مورد شیرودی به واقع اتفاق افتاد،
💛|| زمانی که هواپیمای عراقی وارد منزل ما شد و ویرانی به بار آورد مطلع شد ولی جبهه را ترک نکرد...
🌷شـهـیـد دفاع مقدس #علیاکبر_شیرودی
•<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش
ڪـاسهےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻
•<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◗ 🧩 #هیس_طوری (History) ◖
.
🎯 فلسفه ی 120 ساله شی🙏
💯 در دوران هخامنشيان سال کبيسه وجود
نداشت هميشه اسفند ماه 29 روز بوده، در
تقويم آن زمان هر چهار سال يک روز ذخيره
ميشد و طي 120سال يک ماه ذخيره داشتند
که آن سال را بجاي 12ماه، 13 ماه اعلام
ميکردند☺️
🗓 در ماه سيزدهم هيچکس کار نميکرد
همه با خرج حکومت جشن ميگرفتند؛
بنابراين مردم در حق هم دعا ميکردند که
120سال عمر کنند تا حداقل يک جشن يک
ماهه را ببينند.
.
چه برایمان آورده ای، مارکووو⁉️😬
◖🧳◗ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
∫°🍊.∫
∫° #ویتامینه .∫
.
.
مردها نیاز به تأیید همسران خود دارند...
همه مردها دوست دارند که در نظر همسر خود، قهرمان باشند و فقط تأیید زن است که میتواند چنین حسی را در آنها ایجاد کند. زمانی که زنی، مرد خود را تأیید میکند، در واقع با این کار نشان میدهد که به تواناییهای او اعتماد دارد.
.
.
∫°🧡.∫ #ما بہ غیر از #تو نداریم، تمناے دگر👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
∫°🍊.∫
°✾͜͡👀 #سوتے_ندید 🙊
💬 یه بار یکی از آشناها افطاری جایی
دعوت بودن؛ بعد اشتباهی یه روز زوتر
میرن زنگ خونه رو میزنن میبینن طرف
اومد با پیژامه درو باز کرد؛ یه هو
دوزاریشون میفته که اشتباه کردن، بعد
میگن ما اومدیم بگیم فردا ما نمیتونیم
بیاییم❕ فردا رم از دست میدن😂😂
''📩'' #ارسالے_ڪاربران [ 612 ]
سوتےِ قابل نشر و #مذهبے بفرستین
🆔| @Daricheh_Khadem
•⊰خاڪے باش تو خندیدنــ😅✋⊱•
°✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
enc_16813116964273222561128.mp3
3.52M
↓🎧↓
•| #ثمینه |•
.
#امیر_برومند🎙
.
.
بندهخدا نمۍگوید دلم اینطورۍمۍخواهد،دلم آنطورۍمۍخواهد!
باید ببیند خدا چہ مۍخواهد.. !
-شیخرجبعلۍخیاط
#شهرالرمضـــان🕋📿
.
.
•|💚| •صد مُــرده زنده مےشود،
از ذڪرِ #یاحسیــــــــــــن ( ؏)👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
↑🎧↑
•.🥙 ⃝..
| #مائده 🌯|
بزقرمه🐐🍛 غذای اصیل کرمان
موادلازم😃:
نخود: ۱٫۵ پیمانه🥜
گوشتسردستیاماهیچهگوسفند: ۵۰۰ گرم🥩
کشک: ۱٫۵ پیمانه🍶
پیاز: دو عدد🧅
نمک، فلفل و زردچوبه به مقدار لازم🥄
زعفراندمکرده: سه قاشق غذاخوری🥃
سیر: یک بوته(عدد)🧄
گردو،پیازداغ،سیرداغونعناداغبرایتزیین
طرزتهیه👩🏻🍳:
نخود رو از شب قبل خیس کرده و چند بار آب آن را عوض کنید تا نفخ آن گرفته شود. یک عدد پیاز را نگینی خرد کنید و در مقداری روغن تفت دهید تا سبک و طلایی شود. بعد گوشت را همراه با سیر خردشده، زردچوبه و فلفل سیاه به پیاز اضافه کنید و هم بزنید تا رنگ گوشت تغییر کند. در این مرحله نخودی را که خیس کرده بودید، همراه با آب به گوشت اضافه کنید و اجازه دهید که کاملا پخته و نرم شوند.
سپس یک پیاز دیگر را در ظرفی جداگانه سرخ کنید و سیر رنده یا خردشده را به آن اضافه کنید و وقتی تفت خورد، در قابلمه گوشت و نخود بریزید که عطروبوی خوبی به غذا میدهد. وقتی گوشت و نخود پخت و آب زیادی در قابلمه باقی نماند، باید همه مواد را با گوشتکوب بکوبید تا له شوند. در نهایت کشک را اضافه کنید و اجازه دهید که کشک با سایر مواد برای ۱۰ دقیقه ریز ریز بجوشد تا بوی خامی کشک از بین برود. حالا نمک غذا را بچشید و اگر لازم بود به آن نمک بزنید. زعفران دمکرده را نیز به مایه گوشتی اضافه کنید تا خوشعطروبو شود.
غذا را در ظرف سرو بکشید و روی آن را با گردوی خردشده، سیرداغ، پیاز داغ، نعناداغ و کشک تزیین کنید.
برایافطارنوشجانکنید😋🍽
•
+ڪاش مِنَّـٺ بگُذارے بـہ سَـرَم مهـدےجـان
ٺا ڪہ هم سُفـرهے ٺـُو لحظہے افطار شَوَم🧡''
•.🥙 ⃝.. Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•[ #مش_رمضون🌙 ]•
سلام علیڪم سلام علیڪم😄👋👋
منم منم ــمَش رمضون😉👋
بچه هاے عزیزم!
+ بلہ آقاجون؟
نوه هاے گلم ، بدونید حالا ڪہ دو روز به پایان ماه مهمونے خدا مونده ، باید فرصت ها رو غنیمت بشماریم😌
بہ نظرتون بهتره ڪہ چےڪار ڪنیم؟🤔
+ آقاجون من بگم؟😃
بگو شعبون ؛ ببینم چہقدر بلدے😁
+ بابابزرگ ما باید از این فرصت هاے پایانے براے نزدیڪتر شدن بہ خدا استفاده کنیم و کلے دعا کنیم ڪہ دوباره بتونیم توے مهمونے خدا حضور پیدا کنیم و از سفرهش روزے بگیریم😍
آفرررررررین نوه ے قشنگم😍💚
درضمن ، از دعای وداع امام سجاد علیہالسلام با ماه مبارڪ رمضان غافل نشین☺️👌
سعے کنین نرسیده به فردا این دعا رو بخونین تا بفهمین داریم ڪمڪم از چہ مهمونے بزرگے خداحافظے مےڪنیم🥺
+ بہ چشم آقاجون😍
دیگہ کارے با ما ندارین؟😅
ڪجا با این عجلہ؟🤨
+ مےخوایم بریم دعا رو بخونیم دیگہ😇
آ باریڪلا بچہ هاے قدردانم😍
بہ جفتتون افتخار مےڪنم😌💙
دعــ🙏ــا یادتـون نـره
مخلص شما؛ مش رمضون😉👋
•[🖊 #پ_ڪاف
•[❌ #ڪپےممنــوع
از حرفاے ـمش رمضون جانمونے😌👇
•[ @asheghaneh_halal ]•
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . . #رمان_ضحی #قسمت_هشتم _اون دوستم که الان منتظر خونه همون ژانته... حالا علت
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
.
#رمان_ضحی
#قسمت_نهم
اون شب ژانت خونه نیومد و چون سابقه نداشت یکم نگران شدم...با بخش اورژانس بیمارستان تماس گرفتم و پرس و جو کردم اما گفتن همون بعد از ظهر مرخص شده...
خیالم راحت شد و چون باقیش به من ارتباطی نداشت تصمیم گرفتم زود بخوابم که صبح زود بیدار شم و پروژه ترجمه ای که دستم بود رو تموم کنم...
...
خسته از پشت میز بلند شدم و طول کوتاه اتاق رو چند باری طی کردم... پاهام تماما خواب رفته بود... نگاهی به ساعت روی دیوار انداختم... دو ساعت بود که از جام تکون نخورده بودم!
ساعت دو و نیم ظهر بود و خوشحال بودم که تقریبا نیم ساعت دیگه کار این پروژه تمومه و میتونم استراحت کنم و با همین امید دوباره پشت میز نشستم اما هنوز اولین خط رو تایپ نکرده بودم که در خونه باز شد و سر و صدای مشاجره ای غیر طبیعی به گوشم رسید...
هم صدای ژانت و هم صدای دوستش کتایون برام قابل تشخیص بود ولی اینکه چی میگفتن نه...
برعکس همیشه که بی سر و صدا رفت و آمد میکرد اینبار صداش زیادی بلند بود...
میخواستم ببینم چه خبره ولی به خودم میگفتم شاید مشکل بین خودشونه درست نیست که برم بیرون تا اینکه سر و صدا خوابید...
با خودم گفتم من که میدونم اون بیمارستان بوده و اون هم حتما میدونه که من میدونم... بد نیست برم و حالش رو بپرسم نهایتا جوابم رو نمیده دیگه اما خدا رو چه دیدی شاید باب رفع کدورت هم باز شد...
بلند شدم و از در اتاق بیرون رفتم... از راهروی کوتاه پشت آشپزخونه که گذشتم دیدمشون...
ژانت روی مبل دونفره ی تکیه کرده به دیوار غربی نشسته بود و کتایون هم کنارش... سلام کردم... جواب نداد و دستش رو هم مشت کرد که خشمش رو نشون بده... اما کتایون سر تکون داد... واضح بود که اوضاع خوب نیست پس کلام رو کوتاه کردم:
_میدونم که یکم حالت خوب نبود و بیمارستان بودی وظیفم بود به عنوان هم خونه بیام و حالت رو بپرسم... مزاحمت نمیشم تنهات میذارم که استراحت کنی...
پشت کردم و راه افتادم طرف اتاقم که ژانت زیر لب اما طوری که بشنوم گفت:
_حالم وقتی بهتر میشه که تو اینجا نباشی... و باز آهسته تر چیزی گفت که نشنیدم...
کتایون با ناراحتی بهش تشر زد:قرارمون چی بود ژانت؟
و ژانت انگار با این حرفش گر گرفته باشه از جاش بلند شد و با صدای بلند داد زد:
_نمیتونم کتی نمیتونم حالم خوب نیست حالم از خودم بهم میخوره این بدترین ظلمی بود که میتونستید به من بکنید نباید اینکارو میکردید... خون یه قاتل تو رگهای منه این قابل تحمل نیست!
دیگه مجبور شدم بایستم... چرخیدم و در کمال تعجب دیدم که گریه میکنه! نگاهش که بهم افتاد با نفرت تمام توی چشمام زل زد و باز رو به کتایون گفت:
_نمیتونم این لعنتی رو اینجا تحمل کنم باید بره... باید بره...
#به_قلم_شین_الف
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal