eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.5هزار دنبال‌کننده
20.9هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
•𓆩📿𓆪• . . •• •• 🪴 امام سجّاد علیہ‌السلام: 🌤 از ترڪ زشتے خوددارى مڪن، حتّى اگر بدان شهره شده باشے و در بازگشت بہ خوبـے ، بـے رغبت مباش هر چند بہ ترڪ آن شهره شده باشے و مبادا ڪہ بہ گناهت خوشحالے ڪنے ڪہ خوشحالے بہ آن از ارتڪابش بزرگ‌تر است. ✍🏻 أعلام الدين - صفحهٔ ۲۹۹ 📚 . . 𓆩خوانده‌ويانَخوانده‌به‌پٰابوسْ‌آمده‌ام𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩📿𓆪•
•𓆩⛵️𓆪• . . •• •• بی‌دلان منع کنند عشق تو را از دلِ من باز غیر نگهت، شوقِ دگر نیست مرا...! ✍🏻فاضل نظری . . 𓆩عاشقےباش‌ڪه‌گویندبه‌دریازدورفت𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩⛵️𓆪•
•𓆩💟𓆪• . . •• •• 🎀|• شاخصه‌های مهم شهید سید اسماعیل سیرت نیا ولایت پذیری، بصیرت و مهربانی بود. 🍀|• ولایت پذیری را در عمل نشان می‌داد و این مطلب نوک پیکان زندگی‌اش بود. 🎀|• شهید اعتقاد داشت باید سرباز بود و به همین خاطر گاهی لازم است که سپر بلای دیگران باشی و این مهم را در فتنه 88 و حماسه مردم گیلان در 8 دی 88 به صورت عملی نشان داد. 🍀|• بعد از ولایت پذیری، این برایش مهم بود که یک شخص در فتنه88 کجای معرکه ایستاده بود؟ در جهت ولایت بوده است یا نه؟ 🎀|• طبق آیه قرآن زن و مرد مکمل و پوشاننده‌ی همدیگر هستند و به همین خاطر ما سعی می‌کردیم به اعتقادات و باورهایمان پایبند بوده و دستگیر هم باشیم به طوری که در شهادتنامه‌شان هم برایم نوشتند «موتور محرک همه فعالیت‌هایم شاید تنها تو بودی». شهید مدافع حرم . . 𓆩‌توخورشیدےوبـےشڪ‌دیدنت‌ازدورآسان‌است‌𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩💟𓆪•
•𓆩📺𓆪• . . •• (History) •• 🎯 سیرِ تغییرِ پلاکِ خودروها در ایران! . . 𓆩هوشیارپایان‌میدهدمدهوشےتاریخ‌را𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩📺𓆪•
•𓆩🥤𓆪• . . •• •• 💬 سلام به همه دوستان عزیزم چقدر به بعضی سوتی ها میخندم دمتون گرم؛ حالا سوتی من: شب عید غدیر بود گفتیم خودمونو تحویل بگیریم بریم بیرون غذا بخوریم؛ با همسر جان و بچه ها نشستیم حالا رستورانم شلوغ هااا... گفت چی میخورین؟ منم خنگم نمیدونم چه فعل و انفعالاتی تو مغزم رخ داد گفتم: "اکرم جوجه بیارین🙄🙄" حالا خودمم میگم اسمش چه عجیبه! حالا اد همون موقع همه ساکت شدن دیدم یه دفعه همه به اتفاق همسرم دارن میخندن... شوهرم گفت منظورشون اکبر جوجه اس😂 اصلا فکر نمیکردم همچی سوتی بدم... . . •📨• • 678 • سوتےِ قابل نشر و بفرستین •📬• @Daricheh_Khadem . . 𓆩خنده‌ڪن‌‌عشق‌نمڪ‌گیرشود𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🥤𓆪
•𓆩🪁𓆪• . . •• •• رشد، رشده... مهم نیست چقدر کوچیک باشه🪴 . . 𓆩رنگ‌و روےتازه‌بگیـر𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🪁𓆪•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩💚𓆪• . . •• •• 🗓 [الدَّهْرُ يُخْلِقُ الْأَبْدَانَ، وَ يُجَدِّدُ الْآمَالَ، وَ يُقَرِّبُ الْمَنِيَّةَ، وَ يُبَاعِدُ الْأُمْنِيَّةَ؛ مَنْ ظَفِرَ بِهِ نَصِبَ وَ مَنْ فَاتَهُ تَعِبَ. و درود خدا بر او، فرمود: دنيا بدن ها را فرسوده، و آرزوها را تازه مى كند، مرگ را نزديك و خواسته ها را دور و دراز مى سازد، كسى كه به آن دست يافت خسته مى شود، و آن كه به دنيا نرسيد رنج مى برد.] -حکمت۷۲،نهج‌البلاغه . . 𓆩روز شمار براے عیدے بزرگ𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩💚𓆪•
مداحی_آنلاین_در_جهان_خوش_پا_نهادی.mp3
2.74M
•𓆩📼𓆪• . . •• •• ماه تمام و نیمه ذى حجه مطلعش خیر کثیر و کوثر قرآن بشارتش...💚😍 . . 𓆩چه‌عاشقانه‌نام‌مراآوازمیڪنے𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩📼𓆪•
4_5951748258962344440.mp3
8.5M
•𓆩✨𓆪• . . •• •• •• •• و أنَا أبحَثُ عنِّي؛وَجَدْتُكَ یٰا حُسین🙂♥️ و اولین حاجت هممون...(: ظهور مهدیِ زهرا سلام الله علیه♡ . . Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩✨𓆪•
•𓆩☀️𓆪• . . •• • در مسیر آمدن سوی حرم می‌رود هر غصه و غم از دلم . . 𓆩ماراهمین‌امام‌رضاداشتن‌بس‌است𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩☀️𓆪•
•𓆩🍭𓆪• . . •• •• اِ با ، شَلام!👀 من این‌ژا با خِلسی ژونم و دوتا دوشتش نِسَستم و دالیم با هم باژی می‌تُنیم😊 بَلی اَدِه یِتی یا چندتا آبژی و داداسی داستَم الآن همه با همدیدِه باژی می‌تَلدیم😕 . . 𓆩نسل‌آینده‌سازاینجاست𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🍭𓆪•
•𓆩🪴𓆪• . . •• •• 𝗡𝗼 𝗢𝗻𝗲 𝗨𝗻𝗱𝗲𝗿𝘀𝘁𝗮𝗻𝗱𝘀 𝗠𝗲 𝗘𝘅𝗰𝗲𝗽𝘁 𝗬𝗼𝘂 - منو هیچکی نمیفمهمه ، جز تو یه نفر 🌱❤️. . . 𓆩خویش‌رادرعاشقےرسواےعالم‌ساختم𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🪴𓆪•
•𓆩💠𓆪• . . •• •• •⃟☺️ نیست مرا جز دوا...🌱 •⃟🥰 یارِ جگر گوشه‌یِ من😌 بهار کاظمی /✍🏻 ‌‌‌‌‌‌‌ . . •✋🏻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•🧡 •📲 بازنشر: •🖇 «1853» . . 𓆩خوش‌ترازنقش‌تودرعالم‌تصویرنبود𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩💠𓆪•
•𓆩🌤𓆪• . . •• •• صبـ🌤ـح یعنے لب هر پنجره اے 🪟 وقت غزل 🎼 چشـم تـو 👀 نـ✨ـور بپـاشـد بـہ تـن ایـوان ها😍✋🏻 ✍🏻 محمود احمدوند ☕️ صبحـتون بہ‌خیـر 💐 . . 𓆩صُبْح‌یعنےحِسِ‌خوبِ‌عاشقے𓆪 @ASHEGHANEH_HALAL •𓆩🌤𓆪•
•𓆩📿𓆪• . . •• •• امام جواد علیه‌السلام: 🌷ڪسي ڪه قبر پدرم (امام رضا عليه‌‏السلام) را در طوس با شناخت حق او (به اينکه حضرتش امام واجب الاطاعة است) زيارت ڪند، من نزد خداے تعالے بهشت را براۍ او ضمانت مي‏ڪنم. 📚وسائل الشیعه ج10 ص437🔖 . . 𓆩خوانده‌ويانَخوانده‌به‌پٰابوسْ‌آمده‌ام𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩📿𓆪•
•𓆩💟𓆪• . . •• •• 😇•• اسماعیل بسیار خوش‌برخورد بود و مهربان. بسیار خونگرم و دلسوز. همیشه لبخند به لب داشت. 🕊•• اسماعیل سرباز ولایتِ فقیه بود و عاشق رهبرش. برای اولین و آخرین بار 11 آذرماه 1394 برای دفاع از حرم رفت. 🥺•• وقتی که حرف از رفتن و سوریه به میان آمد، دلم خیلی لرزید، گویی می‌دانستم که دیگر بازنمی‌گردد و آخرین مأموریتش خواهد بود. 😢•• مخالفتی برای رفتنش نداشتم چون، می‌دانستم که با فردی نظامی ازدواج کرده‌ام که همه کارش یعنی مأموریت و نبودن‌هایی که برای حفظ اسلام، کشور و آرمان‌های نظام است. 👌🏻•• می‌گفت وقتی قبول کردی که همسر یک نظامی باشی، دیگر برای مأموریت رفتن‌هایم نباید بهانه‌ای داشته باشی. 😊•• استدلال می‌کرد که اگر من نروم و بقیه نروند، چه کسی باید برای دفاع از حرم عمه جانم زینب(س) برود. 😭•• اگر ما نرویم دوباره صحنه کربلا تکرار می‌شود و عمه سادات به اسارت می‌رود. 😔•• اگر جلوی رفتن من را برای دفاع از اسلام و حریم آل‌الله بگیری فرقی با زنان کوفه نخواهی داشت. 🙂•• من راضی بودم اما پیش از رفتن پدر و مادرش را فرستاد کربلا بعد خودش راهی سوریه شد. شهید مدافع حرم . . 𓆩‌توخورشیدےوبـےشڪ‌دیدنت‌ازدورآسان‌است‌𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩💟𓆪•
•𓆩📺𓆪• . . •• (History) •• 🎯 شاه کرکس پرنده‌ای که بیشتر شبیه آدم فضایی هست تا موجود زمینی! این صورت عجیب و رنگارنگی که در تصویر می‌بینید، پرتره‌ی یک عدد شاه کرکس لاشخور است. پرنده‌ای بزرگ که به خاطر حجم بدنش به جای پرواز در هوا سر می‌خورد و برای حفظ انرژی هم ترجیح می‌دهد از لاشه جانواران استفاده کند. یعنی دنبال شکار نمی‌رود. کرکس ها برای سیاره ما بسیار مفید هستند؛ به این دلیل که لاشه حیوانات را می‌خورند و در نتیجه از پراکنده شدن بیماری‌های ناشی از اجساد مرده‌ها و لاشه‌ها پیشگیری می کنند! . . 𓆩هوشیارپایان‌میدهدمدهوشےتاریخ‌را𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩📺𓆪•
•𓆩🥤𓆪• . . •• •• 💬 خاله‌ام رو یک سال و خورده‌ای بود که از دست داده بودم و پسرخاله‌ام دچار افسردگی شده بود؛ دقیقا روز تولدش از تهران اومد خونه ما قرار شد هیچ کس بهش تبریک نگه تا بعد از ناهار یهو با کیک بیام جلوش ما رفتیم کیک بخریم کلا دو تا بود یه کیک دو نفره که قطعا نمیشد چون ما هشت نفر بودیم یکی هم بود روش یه نوشته طلایی «عشق منی» و یه فرشته دختر روش چسبیده بود🤣💔 مجبور شدم همین کیک رو بخرم و بیام خونه ولی فقط تونستم فرشته‌ی روی کیک رو بردارم...🥲 سر سفره همه نشسته بودیم یهو پسرخاله‌ام با یه افسردگی خاصی گفت آره امروز تولدمه... من مجبور شدم وسط غذا بلند شدم رفتم یواشکی شمع ها رو روشن کردم و اومدم جلو اولش نگاهش ازم گذشت نفهمید🤣 یهو دوباره برگشت باورش نمیشد🥺😍 بعد بهش گفتم پیرمرد تولد ۳۳ سالگی‌ت مبارک🤣💔 و پسرِ خوشتیپ فامیل مجبور شد با شلوار کُردی بابام عکس تولدش رو بگیره😂 . . •📨• • 679 • سوتےِ قابل نشر و بفرستین •📬• @Daricheh_Khadem . . 𓆩خنده‌ڪن‌‌عشق‌نمڪ‌گیرشود𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🥤𓆪
•𓆩🪁𓆪• . . •• •• خدایا... به قلم رحمتت ایمان دارم🌖... . . 𓆩رنگ‌و روےتازه‌بگیـر𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🪁𓆪•
[WWW.MESBAH.INFO]Shab-veladat-Emam-Reza-1400[09].mp3
7.75M
•𓆩📼𓆪• . . •• •• قسم به موی علی... نفسم حیدره، همه کسم حیدره💛🌊 . . 𓆩چه‌عاشقانه‌نام‌مراآوازمیڪنے𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩📼𓆪•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩💚𓆪• . . •• •• 🗓 [الشَّفِيعُ جَنَاحُ الطَّالِبِ. و درود خدا بر او، فرمود: شفاعت كننده چونان بال و پر در خواست كننده است.] -حکمت۶۳،نهج‌البلاغه . . 𓆩روز شمار براے عیدے بزرگ𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩💚𓆪•
4_5951748258962344440.mp3
8.5M
•𓆩✨𓆪• . . •• •• •• •• و أنَا أبحَثُ عنِّي؛وَجَدْتُكَ یٰا حُسین🙂♥️ و اولین حاجت هممون...(: ظهور مهدیِ زهرا سلام الله علیه♡ . . Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩✨𓆪•
•𓆩☀️𓆪• . . •• • قلبم این روزها چه محتاج است به سکوتِ شلوغ صحن حرم... دعوتم کن به صرف آرامش...🌱 . . 𓆩ماراهمین‌امام‌رضاداشتن‌بس‌است𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩☀️𓆪•
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
•𓆩⚜𓆪• . . •• #عشقینه •• #رمان_ضحی #قسمت_صدودهم تازه خدا کلی لطف کرده برای نماز بازه زمانی مشخص کر
•𓆩⚜𓆪• . . •• •• . . از نماز که برگشتم ژانت مشغول گرم کردن کنسرو زبان بود تشکر کردم و در سکوت شام صرف شد بعد از شام برای اینکه کتایون دیرش نشه خیلی زود شروع کردیم تا باقیمانده بحث به اتمام برسه: _خب... آیه ۵۳ میفرماید یهود هیچ سهمی درحکومت روی زمین ندارن حالا چرا؟ چون قبلا امتحان پس دادن! چون اگر در راس قرار بگیرن چیزی به بقیه نمیدن انحصار طلبن همین مسئله توزیع عادلانه ثروت که امروز در جهان می‌بینیم بخش عمده ای از ثروت دنیای امروز در دست تعداد بسیار اندکی از مردم جهانه و به قول خودت تعداد بسیار زیادی از این تعداد اندک یهودی هستن و با مدیریتی که ارائه دادن شکاف طبقاتی بین ابناء بشر رو بیشتر کردن به این دلیل خدا اونها رو محق نمیدونه چون ظالم هستن و ثابت شده هم هست تجربتا ۵۹ آیه ویژه ایه می فرماید مطیع امر خدا و رسول و صاحبان امر باشید این صاحبان امر بر امت چه کسانی هستن؟ خیلی مهمه باید حتما بشناسیمشون چون آیه به ما میگه از اونها تبعیت کنیم خود آیه در ادامه کد هم میده که اگر درمورد تشخیص این افراد مشکل پیدا کردید به خدا و پیامبرش ارجاع بدید* این نکته رو گوشه ذهنتون داشته باشید بعدا بیشتر توضیح میدم آیه ۶۴ رسماً به مسلمان‌ها یاد میده برای بخشش به پیامبر توسل کنید میگه اگر می اومدن پیش تو گفتن خدایا ببخشید و تو براشون استغفار می کردی خدا را توبه پذیر و مهربان می یافتند اونوقت یک عده توسل رو شرک میدونن _ خب اون در زمان حیات پیامبرتون بود ولی بعد از فوت و از قبرش منطقی به نظر نمیاد _ اگر منطق منطق قرآن و یک مسلمان باشه که قرآن میگه شهیدان زنده اند یعنی مقام یک شهید عادی از پیغمبر امت بالاتره؟ میشه گفت بعد از توفی دست پیامبر از دنیا کوتاه میشه و دیگه ناظر هیچی نیست؟ یعنی پیامبر درکی از کسانی که زیارتش می‌کنند نداره؟ میگن مومن زائر قبرش رو میبینه و به خانوادش سر میزنه بعد پیامبر متوجه نمیشه کی اومد سر خاکش چی گفت یا از راه دور بعد مکان مانع درکش میشه؟ فهم ما در دیدگاه اسلامی از روح شعور و آگاهی مطلقه قطعا از جسم خیلی کاراتره در درک اونم روح مومن چه برسه به روح پیامبر! طبق نص صریح آیات همین قرآن که براتون خوندم پیغمبر گواه ماست میشه از اعمال ما بی خبر باشه و گواه ما باشه؟ حالا که درک میکنه ممکنه بی تفاوت باشه؟ پیامبری که در زمان حیات تا این حد برای مردم مهربان و رئوف و دلسوز بود اصلاً فلسفه پیامبری یعنی رافت و دلسوزی برای امت اصلاً چه قدر منطقیه اینکه بگیم پیامبر بعد از توفی امتش رو رها میکنه و دیگه به تدبیر امورشون توجه نداره! یا اینکه وقتی که زنده بود خدا حرفش رو گوش می‌داد و دعاش رو برآورده می کرد حالا که در جوار حق ساکنه خدا خواسته ش رو اجابت نمی کنه؟! خیلی سطحیه این برداشت ها آیه ۶۵ صریحا اطاعت محض در برابر رسول خدا رو دستور میده و این چیزی جز تایید معصومیت پیامبر و امر به ولایت و ولایت‌پذیری نیست _ ۱۲۸ رو ببین چرا همش از زنها می خواد تحمل کنن با وضع ناجور شوهرشون بسازن چرا زن‌ها باید بسوزن و از بین برن به خاطر رفاه مردا؟ _ زنان کارگزاران خدا هستند در امور فرهنگی و تربیتی همونطور که مردان در امور نظامی گفتم آرزو و غایت رشد بشر اینه که وسیله خدا باشه خب خانمها در امور تربیتی و فرهنگی نایب خدا روی زمین هستن برای همین هم تربیت فرزند به اونها واگذار می شه و در درجه بعدی تدبیر همسرانشون چون فقط یک زن میتونه یک مرد معیوب رو به زندگی برگردونه و از انحطاط و جهنمی شدن نجات بده با اخلاق خوش با استفاده از تسلط به زبان خودش اگر کسی با اونها راه نیاد از دست میرن و کلی آدم رو هم با خودشون نابود میکنن نقش تربیتی زن اینجا اینه که این مرد رو کنترل کنه و فقط همون زن میتونه و اصلا هم لازم نیست له بشه! از محبت خار ها گل میشود عطر و بویش سهم بلبل میشود خودش هم از این فضای خوبی که به وجود میاره کیف میکنه مفید بودن خودش رو حس میکنه محبت میده و بالاخره محبت هم میگیره این اجبار نیست یک درجه است یک نوع جهاده چطور یه بچه زبون نفهم رو از صفر تربیت می‌کنی یه آدم بدقلق رو نمیتونی رام کنی؟ اتفاقا فقط تو از پسش برمیای خب از تواناییت استفاده کن همونطور که خدا معایب ما رو تحمل میکنه درجا ولمون نمیکنه ما هم یکم معایب هم رو تحمل کنیم بد نیست ضمنا قرآن فقط به زن سفارش نمیکنه دائم داره به مردها هم سفارش می‌کنه اخلاق خوبی داشته باشید آزار و اذیت نرسوندید برای هر دو طرف وظایفی تعریف میکنه که هرکدوم مکمل همن آیه ۱۲۹ هم که دیگه تمایل خودش رو به تک همسری برای حفظ ساختار خانواده نشون می ده دفعه قبل به این آیه استناد کردم سکوتم که طولانی شد کتایون پرسید: تموم شد؟ _انگار از بلند شد و تک کت چرمش رو تن کرد: پس من دیگه برم •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩⚜𓆪•
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
•𓆩⚜𓆪• . . •• #عشقینه •• #رمان_ضحی #قسمت_صدویازدهم . . از نماز که برگشتم ژانت مشغول گرم کردن کنسر
•𓆩⚜𓆪• . . •• •• قرار بعدی باشه برای یکماه دیگه هماهنگ میکنیم با لبخند و در سکوت نگاهی بهم انداخت و بعد بیرون رفت من هم دوباره مشغول شدم میدونستم عجله ش بخاطر چیه پس خیلی معطلش نکردم تا دم در همراهش رفتیم و من آهسته گفتم: اگر اتفاقی افتاد یا کمکی لازم داشتی بگو همونطور که بوتش رو به پا میکشید گفت: در تماسیم ژانت کاری نداری؟ ژانت هم با لبخند بدرقه ش کرد: _نه عزیزم مواظب خودت باش فقط خیلی به مادرت سخت نگیر باهاش راه بیا اون دوست داره صداتو شنوه معطلش نکن بعضی وقتا فرصتا زود از دست میرن! لبخند سر حسرتش انگار قلب کتایون رو بدرد آورد که صورتش جمع شد: حتما مواظب خودتون باشید فعلا شب بخیر... کتایون که رفت ژانت هم عزم خوابیدن کرد: من فردا صبح خیلی زود باید برم سر کار اگر ممکنه تو ظرفا رو بشور شبت بخیر _حتما شبت بخیر ... هنوز چند روز از ملاقات آخر نگذشته بود که کتایون زنگ زد دوباره وقتی که درحال حاضر شدن برای خروج از آزمایشگاه بودم انگار ساعت کاریم رو میدونست جواب دادم: سلام جانم _خوبی؟ وقت داری حرف بزنیم؟ قدمزنان به سمت ایستگاه اتوبوس جوابش رو دادم: آره چه خبر؟ شیری یا روباه _چی بگم شیری که روباهه! با مهناز حرف زدم... هرطور بود از زیر زبونش حرف کشیدم حدسم رو به زبان آوردم: حرفهای مامانت رو تایید کرد؟ _تلویحا از دیشب که باهاش حرف زدم چشم رو هم نذاشتم حالم خیلی بده نمیدونم چکار کنم! یه حس تنفری از پدرم پیدا کردم که... حتی تحمل خونه ش هم برام سخته میخوام مستقل شم! از شوک جمله ش سرعت قدمهام کاهش پیدا کرد: _مطمئنی؟ یعنی میخوای همه چیزو به بابات بگی؟ _نه برای چی! میگم میخوام مستقل شم! میدونی که اینجا چیز عجیبی نیست _یعنی مخالفتی نمیکنه؟ _نمیتونه! وقتی من بخوام برم اون که نمیتونه جلومو بگیره تازه فکر کردی فرقی به حالش میکنه؟ اونقدر سرش گرمه که اصلا براش مهم نیست من چکار میکنم! _چی بگم امیدوارم کدورتی پیش نیاد _تو باید یه کاری برام بکنی! _چه کاری؟ _من دیگه از تنهایی خسته شدم با ژانت حرف بزن دست از سر اون سوییت برداره! شما هم با من بیاید تو همون آپارتمانی که اجاره میکنم! همون اجاره ای که به سوییت میدید بدید به من! بی هوا زدم زیر خنده و بعد به ملاحظه نگاه متعجب مردم جمعش کردم: _من؟ تو که میخواستی منو از این سوییته هم بیرون کنی! اونوقت الان دعوتم میکنی خونه ت؟ صدای اونهم از اثر خنده خش افتاد: اون مال اونموقع بود که هنوز حسن نیتت رو ثابت نکرده بودی! بعدم خونه ژانت بود من میخوام دعوتت کنم خونه خودم چی میگی؟ یادت نره سیما منو دست تو سپرده ها! _خیلی خب سوء استفاده نکن الان بحث من نیست بحث راضی کردن ژانت برای دل کندن از سوئیتشه که بعد از کار معدن سخت ترین کار دنیاست! حالا بذار باهاش حرف بزنم ببینم چی میگه _پس بهم خبر میدی؟ _آره ولی یکم زمان میبره! _باشه ولی اینم لحاظ کن که ستونای اون خونه دارن منو میبلعن من همین امشب با اردشیر خان حرف میزنم دیگه بعدش همه چی معطل هنر جنابعالیه بالاخره اتوبوس هم رسید همونطور که سوار میشدم گفتم: _خبر میدم فعلا خداحافظ! وقتی رسیدم خونه ژانت هنوز برنگشته بود شک داشتم دراین بارهدامشب باهاش حرف بزنم یا به وقت دیگه ای موکولش کنم کارش خیلی فشرده بود و معمولا شبها به شدت خسته بود شاید بهتر بود تا آخر هفته صبر کنم نیم ساعتی از وقت اذان گذشته بود وضو گرفتم و برگشتم اتاق برای نماز در حال چادر سر کردن بودم که صدای باز شدن در پذیرایی به گوش رسید میدونستم الان خسته ست و وقتی استراحت کرد حتما سری بهم میزنه به همین خاطر نمازم رو خوندم هنوز سر سجاده در حال دعا بودم که ژانت به در باز چند تا ضربه زد: سلام خوبی؟ لبخندی به چهره خسته ش زدم: سلام ممنونم خسته نباشی بیا تو کنارم نشست و با انگشت مشغول بازی با تسبیح روی سجاده شد انگار اونهم اومده بود که حرفی بزنه پرسیدم: طوری شده ژانت؟! _خب راستش چند وقته میخواستم باهات حرف بزنم ولی نمیشد امشب که زود رسیدی گفتم وقتشه _اگر درمورد تخلیه اینجاست امیدوارم حالا که کم کم زمستون تموم میشه یه جایی پیدا بشه و.. _نه اصلا ربطی به اون نداره من یه بدهی به تو دارم هر چی فکر میکنم میبینم اگر ازت عذرخواهی نکنم حالم خوب نمیشه رفتار من با تو خیلی بد بود مخصوصا اون.. اون سیلی بیخود و بی معنی واقعا نمیدونم چرا تا این حد عصبانی بودم وقتی دیدم خونه تغییر کرده انگار تمام خاطره هام رو یک جا ازم گرفته باشن دیوونه شدم ولی تو هیچ وقت به روم نیاوردی و تلافی نکردی و این منو شرمنده تر کرده _دیگه بهش فکر نکن هر چی بود گذشت _یعنی میبخشی؟ _معلومه فراموشش کن _اون زمان از اینکه خون تو توی رگهام بود خیلی احساس بدی داشتم ولی الان از این بابت خیلی خوشحالم و افتخار میکنم . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩⚜𓆪•