•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_هفتادوچهارم
احمد از آقاجان تشکر کرد و همراه آقاجان از ما خداحافظی کرد و رفتند.
همراه مادر به مهمانخانه برگشتیم و وسایل را جمع کردیم.
مادر به مطبخ رفت و من کنار حوض ظرف ها را شستم.
به محمد علی که تازه بیدار شده بود سلام کردم و گفتم:
چه دیر بیدار شدی.
محمد علی به بدنش کش و قوسی داد و لب حوض نشست و گفت:
تا اذون صبح بیدار بودم.
سبد ظرف ها را برداشتم و پرسیدم:
چرا بیدار؟
محمد علی مشتی آب به صورتش زد و گفت:
نمی دونم محمد حسن چش بود همش تو خواب ناله می کرد.
_نکنه تبی چیزی کرده؟
محمد علی با پشت شلوارش دست هایش را خشک کرد و گفت:
نه تب نداشت. بدنش داغ نبود.
دیگه دیدم نمیذاره بخوابم نشستم به درس خوندن.
بعد نماز صبح دیگه چشمام گرم شد خوابیدم.
محمد علی جلو آمد و سبد را از دستم گرفت و پرسید:
احمد رفت؟
خجالت زده سر به زیر انداختم و گفتم:
آره با آقاجان رفت.
محمد علی به سمت مطبخ رفت و من هم پشت سرش رفتم.
به مادر سلام کرد و سبد را گوشه مطبخ گذاشت.
جلو رفت و مادر را بغل گرفت و گفت:
الهی قربونت برم دلم برات یه ذره شده بود.
مادر خودش را از بغل محمد علی بیرون کشید و گفت:
عه برو اون ور پسر خرس گنده این کارا چیه می کنی؟
محمد علی خندید و گفت:
خیلی دلم برات تنگ شده بود.
نبودی خیلی بد بود.
انگار خونه جون نداشت.
مادر لبخندی زد و گفت:
بشین برات صبحانه بیارم
محمد علی روی زیلو نشست و مادر برایش چای ریخت و سفره پهن کرد.
محمد علی لقمه گرفت و با دهان پر گفت:
از وقتی نبودی ما یه صبحانه یا شام درست حسابی نخوردیم.
این رقیه خانم تنبل که بلد نبود یه صبحانه درست بیاره یا شام خوشمزه بپزه.
اصلا این صبحانه امروز طعم و بوش کلی با صبحانه ای که رقیه میاره توفیر داره.
این پنیر انگار با آدم حرف میزنه دل آدمو قلقلک میده.
مادر خندید و گفت:
این حرفا چیه پسر. از دخترم ایراد الکی نگیر.
ماشاء الله دخترم کدبانوئه.
این صبحانه امروزم همونیه که رقیه میاورد فقط پنیرش رو احمد آقا سوغاتی آوردن برای همین طعمش متفاوته.
من و مادر ریز خندیدیم و محمد علی گفت:
دست احمد آقا درد نکنه ولی کلی میگم صبحانه امروزو چون شما آوردی مزه اش فرق داره
شما مادری با عشق و محبت چای دم کردی و سفره انداختی برای همین این صبحونه یه حال دیگه به آدم میده.
این رقیه که همش تو این روزا که شما نبودی گرفته و اخمالو بود.
امروز یکم اخماش باز شده.
به محمد علی خندیدم و گفتم:
حالا برای جا باز کردن تو دل مادر چرا منو خراب می کنی؟
مادر در حالی که برای محمد علی چای شیرین می کرد گفت:
دخترم دست تنها بوده با کلی کار
روش فشار میومده خسته می شده تو فکر می کردی اخمالویه.
وگرنه رقیه هم با علاقه و محبت براتون سفره می انداخته و غذا میاورده.
محمد علی لیوان چای شیرین را از مادر گرفت و تشکر کرد و گفت:
تنها که نبود زن داداشم بود.
اون شبایی که غذا کار زن داداش بود خوب بود. بقیه شبا تعریفی نداشت.
مادر خندید و گفت:
محمد علی این قدر سر به سر دخترم نذار.
دخترم خیلی هم دستپختش خوبه
محمد علی به من اشاره کرد و گفت:
حالا ببین هر چی من میگم مادر ازت طرفداری می کنه
بعد میگن مادرا پسرا رو بیشتر دوست دارن.
خندیدم و گفتم:
حسودیت نشه مادر جان فرشته است.
دلش نمیاد بین بچه هاش فرق بذاره.
الان اگر من از تو بد بگم طرفداری تو رو می کنه.
محمد علی الهی شکر گفت و از جا برخاست. خم شد و روی سر مادر بوسه ای محکم زد و گفت:
بله حق با توئه
دور این مادرو باید طلا گرفت.
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
•𓆩☀️𓆪•
.
.
•• #قرار_عاشقی ••
پـُر از نیـازم
و آرامشـ❤️🩹م
حـریم شمـاست
ببـ👀یـن دوبـاره از
احـساس خـ😍وب لبـریـزم
.
.
𓆩ماراهمینامامرضاداشتنبساست𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩☀️𓆪•
•𓆩🍭𓆪•
.
.
•• #نےنے_شو ••
دیگه وَگتِ خوابم لِسیده🥱
اِیلی شَبحَت نمیتُنم😁
شَب بهحیل🌙
.
.
𓆩نسلآیندهسازاینجاست𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🍭𓆪•
•𓆩🌙𓆪•
.
.
•• #آقامونه ••
⃟ ⃟•😌 محتاجم
محتاج یک فنجان چای☕️
که پهلویش تو باشی…🥰
امیرخسرو دهلوی ✍🏻
#طوفان_الاقصی | #فلسطین | #غزه
.
.
•✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_اے
•🧡 #سلامتےامامخامنهاےصلوات
•📲 بازنشر: #صدقهٔجاریه
•🖇 #نگارهٔ «1992»
.
.
𓆩خوشترازنقشتودرعالمتصویرنبود𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌙𓆪•
•𓆩🌤𓆪•
.
.
•• #صبحونه ••
آیا آن کسے
که موجودات را آفرید
از حالِ آنها آگاه نیست؟!🥺
[ملک _آیه ۲۴]
سَبزِ سبزِ سبزِ ،مثل جوونه ها :)💚
#صبحـتونالهی🫀🌸💕
.
.
𓆩صُبْحیعنےحِسِخوبِعاشقے𓆪
http://Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌤𓆪•
•𓆩📿𓆪•
.
.
•• #پابوس ••
❇️ قال رسول الله(ﷺ):
"همانا در بهشتـــــ🎍 سرایے است به نامِ
دار الفرح ڪه تنها ڪسانے به آن درآیند🚶♀
ڪه ڪودڪــ🧒🏻ـــان را شاد ڪنند😍."
دل فرزندت رو شاد ڪن
تا به دارالفــ😄ـــرح برسے☺️👌
.
.
𓆩خواندهويانَخواندهبهپٰابوسْآمدهام𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩📿𓆪•
•𓆩🪴𓆪•
.
.
•• #همسفرانه ••
/💕/ دوستـ𔘓ـداشتنت بهانه بود
من #تُ را
بـراے #نفس ڪشـیدن مےخواستم
بــــراے #زنـــده ماندن! /💕/
#سید_علی_صالحی
#بهـانهےزنــدگےمنـے🧡😍
#پاییز_عاشقانه🍁
.
.
𓆩خویشرادرعاشقےرسواےعالمساختم𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪴𓆪•
•𓆩🥿𓆪•
.
.
•• #ریحانه ••
درس اول #زن_زندگی_آزادی؛
#حجاب را کنار بگذار🧍♀
درس دوم؛
#حیا را کنار بگذار💃
درس سوم؛
اکنون شما یک زن آزاد هستید🔞
✍میلاد خورسندی
💠صبح صادق مهدوی
.
.
𓆩صورتتٓوروسرےهاراچهزیبامیڪند𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🥿𓆪•
•𓆩📺𓆪•
.
.
•• #هیس_طوری (History) ••
💍 این انگشتر زیبا متعلق به
قرن شونزدهمه.
با اینا خواستگاری میکردن😑
یاد بگیرین😄
.
𓆩هوشیارپایانمیدهدمدهوشےتاریخرا𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩📺𓆪•
•𓆩🧕𓆪•
.
.
•• #منو_مامانم ••
💬 خانمه شماره صندلیش آخرین ردیف پرواز بود، سر و صدا می کرد که من نِمیرم
آخر هواپیما و دعوا داشت، یهو همسرش
گفت: خانم دیدی وقتی یه هواپیما سقوط
میکنه میگن سرنشین های هواپیما فوت
کردن؟
هیچوقت ته نشین ها هیچ طوریشون نمیشه،
سرِ هواپیما امنیت نداره. با همین حرف
همسرش رو گول زد، ته نشین ها😁
.
.
•📨• #ارسالے_ڪاربران • 747 •
#سوتے_ندید "شما و مامانتون" رو بفرستین
•📬• @Daricheh_Khadem
.
.
𓆩بامامان،حالدلمخوبه𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🧕𓆪
•𓆩🪁𓆪•
.
.
•• #پشتڪ ••
باورکنکهمیتونی👒🌸
.
.
𓆩رنگو روےتازهبگیـر𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪁𓆪•
•𓆩🪴𓆪•
.
.
•• #همسفرانه ••
تــــ☝️ـو قشنگتـرین دلیــــ🙄ــــل براے
نشـــون دادنِ عظمـــ😍ــت خــــ🤴🏻ــــدایے!💛❤️
#دلبــــــــــرجآن💙
.
.
𓆩خویشرادرعاشقےرسواےعالمساختم𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪴𓆪•