عاشقانه های حلال C᭄
•𓆩⚜𓆪• . . •• #عشقینه •• #یکسالونیمباتو #قسمت_نودوچهارم در حالی که به سمت ماشین احمد می ر
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_نودوپنجم
روز سه شنبه از راه رسید.
بعد از طلوع آفتاب همراه حمیده و مادر کمر همت بستیم و به جان خانه افتادیم.
حیاط را آب و جارو کردیم،
شیشه ها را پاک کردیم،
چراغ ها، دیوارها، طاق ها، شمعدانی ها، کتاب ها همه را گردگیری کردیم.
دور مهمانخانه پتو با ملافه های سفید پهن کردیم و پشتی چیدیم.
مادر خورشت قرمه سبزی و فسنجان بار گذاشت و
من و حمیده تمام لیوان ها، استکان ها، نعلبکی ها، بشقاب ها، قاشق، چنگال و همه چیز را دستمال کشیدیم و برای میوه و شیرینی دیس های مسی آماده کردیم.
آقاجان چند صندوق میوه خریده بود همه را در حوض ریخته بودیم تا بشوییم.
دم ظهر خانباجی همراه راضیه آمدند.
خانباجی دلش طاقت نیاورده بود که مادر را در انجام کارهای مهمانی امشب تنها بگذارد و برای همین زودتر آمده بودند.
خانباجی که تازه فهمیده بود محمد حسن مریض است از این که به او نگفته بودیم ناراحت شد و کلی مادر با او صحبت کرد تا توانست از دلش در بیاورد.
راضیه همراه نوزادش به اتاق من رفت تا هم استراحت کند و هم امیر مهدی دچار آبله مرغان نشود.
با حمیده میوه ها را شستیم خانباجی هم خشک می کرد و در ظروف مسی می چید.
با آمدن آقاجان و محمد امین نهار خوردیم و کمی استراحت کردیم.
بعد از نهار راضیه نوزادش را به دست مادر سپرد و برای کمک آمد.
همراه هم برنج پاک کردیم، حرف زدیم و خندیدیم.
برنج ها را با سنگ نمک در آب خیساندیم.
خانباجی در چند پارچ استیل شربت زعفران و بهارنارنج درست کرد و در یخچال گذاشت تا خنک شود.
محمد امین گوشه حیاط اجاق درست کرد و کم کم دیگ برنج را هم بار گذاشتیم.
دم عصر بود که ریحانه و ربابه هم آمدند.
صدای خنده و بازی بچه های شان فضای حیاط را پر از شور و شادی و نشاط کرد.
مادر از شیرینی های تبریزی که احمد سوغات آورده بود همراه چای آورد.
با خواهرانم کلی حرف زدیم و خندیدیم.
گاهی سر به سرم می گذاشتند و شوخی می کردند،
گاهی هم سعی می کردند از زیر زبانم حرف بکشند تا بفهمند در خلوت من و احمد چه می گذرد.
نزدیک اذان مغرب لباس عوض کردم و چادر و روسری سفیدم را پوشیدم.
کم کم تمام مردان خانواده مان آمدند.
بعد از نماز به مطبخ رفتم.
ریحانه و ربابه مشغول تزیین ظرف های سبزی و ماست بودند و من هم قندان های قند را در سینی چیدم تا به مهمانخانه ببرم.
صدای در حیاط خبر از آمدن مهمان ها داد.
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_نودوششم
احمد که کت و شلوار طوسی رنگش را پوشیده بود سر به زیر با خواهرانم احوالپرسی کرد.
صدای مرا که شنید سرش را بالا آورد و با تمام احساسی که داشت نگاهم کرد و بسیار گرم و صمیمی با من احوالپرسی کرد.
دل مان برای هم تنگ شده بود ولی در جمع مجال حرف زدن یا رفع دلتنگی نبود و سهم مان از این مهمانی همین نگاه و احوالپرسی بود.
مهمانخانه را زنانه مردانه کرده بودیم و بعد از خوشامدگویی آنان را به مهمانخانه راهنمایی کردیم.
پذیرایی زنانه با من بود و سریع به آشپزخانه رفتم.
ربابه شربت ریخت و حمیده لیوان ها را در سینی مسی چید و به دستم داد تا برای پذیرایی ببرم.
مادر، خانباجی و ریحانه در مهمان خانه پیش مهمانها نشسته بودند.
صدای صحبت آقایان از طرف دیگر مهمان خانه به گوش می رسید که گرم صحبت بودند ولی خانم ها تقریبا ساکت نشسته بودند.
شربت ها را تعارف کردم و پیش دستی چیدم.
جالب بود که لباس هایی که مادر و خواهران احمد پوشیده بودند به نسبت درون خانه خودشان بسیار ساده تر بود.
در حال تعارف شیرینی بودم که راضیه نوزاد به بغل وارد اتاق شد.
با ورود او حرف و صحبت ها شروع شد.
نوزادش دست به دست بین مهمان ها چرخید و هر کس در مورد چهره اش حرفی می زد، قربان صدقه اش می رفت و برایش دعا می کرد.
تا قبل از شام تقریبا مدام بین مهمانخانه و مطبخ در رفت و آمد بودم.
خانباجی هم برای رسیدگی به غذا بیرون آمده بود.
کم کم سفره شام را پهن کردیم و بعد از صرف شام
صحبت ها برای تعیین تاریخ عروسی و مراسمات قبل از آن شروع شد.
حاج علی لب به صحبت گشود و گفت:
والا ما که کار خاصی نداریم انجام بدیم هر چه زودتر این دو تا جوون برن سر خونه زندگی شون بهتره
البته نه که کاری نباشه
احمد آقا نمیذارن کسی براشون کاری بکنه میگه همه چی با خودش میخواد باشه
خونه ای که خریده رو هم دیدین تعمیرات اساسی میخواد
اگه از نظر شما مشکلی نداشته باشه عروسی رو بندازیم نیمه شعبان تا کارای خونه شون تمام بشه و بتونن برن توش زندگی کنن.
اگه قبول می کردن پیش ما زندگی کنن که حتی یه روز هم برای گرفتن عروسی شون تاخیر نمی کردیم.
دیگه حاجی هر طور خودتون صلاح می دونین
هر چی بفرمایید ما اطاعت امر می کتیم
آقاجان گفت:
زنده باشید ان شاءالله
خیلی هم خوب، از نظر ما هم مشکلی نیست.
نیمه شعبان خیلی زمان خوبیه
شوهر زکیه گفت:
پس صلوات بفرستید.
همه صلوات فرستادند.
مادر احمد با لبخند به من نگاه می کرد.
چه قدر جنس نگاهش شبیه احمد بود.
حالا که دقت می کردم چقدر احمد شبیه مادرش بود.
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
•𓆩☀️𓆪•
.
.
•• #قرار_عاشقی.
«گدایِ کوی تو از
هشت خُلد مستغنیست
اسیرِ عشقِ تو از
هر دو عالم آزاد است..»
.
.
𓆩ماراهمینامامرضاداشتنبساست𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩☀️𓆪•
•𓆩🍭𓆪•
.
.
•• #نےنے_شو ••
👧ما آبژی و داداسی امسب مِخمونی دَبَتیم . 😋
🧒 خیلی خوسالیم😍
.
.
𓆩نسلآیندهسازاینجاست𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🍭𓆪•
•𓆩🌙𓆪•
.
.
•• #آقامونه ••
⃟ ⃟•☝️ حاشا
که به عالم از تو خوشتر یاریست🌍
یا خوبتر از دیدن رویت کاریست❗️
⃟ ⃟•⚡️ اندر
دو جهان دلبر و یارم تو بسی🥰
هم پرتو توست، هر کجا دلداریست♡
مولانا ✍🏻
#طوفان_الاقصی | #فلسطین | #غزه
.
.
•✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_اے
•🧡 #سلامتےامامخامنهاےصلوات
•📲 بازنشر: #صدقهٔجاریه
•🖇 #نگارهٔ «1203»
.
.
𓆩خوشترازنقشتودرعالمتصویرنبود𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌙𓆪•
⚜️بدون رژیم لاغر شو⚜️
🔥
با استفاده از طب شرقی و بدون رژیم😳😳
۵ کیلو در هر ماه کاهش وزن داشته باش
😱
⚡️با تائیده وزارت دارو ⚡️
مشاوره رایگان/سفارش محصول👇👇
🆔️@Rashedi_DR
☎️مشاوره تلفنی کلمه (مشاوره) پیامک به شماره زیر👇
09136949533
نونه رضایت مراجعه کننده👇
https://eitaa.com/joinchat/3970957913Ca1546977be
•𓆩🌤𓆪•
.
.
•• #صبحونه ••
صـبـ🌤ـح از تُ و
چـ☕️ـاے از تُ و
لبخـ😊ـند از #تُ
عاشـ💕ـق شدن
ابراز وجودش با منـ😍
#شهراد_میدری
#صبـحــــتون_بخـــــــیر😃🖐🏻
.
.
𓆩صُبْحیعنےحِسِخوبِعاشقے𓆪
http://Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌤𓆪•
•𓆩🪴𓆪•
.
.
•• #همسفرانه ••
عـاشــ❤️🩹ـقے را
چه نیاز استـ به توجیه و دلیل👌🏻
ڪہ #تُ
اے ؏ـشــ💓ـــق
همان پرسـش بـے زیرایے⁉️
#قیصر_امین_پور
#تُ_دلیل_تمام_بهانه_هامے🙈
#تقدیم_به_فرمانده_جانم🫀
.
.
𓆩خویشرادرعاشقےرسواےعالمساختم𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪴𓆪•
•𓆩💌𓆪•
.
.
•• #مجردانه ••
دیوانه تَر از خویش کسی می جُستم
دَستم بـگرفتند و بهـ دستم دادند🪴🌸
.
.
𓆩ازتوبهیڪاشارتازمابهسردویدن𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩💌𓆪•
•𓆩🥿𓆪•
.
.
•• #ریحانه ••
بانوی خوبم !😌
فلسفـه #حجاب
تنها به گنـاه نیفتـادن مردهـا نیست!🙃
که اگر چنین بود ،
چرا خدا تو را با حجـاب کامل
به حضورمیطلبددر عاشقانه ترین عبادتت؟😌
جنـس تو با حیـا خلق شده...😇
"رعایت حجاب تو شرط انتظار حجت ابن الحسن (عج) است"
.
.
𓆩صورتتٓوروسرےهاراچهزیبامیڪند𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🥿𓆪•
•𓆩🎀𓆪•
.
.
•• #چه_جالب ••
براےخوشـ😍ـگلکردن درِ شیشھ
مـ🥕ــربا و تـ🥦ـرشی مےتـونـیــن
اینــجـوریاونـاروگـلــ🪡ــدوزےکنید
وبعدخیلےقشنگاوناروتویکابینتِ
آشپـزخـونھبچـینیـد!❣
فك کن هر بار اهالے خونھ با
دیدنشون چھ ذوقے میکنن🥺🤌
#حال_خوب⁷
#خانومخوشسلیقھ
.
.
𓆩حالِخونھباتوخوبھبآنوےِخونھ𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
.
.
•𓆩🎀𓆪•
•𓆩🪞𓆪•
.
.
•• #ویتامینه ••
💫اگر آنگونه که با تلفن همراهتان
برخورد میکنید؛ با همسرتان برخورد
میکردید، اکنون خوشبخترین فردِ دنیا
بودید!!!😳
🔸اگر هر روز شارژش میکردید؛
🔹باهاش در روز از همه بیشتر صحبت
میکردید؛
🔸پایِ صحبتهایش مینشستید؛
🔹پیغامهایش را دریافت میکردید؛
🔸پول خرجش میکردید؛
🔹دورش یک محافظ محکم میکشیدید...
🔸در نبودش احساسِ کمبود میکردید؛
🔹حاضر نبودید کسی نزدیکش شود؛
🔸حتی مطالبِ خصوصیتان را به
حافظهاش میسپردید؛
همیشه و همهجا همراهتان بود، حتی در
اوج تنهایی...🌹
الانم که گوشیها لمسی شده. اگر
همونقدر که گوشی رو لمس میکنید؛
همسرتون رو نوازش بکنید؛ کلی
خوشبخت میشوید و همیشه، بجای
این همراه، همسرتون همراهِ اولتان بود…🙂
.
.
𓆩چشممستیارمنمیخانہمیریزدبهم𓆪
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•𓆩🪞𓆪•